در مسیرناکجا آباد

مینویسیم تا بدونیم هستیم...
در مسیرناکجا آباد

چه به بازی ادامه بدی،چه بازی ادامه ندی..جهان به بازی خودش ادامه میده،توقفی وجود نداره،پس فکر کنم بهتره سعی کنی بهترین بازیت بکنی و بهترین نمایشت به اجرا بزاری،به جای این که مدام وقتت به غرزدن و کثافت کاری تلف کنی.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

خستگیهای یک حیوون

يكشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۲، ۰۷:۳۰ ب.ظ
دوشنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۲ . 19:44میدونی..گاهی وقتا تو زندگی پیش میاد..بدون این که توجیه بشی به خودت فحش بدی

قبل از این که شروع کنم به گفتن باید بگم تو این نوشته نه قصد مظلوم نمایی دارم و نه حتی تبرئه خودم و ضمن این که دختری که میخوام راجبش حرف بزنم به پاکی برگ گل و به زلالی آب روان..این گفتم که صرفا با محتوای اون دختر آشنا بشین نه این که امید داشته باشم با خوندن این متن برگرده که میدونم هیچوقت به وبم نمیاد دیگه که بخواد بخونه و با خوندنش برگرده...هرچند ناامید فقط شیطان

میخوام یکم اعتراض کنم به این دنیای مجازی لعنتی و از مجازی بودنش گلایه کنم و بگم خیلی سخت وقتی نتونی حرفی بزنی و حرف دلت ترجمه کنی به صورت واقعی..و نتونی هیچ چیز به صورت واقعیش نشون بدی..و حتی هیچ فرصتی..

الان که دارم مینویسم اصلا نمیدونم این حرفها واقعیه مال من یا نه...چیزهایی تاحالا تو وب که نوشتم مال من یا اینها هم دروغی بیش نیست...راستش راست دروغ خودم گم کردم...راستش به جایی رسیدم که فکر میکنم خودمم دارم به خودم دروغ میگم..حتی همین کلماتی که دارم مینویسم با اتفاقهایی که افتاد فکر میکنم همش الکیه...تو بحران سختی قرار گرفتم....دختری که بهش نیاز داشتم..ایده الم بود و به جرات میگم تمام چیزهایی که میخواستم داشت...شاید با یک خیانت یا سوتفاهم یا ...به بدترین حالت ترکم کرد...میدونین پای یک آی دی دیگه وسط بود که اون دختری که بهش نیاز داشتم دوستش برای آزمایش من فرستاده بود...دروغ چرا کسی که سابقه گندههای فراوون تو زندگیش  تو نت داشت جلوی دوست اون دختر شل نشون داد خودش و خب این دلیلی مناسب برای ترک من...اون دختر جی افم نبود که ارزشی بالاتر داشت کسی که بی شک میخواستم تک اسطوره زندگیم باشه.... به هیچکی هیچی نگفتم چون ازم خواسته بود که نگم...میدونین وقتی به خودم و اتفاقات افتاده و گذشته فکر میکنم...فکر میکنم یک حیوونم که هیچ حرفش درست نیست..هیچیش سرجاش نیست و هیچیش واقعی نیست...شاید مث نگاه نامید بک سردار به لشکر شکست خوردش......بدترینش سختیش این که فکرکنی حتی نگاهتم به آسمون واقعی نیست...

خب واسه آدمی مث من که تو دنیای واقعی رابطه زیادی با خانومها نداشته..شاید بدیهیه که تو ذهنش باشه دختری رو فقط واسه خودش بدست بیاره...حالا وقتی پای دختری دیگه بیاد وسط و دقیقا از چیزهایی که اون خوشش میاد تعریف کنه..شل بشه...شاید این هم واسه همچین آدمی طبیعی باشه ولی اسمش خیانت..البته احتمالا این حیوون هم میدونه این کار خیانت ولی شاید باید این حق بهش بدم که خودش باور کنه و نقصش جبران..آره میدونم این حیوون خیلی طبیعیه که هرچه این رابطه با دوست اون دختر جلوتر میرفت بیشتر وا می داد و خیانت بیشتری میکرد...ودقیقا همین جاست که خودم نمیتونم بشناسم و فکر میکنم کلا یک دروغ بیشتر نیستم

نمیدونم شاید اگه خرم حیله نداشت نمیودم و اینجانمیگفتم حرفارو تا کسی بخونه.. ولی خب راستش نتونستم تو دلم نگه دارمو احتیاج داشتم بنویسم یک جا....شایدم واسه این که بفهمین نوشته های چه حیوونی میخونین که رگه های زیادی از یک بیمار روانی داره..و شاید این که اخطار بدم نزدیکش نشین که مبادا درگیر دروغهاش بشین

ولی این فکرمیکنم که یک چیز این حیوون راست باشه..شاید...که این حیوون خیلی خستست..خیلی خستست..خیلی خسته

دوستان ترخدا نمیخوام بهم حق بدین و حتی دلتون نسوزه به حالم..فقط بشناسین که به وب چه موجود خطرناکی میاین..هیچ چیز تو این دنیای مجازی لعنتی واقعی نیست..شاید من هم

دوس داشتم خودکشی گناه نبود(که شاید نه جرات و نه لیاقتش دارم) تا میتونستم جهان از شر این حیوون شوم راحت کنم

اما حالا که خودکشی گناهه..باید بمونم و تلاش کنم به ساختن...

امیدوارم یک روز به راه راست هدایت بشم و آدم بشم....


این نوشته صرفا داستان  حیوونی دروغین و خسته بود که تمام آرزویش این بود که ای کاش این داستان فقط داستانی خیالی با پایان غمگین بود.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۲۷
پیمان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">