چپ،راست،کمی هم وسط
در سمتی مذهبیون قرار گرفته اند که با کلاه شرعی ای محترمانه بر سر ازدواج صیغه را برای دونفره شدن علم کرده اند
در سمتی دیگر آزاد اندیشان قرار گرفته اند که با تعاریف جدید خویش از عشق ازدواج را در مقابلش حقیر شمارده اند
و با چیزی به نام بی اف جی اف خود را به قله روشنفکری گره زده اند
کاری نداریم که هرکدام از این دودسته مدارج و مرحله های گوناگونی دارند به گونه ای که عده ای تا ته می روند و عده ای نه
شاید به خاطر بهره برداری منحصر به فرد خویش از اخلاق و منطق
این وسط برایم جالب است که تکلیف اشخاصی همچو من چه می شود که نیمچه آزاد اندیشی ای دارند و نیمچه اعتقادات مذهبی
که صرفا به ازدواج فکر میکنند و عشق را در وصالی ابدی،خواه ابد یک ثانیه باشد خواه پنجاه سال
البته مرگ را عرض مینمایم یک ثانیه عاشق بودن تا مرگ و یا پنجاه سال عاشق بودن تا مرگ بی شک نباید فرق کند خیلی
هرچند که باز استثنا هم داریم
راستش فکرش را که می کنم از خنده ریسه می روم
که آن دنیا فرض بر این باشد که یک گروه بهشتی و یک گروه جهنمی
این وسط بنده حقیر که یک پا به آن سمت است و یک پا به سمت دیگر
موقعیتی نه چندان جالبی پیدا می کند
و اوج خنده زمانی که از پس جداشدن دوگروه و رفتنشان به سمت بهشت و جهنم
کار ازجر خوردن خشتک هم فراتر می رود.
بعله
پینکی:خدا هم دل داره دیگه
میدونی چقدر از این موزیانه خندیدنت بدم میاد؟
پینکی:چشم دیگه نمی خندم
بعله
این چنین است که ازدواج دائم با حفظ ایده الهای نسبی و منطقی حکم مطلق دارد.
پینکی:میشه یک سوال بپرسم؟
جان بپرس
پینکی:خب مثلا تکلیف این خانومها یا آقایونی که طلاق گرفته اند یا دخترها و پسرهایی که شرایط ازدواج رو ندارند چی میشه
خب
این ها جز شرایط خاص حساب میشن...کسایی که طلاق می گیرند خب به خاطر این
بوده اون ایده الهای نسبی و منطقی رو رعایت نکردن پس اشتباه کردن و باید
انقدر منطقی باشن و پای اشتباهشون وایستن و صدماتی که به روحشون وارد شده
رو جبران کنند و اون دخترها و پسرها هم اگه واقعا هم بخوان تلاش میکنن و
شرایطش بوجود میارن حالا نه اونقدر مجلل و درحدی که بشه زندگی کرد
پینکی:خب
اونهایی که واسشون تصمیم گرفته شده..دخترهایی که تو سن کم عروسسشون کردن
بدون اختیار خودشون..یا حتی تو سنی تصمیم گرفتن که خب نمیفهمیدن کسی هم
نبوده بهشون مشاوره بده این ها هم این حقشون؟
ببین اینجا بحث
عدالت خداوندی پیش میاد و با تموم حرفهایی که دارم از حوصله این نوشته
خارج..فقط این بگم که به هرحال اشتباه رخ داده و باید جبران بشه
پینکی:ولی جواب من این نبود
بیخیال
پینکی:فرار یعنی؟
فرار که نه ولی خودت که دیگه خبر داری از خستگیام..بزار بعدا حرف میزنیم
پینکی:چی بگم..چه میشه کرد...باشه
مرسی.