در مسیرناکجا آباد

مینویسیم تا بدونیم هستیم...
در مسیرناکجا آباد

چه به بازی ادامه بدی،چه بازی ادامه ندی..جهان به بازی خودش ادامه میده،توقفی وجود نداره،پس فکر کنم بهتره سعی کنی بهترین بازیت بکنی و بهترین نمایشت به اجرا بزاری،به جای این که مدام وقتت به غرزدن و کثافت کاری تلف کنی.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

از تهران برمیگردیم(2)

يكشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۲، ۰۸:۳۰ ب.ظ
دوشنبه بیست و نهم مهر ۱۳۹۲ . 11:45

شاید اگه پدر محترم یک دفعه شال و کلاه نمیکرد و به دیدن نمایش یکی دوستانم میرفتمو حسرتش بردلم باقی نمی ماند دیگه هیچی از این سفر نمیخواستم.

اما بنده آزموتی نیز دادم که اصلا هدف اصلی مسافرت هم بود...بد نبود در کل،بد نبود که وقتی رساله امام خمینی را بگذارند جلوت ازش سوال مطرح کنند و یا سوالهای هوش که حوصله زیاد میخواهد محاسبه اش و شما فقط به جواب دادن و محاسبه چندتا اکتفا میکنید میگویید بد نبود دیگر چرا که می دانید همه اش سرکاریست و نتیجه دارد جایی دیگر رقم میخورد مگر این که روز اعلام نتایج عکسش اثبات شود .

راستی این را نزدیک بود که یادم برود که در اتاق 9 نفره ای که به همراه دیگر سکنی گزیده بودیم یک شبانه روز را خیلی انسانهای گلی دیدیم که معرفت از سرورویشان میبارید...البته بابا همه اینهارا ربط می دهد به عضو نیروی دریایی بودنشان اما بنده به این جمله هیچ اعتقادی ندارم چرا که انسان فقط کافیست ذات خویش را کدر نکند همیشه بامعرفت خواهد بود.از همین جا برای اون اقا بوشهریه که به خاطر مریضیش اومده بود اونجا آرزوی شفا میکنم و البته همه ی مریضها..شما هم لطفا دعا کنید(البته اگه تا اینجا خونده باشید)و واسه اون اقا رشتیه هم آرزوی موفقیت در تمامی مراحل زندگی و واسه اون اون ناخدا سوم هم آرزوی تیمسار شدن و خدمت پاک به کشور و واسه اون دونفر دیگه که یکیشون با بچش رفتیم امتحان دادیم و مقداری خوشوبش کردیم هرچند نمیدونم چرا حس خوبی بهم ندادن بهم ولی ایشالا هرجا هستن شاد و موفق باشن و راستی آها واسه اون آقا کچل و چاق که مقداری بی ادب بود و مثل گاو هم سرخویش را میگرفت میامد داخل اتاق و میگرفت میخواید یا میرفت دستشویی و البته شلوار کردی زشت خویش را برتخت دراز میکرد که مبادا کسی تختش را بگیرد و وقتی شلوار کردیش را در می آورد یا زیرپیزاهنش را من و ناخدا سوم ناخودآگاه و به اتفاق با چشمهای گرد شده به چربیهای انباشته شده در نقاط مختلف بدنش خیره میشدیم و اون نیز کاملا بیخیال همه چی در دنیای خودش بود نیز ضمن آرزوی سلامتی و موفقیت به کمیته انضباطی خدا ارجاعش میدهیم که در صورت صلاحدید مقداری صاحب ادب شود و حداقل به احترام موی سپید پدرمان سلامی بکند و به بقیه امورات خویش بردازد.

 رستگاری اما زمانی رخ داد که بلیطی که قرار بود ساعت 11 باشد به 8 تغییر ییدا کرد و بسی موجب شادیمان شد که دیگر نیاز نیست بیشتر از این منتظر بمانیم آن هم در این راه اهن شلوغ و پرازدحام

ضمن این که بنده متوجه شدم هنوز در این مملکت 5 تومن خیلی میتواند تاثیرگذار باشد چرا که بلیط قبلی مثل قطار رفت 12 تومنی بود و هم انگونه دقیقا اما با تغییر  ساعت حرکت قطار به 8  آن نیزبه 17500 تغییر پیدا کرد و در ادامه میگویم چقدر 5 تومن می تواند موثر باشد:

5 تومن میتواند در شلوغی قطار تاثیر گذار باشد،که با 5 تومن قطار از یک حد غلغله به حدی متوسط برسد.

5تومن میتواند از ورود هرگونه آدمی جلوگیری کند،آدمهایی که حداقل ها را هم گاه فراموش میکنند.

5 تومن میتواند یک قطار را صاحب بخاری کند ددر آن حد که بدن با شنیدن کلمه های سرما و لرزش به لغت نامه دهخدا برای یافتن معنیش رجوع کند.

5 تومن میتواند مکانی مناسب برای نماز صبح را انتخاب کند که جدا از وسعت ایستگاه آنقدر سرد نباشد که همه عضوهای موجود در بدنتان بلرزند

5 تومن میتواند از توقفهای زیاد و طولانی جلوگیری کند

5 تومن میتواند برای شما تی وی هم داشته باشد که فیلمی چون سالت را برای شما به نمایش در آورد هرچند که شما قبلا دیده باشید این فیلم را ان هم بدون سانسور و با کیفیت آیینه ایینه (هرچند که اصلا صحنه ای هم نداره)ولی اصلا به آنها ربطی ندارد جنابعالی فیلم زیاد میبینید یعنی که چه؟اصن حرف نباشه..همینی که هست..بعله.

5 تومن میتواند دوبارچایی برای شما به همرا ه داشته باشد گیریم که یک بارش هم پولی

5 اومن میتواند برای شما صبحانه ای هرچند مختصر به دنبال داشته باشد

5 تومن میتواند به جای صندلیهای سفت ، مبلهایی را به شما هدیه کند که حداقل باسنتان برایتان دعای خیر بکند.

با تمام این وجود 5 تومن اما همجنان نمی تواند کاری برای رفاه زانوهای همواره خمتان بکند و تنها به این درد فقط باید بسوزید و بسازید.

در طول راه برگشت پدر و پسری روبرویمان نشسته بودند و پسر از اینا که اهل حرف زدن با همه باشه و همه جور حرفی داشته باشه.راستش از اینجور پسرها خوشم میاد،پسرهایی که اهل حرف زدن باشن حالا چه یک بچه دهاتی که واسه زیارت میره حرم امام رضا چه یک بچه سوسول و یا هر پسری که برای هر قشری حرفی برای گفتن دارد.چون میدانید همواره به این فکر میکنم که من خیلی حرف برای گفتن دارم و ای بسا در حد یک اقیانوس بی نهایت اما این حرفها مال همه اقشار نیست اما وقتی همچین پسرهایی را میبینم که برای اکثر اقشار حرف برای گفتن دارند و کلا حرف میزنند ،کور خوندین که بخوام حسودی کنم ، یعله چون من فقط خوشم میاد ولی نگفتم که ایده الم چرا که سعدی گفت کم گوی و گزیده گوی چون در..یعنی چی که 24 ساعت شبانه روز هی فک بزنی..ای بابا


شاید ادامه داشته باشد....

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۷/۲۸
پیمان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">