در مسیرناکجا آباد

مینویسیم تا بدونیم هستیم...
در مسیرناکجا آباد

چه به بازی ادامه بدی،چه بازی ادامه ندی..جهان به بازی خودش ادامه میده،توقفی وجود نداره،پس فکر کنم بهتره سعی کنی بهترین بازیت بکنی و بهترین نمایشت به اجرا بزاری،به جای این که مدام وقتت به غرزدن و کثافت کاری تلف کنی.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

به بهانه خداحافظی یک دوست

چهارشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۲، ۰۸:۳۱ ب.ظ
پنجشنبه نوزدهم دی ۱۳۹۲ . 17:8خدا دوچیز را هم زمان نصیب گرگ بیابون نکنه،اینکه سرمابخوری که البته بیشترش تمارض ناخوداگاه شخصی خودت باشه و دومیش این که شارژ اینترنتت تموم بشه،کلا یک استرسی تو وجودت که وای الان که من دیگه اینترنت ندارم دنیا به اتمام میرسه،وقتی این دوتا با هم همزمان بشه کلا جالب نیست

و اما این پست را به بهانه خداحافظی یک دوست از وبش که امیدوارم موقتی باشه به صحنه نگارش در می آورم در حالی که میدونم داره لوس میشه دیگه که هرعزیزی خداحافظی میکنه من میام و مینویسم....اما خب این دفعه میخوام خیلی کلی تفکرم راجب این واقعه و خیلی از تفکرات دیگه دوستان بیان کنم که تهش بگم آره منطق نداشته من راجب این پدیده اینه

مقداری گیجم که چیجوری شروع کنم یا از کجا شروع کنم اما خب امید به خدا ایشالا که با این بی حسی اعصاب خورد کن سرماخوردگی بتونم  خوب چیزی که تو مغز نداشتم رو بیان کنم.شاید شروع کردنش با این سوال خوب باشه و بعدش رفتن تو فاز فرعی و ور رفتن با کلمات تا ببینیم چی پیش آید.

زندگی  یعنی چی؟

خب قبل از این که وبلاگها به وجود بیان انسان ها نوشته هاشون تو دفتر شخصی یا عمومی با خودکار  می نوشتند،حالا سوای این که وبلاگها تعریفهای زیاد و دلایل به وجود اومدن زیادی داره بنده منظورم از وبلاگ فقط جایی که نوشته هابه جای این که برروی کاغذ و به وسیله خودکار نوشته بشه در یک محیط مجازی نوشته میشه.

خب چرا نوشته ها اومدن تو وبلاگ؟خیلی مسخرست اگه بگیم صرفه جویی در کاغذ و قلم که اصن شاید باشه ولی به من چه....به نظر من ما نوشته هایی که قبلا رو کاغذ می نوشتیم که یا کسی پنهانی می خوند یا خودمون می دادیم که بخونه یا اصن فقط مینوشتیم که ارضا بشیم از طریق نوشتن و اصن شاید بعدها بیایم سراغشون و بخونیمشون،آوردیم تو وبلاگ که عده زیادی یا زیادتری نسبت به قبل بخونن که  شاید مثلا نخوایم آشنهای نزدیک بخونن یا اصن نه یا هرچی،نظر دیگران راجب این کار بدونیم،اما عامل اصلی که باید مهمترین باشه خودمون ارضا بشیم از نوشتن 

حالا کاری نداریم یک سری فقط روزمرگی می نویسن که این هم یک نوع ارضا شدنه و دوس داریم نظرات دیگران راجبش بدونیم حتی راجب همین روزمرگی ها،یا حتی صرفا کپی می کنیم چرا که نزدیکترین چیز به حال اون موقعمون که ما از آوردن اون کلمات عاجز بودیم برای بیانش و یا اصن نه، چیز قشنگی بود دوس داشتیم کپیش کنیم تا بقیه هم یخونن و لذت ببرن،ودر پس همه این ها اون نظرات دیگران بود که خیلی دوس داشتیم بدونیم چیه،که آیا دیگران هم همون چیزی فکر میکنن که من فکر می کنم یا نه،یااصن کلا چی فکر میکنن وقتی این نوشته کپی شده یا شخصی میخونن،چی میگذره تو مغزشون،دوس داریم این بدونیم،خب بنا به تفکر افراد  نظرها مختلفه،بعضی ها طوری نظر می زارن که خیلی نزدیک به تفکر ثبت کننده پست یا خیلی وقت میزارن واسه نظرشون و با دقت نظر میزارن نسبت به کسایی که سرسری نظر میزارن یا حتی رندوم،و اون افراد نظراشون مهمترمیشه به قول خارجیا نظراشون واسه صاحب پست High lights میشه،و خب از این جا تازه میخوام حرفم شروع کنم،در قالب موضوع وبلاگ اما خیلی خیلی کلی تر  و واقعی تر

میگن که : نه از کسی توقع داشته باش،نه برای کسی کاری انجام بده

اینجاست که برمی گردیم به همون سوال شروع کننده،یک موضوع خیلی بدیهی تو زندگی که من خودم شخصا اول درکش کردم و بعد فهمیدم تو روانشناسی هم همین میگن این که  هیچ وقت واسه کسی کاری نباید انجام داد،البته خب من خودم شخصا دارم فقط حرفش میزنم وگرنه تو عمل با این که سالهاست که به خودم سپردم این کلمه > رو از دایره المعارف ذهنت پاک کن اما خیلی وقتها ناخودآگاه میگمش و سنسورهای آگاه سریع یقم میگیرن که چی شد؟حرفت با عملت نمیخونه که،والبته من به کلی فکر برای درست کردنش فرو می بره،اما درکل فکر می کنم این یکی از اصلهای زندگیه،خیلی وقتها به این نکته فکر میکنم که حتی حتی هیچ مادری در اصل واسه خاطر بچش بهش شیر نمیده،واسه حس خوب خودشه،واسه ارضای حس مادرانش که به بچش شیر میده یا مثلا وقتی تو اتوبوس جات میدی به یک پیرمرد،نه باید واسه خاطر اون دختری که اون پشت داره نگاهت میکنه باشه که بگه چه پسر خوبی یا نه واسه اون پیرمرده باید واسه حس خوب خودت باشه،بنابراین درمورد وبلاگ هم اون ارضا شدنست که مهمه نه این که واسه نظرات دیگران پست بزاریم،که البته درست که  از دلایل ثبت اون پست نظرات هستن و حتی اگه دوس داریم نظرات دیگران رو بدونیم بریم و حتی جذب مشتری کنیم ولی هیچوقت دلیل اصلی نباید فراموش کنیم که ما واسه کسی پست نمیزاریم بلکه فقط واسه دل خومون و ارضا شدن شخصیمون که پستی رو می گذاریم

و اما توقع نداشتن از کسی،موضوعی که خیلی روش مانور داده میشه خیلی وقتها،که بعله توقع نداشته باشیم از کسی کاری انجام بده،مثلا تو همین موضوع وبلاگ نباید توقع داشته باشیم که کسی حتما نظر بزاره یا شخص خاصی ختما نظر بزاره چرا که ما درون مغز افراد نیستیم و نمیدونیم اوضاع اون چگونست که بخوایم توقعی داشته باشیم از کسی یا کلا کسانی که عبور و مرور می کنن در وب

میدونم شلم شولوایی شد با کلی پراکندگی،ضمن عذرخواهی اگه بخوام اینجوری جمع بندیش کنم،این که دوستان ما اصلها و هدفهای زندگیمون گم کردیم و متاسفانه به همه جای زندگیمون کشیده شده،به زندگی خصویمون،کاریمون،و نمونه بارزش که من برآن داشت که بنویسم، به وبلاگیمون

زندگی بدون شک چیزی جز حاصل تعادل ها نیست،که همین  موضوع وبلاگ داری هم حاصل یک تعادل،میدونین انسان باید سپاسگذار آدمها باید باشه ولی  وابستشون نه حالا بعدا میگم،هیچ وقت نمیتونم درک کنم که چی میشه که کسی غیر از دلایلی مث نداشتن نت و کامپیوتر و سلامتی و ...،نداشتن ایده و حتی نداشتن انگیزه وبلاگش میبنده و میره،اما خب من فکر میکنم تو زندگی باید سعی کرد که از لحظه لحظش خیلی سالم استفاده کرد و لذت برد و بدون شک با رعایت اصولی مثل همین دو اصول توقع نداشتن و کاری نکردن واسه کسی این امر محقق میشه،این که کسی نظر بزاره خوبه ولی نه این که ما وابسته به نظر کسی حال و هوامون عوض بشه و انگیزمون از دست بره چرا که اگه انسان تنها وابستگیش خدا باشه دیگه اون قدر قوی هست که بدون احتیاج به نظر  و توجه کسی  راهی که باید ادامه بده و هیچ وقت پا پس نکشه،آقا گیریم کسی لطفی کرد و مارا با چیزهایی اشنا کرد که قبل از اون نمی دونستیم و کلی باعث انگیزه ما و خوشحالیمون شد اما سپاسگذاری هیچ تضادی با عدم وابستگی به اون طرف نداره چرا که انگیزه هیچ ربطی به وابسته بودن به کسی نداره و اصلا ادم نیاید انگیزش به کسی وصل کنه که بخواد که با دم و بازدم اون طرف پروخالی بشه،حداقل به نظر من خیلی مسخرست که یک آدم اون قدر است مهم باشه که بشه انگیزه یک آدم،رسما میشه چندخدایی،فکرکنم گاهی وقتا به دلایل وجود مرگ و قراردادنش توسط خدا فکرکنیم به خیلی نکته های ظریف می رسیم که البته مهمترینش عدم وابستگی به هیچ چیزی جز خدا می باشد.

در آخر  تکرار می کنم که دونستن نظر کسی راجب عقیدت  قشنگه،این که نظر بعضی ها مهم تر از  نظر دیگران حقیقته چرا که واسه خدا هم انسانها درجات متفاوتی دارند،اما هیچ انسانی و هیچ چیزی جز خدا نمی تونه و نباید اون قشنگیها و حقیقت ها را تعیین کنن.


اصلا اون چیزی که میخواستم نشد حتی 5 درصدش چون وقتی سرماخورده ای حال و هوات  دگرگون و فکرت پریشون و متغیر ولی خب باید مینوشتم و باید ارضا می شدم که خداروشکر حداقل یک بار دیگه به خاطر نوشتن ازدیدن چیزهایی که غیرمنطقین،ناراحتت کننده ان و نباید وجود داشته باشن  ارضا شدم و همین هم خوبه حداقل برای تسکین

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۰/۱۸
پیمان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">