در مسیرناکجا آباد

مینویسیم تا بدونیم هستیم...
در مسیرناکجا آباد

چه به بازی ادامه بدی،چه بازی ادامه ندی..جهان به بازی خودش ادامه میده،توقفی وجود نداره،پس فکر کنم بهتره سعی کنی بهترین بازیت بکنی و بهترین نمایشت به اجرا بزاری،به جای این که مدام وقتت به غرزدن و کثافت کاری تلف کنی.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

ایستگاه بندرعباس

جمعه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۳۱ ب.ظ
شنبه دوازدهم بهمن ۱۳۹۲ . 22:11و قطار پیمان به ایستگاه بندر عباس رسید....

مرا ببوس،مرا ببوس،برای آخرین بار.... تو را خدانگهدار......روم به جستجوی سرنوشت....

...............

بوقققققق بوققققققققققق بوقققققق

- بله؟

+ سلام آقا استخدامی ارتش؟

 بوقققق بققققق

- بله؟

+سلام آقا خسته نباشید عذر میخوام گفته بودین 12 زنگ بزنین واسه همین نتایج استخدامی

-سلام..شما؟

+ فلانی هستم

-پیمان؟

+بله

-شما 15 یاید بندرعباس باشین

+ 15 همین برج؟عذرمیخوام من چیجوری تو این مدت کم برسم بندرعباس؟

- بله 15 همین برج...کجایین مگه؟

+من مشهدم

-خب دوروز فرصت اجرای امریه هست پس شما 17 همین برج بندرعباس باید خودتون معرفی کنین

+باشه،اونجا کجا باید برم؟

- بندرعباس،منطقه یکم نیروی دریایی،میرید قسمت نیروی انسانی و خودتون معرفی می کنید

+آها باشه خیلی ممنون

-خواهش می کنم،خداحاظ...تقققق

+خداحافظ،تق

...............................................

بعله دوستان خوبم،منم رفتنی شدم و باید برم سرنوشتم در بندرعباس جستجو کنم،البته خب به هیچ وجه دوس ندارم مشهد ترک کنم چون واقعا شهرش دوس دارم همونجور که قبلا گفتم،اما خب در این که در تصمیمی که گرفتم مصمم هستم شکی ندارم مگر اشکهای مامانم که عجیب زیر دلم خالی می کنه،که تو این وقتها دلم میخواد زندگی لعنت کنم با این سرنوشتهاش اما خب وقتی به خدا فکر میکنم که همه چی طبق حکمت اونه شکر میکنم و توکل می کنم به خودش،و سعی می کنم آرومترشم....

اگه واستون جالب باشه که آینده این وبلاگ چی میشه،در این حد واستون بگم که من فکر این کردم که یک روز این وبلاگ به پسرم یا دخترم در صورت تمایلشون بسپرم،اما خب دوس دارم این دوری من از وبلاگ به بیشتر از یک ماه نکشه،البته بندرعباس معلوم نیست وضعیت نتش چیجوریه، اما خب سعی میکنم هروقت شد نت بگیرم و به وبلاگم برسم،اما خب به جرات میتونم بگم که یکی از ناراحتایم دوری چند مدته از  خیلی از شما دوستان خوبمه،اما خب مطمئن باشید من هرگز فراموشتون نمی کنم هرچند امیدی ندارم که شماهم من فراموش نکنیدچون اونقدر شخصیت کاریزماتیکی نبودم که همیشه به یادتون بمونم اما خب من از خیلیهاتون حس خوب گرفتم و فراموشتون نمیکنم و به انگیزه دوباره دیدن شما سعی میکنم و نتی به دست می یارم و برمی گردم به وبلاگم هرچند که طبیعتا نمیتونم وقتی که الان میزارم اون موقع بزارم واسش اما خب بازهم همین که بتونم بیشتر ببینمتون و بخونمتون واسم خیلی خوبه و دوست داشتنیه

و همچنان دوس دارم یکی از دوستان که به من اعتماد داره در این مدتی که نیستم مسئولیت چرخوندن وبم قبول کنه و هر ازچندگاهی یک پست موقت ثبت کنه،که البته من به انداه یک ماه ثبت موقت آماده دارم اما باید صرفه جویی کنه و کم کم بزاره ضمن این که نظرهارم با دقت و حوصله و نزدیک به تفکراتم جواب بده،دوس دارم این دوست خوب پیدا بشه،چون دوس دام وبم زنده و باطراوت تا وقتی برگردم بمونه....

میدونین آرزوی موفقیت کردن  برای کسی خیلی خوبه،ولی وقتی از روی عادت نباشه و  به معنای خداحافظی نباشه،حداقل من به خداحافظی اعتقادی ندارم،چرا که فکر می کنم خداوند مجبور شد رفتن در سرنوشت انسان بزاره وگرنه اصلا رفتنی درکارنبود،فقط واسه این که داستانش تکمیل بشه رفتن اضافه کرد،وگرنه هیچ وقت رفتن مطلق وجود نداره و وقتی رفتیم اون دنیا دیگه رفتنی وجود نخواهد داشت، اما درکل این رفتنم رفتن موقتیه،وخب کسایی که از خداشونه من برم خب ضمن تشکر ازشون بگم میتونن  واسه همیشه از من خاحافظی کنن اگه دوس دارن اینجوری ببینن،ولی این رفتن من موقتیه و دوس ندارم کسی بهم بگه خداحافظ،واسه همین که هیچوقت نمیگم خداحافظ،میگم فعلا،امیدوارم کسایی که رفتن من دوس ندارن هم همینجوری نگاه کنن و منتظرم باشن که برگردم حالاچه زود چه دیر،حداقل خودم که هیچ رفتنی دوس ندارم و امیدوارم همیشه دوستام نگن واسه همیشه میریم و بگن واسه یک مدتی میریم اونم بالاجبار

ضمن این که نکته ای باید اضافه کنم واسه چندنفر ازدوستام که خب عقاید خاص خودشون دارن و شاید از دستم کدورتی دارن هنوز،از اونجا که به قول مامانم دوروز دنیا ارزشش نداره خوب باشین خوش باشین،منم سعی کردم همیشه همینجوری باشم،تا اونجا که تونستم سعی کردم دلی نشکنم هرچند ادعا ندارم که دلی نشکستم تاحالا و خب آدم باید تاوان کارشم بده،سعی کردم سادگیم نشون بدم و بگم دوس دارم همه انسانهارو،رو این حساب اگه مسئله ای پیش اومده سعی کردم خودم عذرخواهی کنم حتی اگه دقیقا مشخص نیست تقصیر کیه که حل وفصل بشه یا اصن خودم به نوعی پا پیش بزارم که اون رابطه خوب حفظ بشه،چرا که این دوستان حسهای خوبی به من دادن و ارزش دارن واسم و از این بعد مدیونشون هستم،اما به هرحال این دوستان منت نگذاشتن  سر اینجانب و به سردیشون ادامه دادن و اینجانب ضمن این که کلی غصه خوردم که چرا این رابطه به گرمی سابق نشد و ضمن آرزوی موفقیت براشون و ایشالا همیشه لبشون پرخنده باشه و موفق و پیروز به امید خدا باشن اما با تموم این ها این رفتارهارو به یک عضو از بدنم دایورت کردم چرا که بهترین کار همینه و اتفاقا دوروز دنیا ارزش خوردن اینجور غصه هارو داره و عذرمیخوام نمیشه که زانوی غم به بغل بگیری که چرا اینجوریه،بنده تلاشم کردم و سعی کردم با کارهای قشنگ ولی نخواستن ،ایشالا که هرجاهستن موفق باشن و البته شاد باشن و سلامت و ضمن این که اگر این دفعه اونها پا پیش بزارن با کمال میل پذیراشون هستم چرا که واقعا دوستانی که حس خوب بهم دادن دوس دارم و دوس دارم همیشه کنارم حفظشون کنم.

خیلی حرف دارم اما خب هم طول پست زیاد میشه و هم خستگی ذهنم و درگیری های ذهنیم که واقعا تو این دوروز که هستم چیکارها باید بکنم  تو مشهد نمیزاره تمرکز کنم رو حرفهام و نوشته هام،به هرحال ثانیه شمار رفتن من از مشهد به ثانیه های اخرش داره می رسه و خب استرس خاص خودشم داره.


مرا ببوس،مرا ببوس،برای آخرین بار.... تو را خدانگهدار......روم به جستجوی سرنوشت....

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۱/۱۱
پیمان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">