در مسیرناکجا آباد

مینویسیم تا بدونیم هستیم...
در مسیرناکجا آباد

چه به بازی ادامه بدی،چه بازی ادامه ندی..جهان به بازی خودش ادامه میده،توقفی وجود نداره،پس فکر کنم بهتره سعی کنی بهترین بازیت بکنی و بهترین نمایشت به اجرا بزاری،به جای این که مدام وقتت به غرزدن و کثافت کاری تلف کنی.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

این دوروز باقیمونده

شنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۳۱ ب.ظ
یکشنبه سیزدهم بهمن ۱۳۹۲ . 17:31داشتم به این فکر میکردم که خب دوروز من میتونم پای نت باشم و وبلاگم،تو این دوروز چی بنویسم تو وبلاگ،از کدوم دغدغم بگم؟ کدوم موضوع؟از کدوم...یا حتی تو این دوروز که مشهدم چیکار کنم....که یاد نوشته "دعا کرد برای آنها که دوستش نداشتند" از  خانوم عرفان نظرآهاری که همیشه(چند سال پیش) این نوشته هاش تحت بسم الله تو مجله چهل چراغ می نوشت،نوشته هاش واقعا عالی بودن یعنی تو اون 14 سالگی که من میخوندم خیلی تاثیر مثبتی روم داشت و دیدهای خیلی زیبایی و تعریفهای زیباتری از خدا بهم می داد و اگه احساس میکنین شاید من دید قشنگی و نویی به خدا دارم و خیلی راحت و بدون ترس باهاش شوخی می کنم :دی،از عوامل تاثیرگذارش خوندن نوشته های همین خانوم تو سن 14 سالگی بود،البته راجب 40 چراغ حرف زیاد دارم و حتی تاحدی نوشتمش که بعدها و تهیه نت ایشالا آماده و ثبتش می کنم چون کلا چهل چراغ اون دورانش نه الان خیلی تاثیرات خوبی تو خیلی زمینه ها واسم داشت،خلاصه تو همون فکرها بودم که این داستان یادم اومد و تصمیم گرفتم این داستان که به صورت تیکه مجله از مجله جداکردم و  همون زمان چسبوندم به دفترچه خاطراتم رو سختی تایپش تحمل کنم :دی(مدیونین فکر کنین منت گذاشتم رو سرتون خخخخ) واستون تایپ کنم تا هم وبم یک نوشته درست حسابی به خودش ببینه البته به جز نوشته هایی که از دیگران کپی کردم که البته اونها ارزش ادبی دارند،اما صرفا نوشته های خوم منظورم بود، و هم قشنگ اون حسم با تایپ این نوشته بیان کنم چون واقعا قشنگ نوشته و مطمئنم از خوندنش لذت میبرین،این شما و این هم نوشته "دعا کرد برای آنها که دوستش نداشتند" اثری از خانوم عرفان نظر آهاری :

دوروز مانده به پایان جهان،تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است.

تقویمش پرشده بود و تنها دوروز،تنها دوروز خط نخورده باقی بود.

پریشان شد و آشفته و عصبانی.نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد.داد زد و بدوبیراه گفت.خدا سکوت کرد.جیغ زد و جاروجنجال را انداخت،خدا سکوت کرد.آسمان و زمین را به هم ریخت،خدا سکوت کرد.به پروپای انسان و فرشته پیچید،خدا سکوت کرد.کفرگفت و سجاده دور انداخت،خدا سکوت کرد.دلش گرفت و گریست و به سجده افتاد.خدا سکوتش را شکست و گفت:عزیزم،اما یک روز دیگر هم رفت.تمام روز را به بدوبیراه و جاروجنجال از دست دادی.تنها یک روز دیگر باقیست.بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن.

لابه لای هق هقش گفت:اما یک روز..با یک روز چه کار می توان کرد....

خداگفت:آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند،گویی که هزار سال زیسته است و آن کس که امروزش را در نمی یابد،هزار سال هم به کارش نمی آید.و آن گاه سهم یک روز زندگی رادر دستانش ریخت و گفت:حالا برو و زندگی کن.

او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش می درخشید.اما می ترسید حرکت کندومی ترسید راه برود.می ترسید زندگی از  لای انگشتانش بریزد.قدری ایستاد....بعد با خودش گفت:وقتی فردایی ندارم،نگه داشتن این زندگی چه فایده ای دارد،بگذار این یک مشت زندگی را مصرف کنم.

آن وقت شروع به دویدن کرد.زندگی را به سرو رویش پاشید،زندگی را نوشید و زندگی را بویید.و چنان به وجد آمد که دید می تواند تا ته دنیا بدود،می تواند بال بزند،می تواند پا روی خورشید بگذارد،می تواند.....

او در آن یک روز آسمان خراشی بنا نکرد،زمینی را مالک نشد.مقامی را به دست نیاورد اما.....

اما در همان یک روز دست بر پوست درخت کشید.روی چمن خوابید کفش دوزکی را تماشا کرد.سرش را بالا گرفت و ابرهارا دید و به آنهایی که اورا نمی شناختند،سلام کرد و برای آنها که دوستش نداشتند  از ته دل دعا کرد.او در همان یک روز آشتی کرد و خندیدو سبک شد،لذت برد و سرشار شدو بخشید،عاشق شد و عبور کرد و تمام شد.

او همان یک روز زندگی کرد اما فرشته ها در تقویم خدا نوشتند،امروز او درگذشت،کسی که هزار سال زیسته بود!


پ.ن: میدونین خیلی دوس داشتم وقت داشتم و می تونستم این نوشته و البته چند تا نوشته دیگه رو باصدای خودم ضبط کنم تا هم از قافله این دوستان مترقی عقب نمونم و منم بگم بلدم :دی و اما نکته مهمتر این که کلا چون حس این نوشته هارو خیلی دوس دارم واسه خودم جالبه ببینم تو صدای خودم چیجوری میشه و اصلا می تونم حسش در بیارم یانه.خدا رو چه دیدین شاید یک روز سرفرصت گوشهای نازنینتون صدای نکره من در حال خوندن این نوشته و همچین نوشته هایی شنید.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۱/۱۲
پیمان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">