در مسیرناکجا آباد

مینویسیم تا بدونیم هستیم...
در مسیرناکجا آباد

چه به بازی ادامه بدی،چه بازی ادامه ندی..جهان به بازی خودش ادامه میده،توقفی وجود نداره،پس فکر کنم بهتره سعی کنی بهترین بازیت بکنی و بهترین نمایشت به اجرا بزاری،به جای این که مدام وقتت به غرزدن و کثافت کاری تلف کنی.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

اندرباب دلتنگی

چهارشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۴۱ ب.ظ

مث حس یک کارگر کبابی
که دلش واسه مزه کباب تنگ شده
میره فلافل میخوره بیرون
تا شاید ذوق خوردن کباب و دوباره اون مزش برگرده به دهنش
ولی خبری نیست که نیست
مث حس یک لیف
که اولش با زدن صابون یا شامپو بدن های خوشبو سرشار از کیف میشه
ولی وقتی با کوهی از چرک و کثافت مواجه میشه هرچی کیف و لذت برده از دماغش در میاد
در این حد که وقتی کارت باهاش تموم میشه و میگی عزیزم حالا که بهم لطف کردی دوس داری با چی بشورمت
میگه هیچی هیچی فقط من با اب خالی بشور
فقط همین
 یا مث حس کریستین بیل تو سکانس اخر فیلم ماشینیست
موقعی که دستگیر میشه و راهی زندان
زندانبان هنگام راهنمایی کردنش به سمت سلولش  بهش میگه
How do you need?
(چیزی احتیاج نداری؟)
اونم میگه
Nothing...just sleep
(هیچی...فقط میخوام بخوابم)
 
منم یکجور احساس غریبی دارم
دلم تنگ است
این بار اما برای یک اتفاق خوب که تمام شدنی در کارش نیست
که با تمام محال بودنش اما قشنگ است...
نه واسه یک چیز فانی
واسه یک چیزی که باشه..تا ابد باشه
بدون بهونه
بدون برنامه قبلی
بدون وابستگی
یک چیزی که به وجدم بیاره
ولی تمومی نداشته باشه
هیچکسی فکر خاصی راجبش نداشته باشه
قضاوتی راجبش نکنه

آخخخخخخخخخخخ..خدای بازیگوش من
گاهی وقتا از کوره در میرم و ناشکری میکنم و به خدا گلایه میکنم
به خدا میگم
پس کی تموم میشه این ماموریت لعنتی
تو که هرچی میدی اخرش میگیری
پس چه فایده
ولی خب سریع بعدش خودم جمع و جور میکنم و مقابل خوبیاش شرمنده میشم و زودی میگم غلط کردم
اونم مث همیشه میخنده و میبخشه
درحالی که میتونه یکم خشن تر باشه
با تموم اینها ولی دلم تنگه
دقیقا مث همه این دلتنگیها تو حس های بالا
شاید دلتنگی هم یک نعمت
البته شاید که نه
دلتنگی باعث میشه ادم احساس کنه هنوز وجود داره
اصلا شاید دلتنگی و حفط کردنش
از ماموریتهای انسان باشه
ولی خب سخته
دلتنگ بودن خیلی سخته
به خصوص وقتی اصیل باشه
و برای یک چیزی که ارزشش داره..

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۳۰
پیمان

نظرات  (۱۱)

با خوندن این پست بجای لبخند اینبار بغض کردم :(
خدا کنه بغضم بترکه وگرنه حالم به این زودی خوب نمیشه :((
ممنون ...
پاسخ:
پس باید ایشالا زودتر بترکه
ببخشید ناراحتتون کردم

خواهش میکنم
من معتقدم دلتنگی از جنس انرژیه که تبدیل میشه به نوعی سرکوب .. اخرش هم سرکوب تبدیل میشه به بی اعتنایی و دلسردی.. هیچ وقت دیگه چیزی جای اون رو نمیگیره چون اون بزرگترین هیجانی بوده که تجربه شده.. اخر سر هم میشه آدم صبور و حتی کمی سنگدل به عبارت بهتر عاقل!
اما از یک دید دیگه هم میشه نگاهش کرد و چاشنی شیرینی بهش اضافه کرد."امید هنوز هست و شور و شوق و هدف میاره "

(از سری کامنتهای کامنتدون پر کن معمارک! :) 
پاسخ:
با خط دوم بیشتر موافقم
امید خیلی نقش پررنگی داره

لطفتون همواره مستدام
۳۱ تیر ۹۵ ، ۰۸:۱۴ هنوز یلدا
فقط مواظب باشید دلتنگی عادت نشه...غم عادت نشه...
پاسخ:
دقیقا..نباید بهش عادت کرد
متشکرم
۳۱ تیر ۹۵ ، ۱۳:۱۵ روزمرگی ...
Nothing...just sleep
عجب جوابی ...!

اتفاقا چندروز پیش یکی از دوستام میگفت خدا خیلی بزرگه.. ولی بخیله! :|
هرر چی ک ب آدم میده آخرش میگیره...!
پاسخ:
اگه صدای خودش میشنیدی...بیشتر میچسبید جوابش
اصلا باید فیلمش ببینی...اون موقع دیگه این جواب میترکوند واست


خخخخ دوست شوخی داری :دی
هنوز اون پیشنهاد قبلیت رو ندیدم :|

شوخ بود.. ولی جدی میگفت! :)
پاسخ:
خو تنبل ببین دیگه...

متاسفانه اره خب..
بیزحمت پست جدید لطفا :)
ممنون
پاسخ:
خوشحالم از  اشتیاقتون
ممنون ازز لطفتون
ایشالا فرداشب :)
آخه دم آخریه برای همین مشتاقم:دی 
خواهش میکنم :)
ایشالا :)
ممنون 
پاسخ:
لطفتون مستدام :)
چشم :)
۰۶ مرداد ۹۵ ، ۰۴:۰۰ حسین یحیی زاده
کلمه کلیدی این متن که چند بار تکرار شد دلتنگی بود ولی اگه مث این کارت شارژها با ناخن یا سکه روی کلمه دلتنگی رو خراش میدادی کلمه کلیدی غم نمایان میشد. چه فاز سنگینی...مواظب باش به خلسه ی فاز غم خو نکنی.!
پاسخ:
راستش اصلش این نبود
ولی خب دوباره که میخونم حق با شماست
دوس داشتم غریب تر نشونش بدم..نشد

ممنونم..چشم
۰۶ مرداد ۹۵ ، ۰۴:۰۲ حسین یحیی زاده
و اینکه به نظر من صفت بازیگوشی شایسته نام خدا نیست.
نظرتون چیه؟
پاسخ:
خب خدا در ذهن هرکس یکجوره
جدا از اون یکتابودنش و یگانگیش
در ذهن من یک رفیق تمام و کمال
یک رفیق از نظر من خیلی صمیمی هستین باهاش
ولی خب واقعا هم واستون بزرگ و قابل احترام و هیچ چیز باهاش عوض نمیکنین

سلام 
در جواب کامنت آقای یحیی زاده ببخشید دخالت میکنم
ولی   باید بگم جمله تون منو به یاد داستان موسی و شبان 
انداخت .
آقای یحیی زاده اون داستان رو که خوندین ؟:)
اگر نخوندین پیشنهاد میکنم حتما بخونین شاید نظرتون در مورد پست آقا پیمان که 
دیدشون نسبت بخدا اینگونه بوده عوض شد :)




+
ممنون 
چشمتون سلامت :)
پاسخ:
سلام خوبید؟
دقیقا مثال به جایی زدید
جناب یحیی زاده با شما هستن :)


خواهش میشه
فقط همینقدر بگم که من تا حالا عنوان این پست رو "اندر یاب" میخوندم :|||||
پاسخ:
دست گلتون درد نکنه خخخخ

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">