در مسیرناکجا آباد

مینویسیم تا بدونیم هستیم...
در مسیرناکجا آباد

چه به بازی ادامه بدی،چه بازی ادامه ندی..جهان به بازی خودش ادامه میده،توقفی وجود نداره،پس فکر کنم بهتره سعی کنی بهترین بازیت بکنی و بهترین نمایشت به اجرا بزاری،به جای این که مدام وقتت به غرزدن و کثافت کاری تلف کنی.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۱ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است

چهارشنبه دوم بهمن ۱۳۹۲ . 20:13(با عجله، مقداری دیرم شده باید برم)

مامان:کجا میخوای بری؟

پیمان: میرم work shop

مامان: work shop چیه دیگه؟

پیبمان: work shop کارگردانی

مامان: یعنی چی؟

پیمان: بابا  کلاس کارگاهی کارگردانی که مجتمع یک جلسه رایگان برگزار کرده

مامان:آها،باشه

(تو دلم به خودم میگم خو عنتر از همون اول مثل بچه آدم بگو کلاس کارگردانی دیگه ،این چس کلاس گذاشتن و work shop گفتن چه زریه دیگه،تازه خوبه بار اولت داری میری شغال،همش work shop work shop)

از اونجایی که اولین بارم بود میرفتم همچین کلاس هایی معروف به work shop،میخواستم قبل از شروعش از سجاد یا رامین بپرسم جریانش چیه،چیکار باید بکنیم خو،سوال نپرسن ازم شرافتم بره :)))تا دوستان بیان و بریم داخل تقریبا یک بیست دقیقه منتظرشون بودم و در این مدت داشتم افرادی که اومدن  واسه جلسه رو دید میزدم،یعله حدسم درست بود مختلط بود و با همون تیپهای هنریشون البته بعضیها،وچقدر تو دلم مونده این جمله که بهشون بگم از خودتون و تیپ هنریتون متنفرم هرچند میدونم جمله ای کاملا احساسیه اما هرچی خخخ

که البته دوستان انقدر دیر اومدن که مستقیم رفتیم تو سالن و وقت نشد بپرسم ازشون،البته با ترس و لرز رفتم داخل سالن نشستم :دی کلاس قرار بود با موضوع فلسفه تئاتر با سخنرانی دکتر(مطمئن نیستم اما خب ما میگیم دکتر) عظیمی برگزار بشه و خب اسم کلاسش کارگردانی بود و میخواستم برم ببینم جریانش چیه و چی به چیه و اصن تو رویاهامون توانایی کارگردان شدن داریم یا نه خخخ،اما گویا دکتر عظیمی دچار کسالت شده بود و از دکتر(این دیگه مطمئنم دکتره :ذی) طوسی با کلی سابقه درس خوندن تو آلمان و تدریس در آلمان و ایران دعوت کردن که بیاد بالا،از همین رو موضوع کلاس از فلسفه تئاتر به اکپرسیونیسم در تئاتر المان تغییر پیدا کرد،ها؟...بابا به عمم چیکار دارین؟والا من خودمم بی تقصیرم،من خودم اونجا رسما شبیه علامت سوال شده بودم که کلا نمنه؟...ما همین گونه بودیم تا جناب دکتر شروع کردن به حرفیدن که خب اولش صحبتهایی از تاریخ اینا،بعدش گفتن ما میخواهیم به کمک حضار و اساتید داخل سالن راجب این موضوع بحرفیم،

دونفر،دونفر(چون بیشتر جا نبود اون بالا) از کارگردانهای مختلف و بازیگرها و اساتید دعوت میکرد میرفتن بالا و ازشون میخواست راجب تئاتر آلمان و همین اکسپرسیونیسم صحبت کنن،که اکثرشون هم از اونجایی که امادگی و توقع نداشتن بهشون بگن بیاین بالا مقداری حرفی برای گفتن نداشتن و از جاهای دیگه حرف زدن جز یکی دونفر که  تا حدی تونستن اطلاعات خوبی بدن،یعنی شایدم من نتونستم بفهمم انقدر بحث سنگین  بود،به هرحال اها یکی هم بود  وسط جمعیت که یک بار هم اومد بالا همش دم از فلسفه ناتورالیسم و این چیزا می زد و این دکتر طوسی بیچاره می گفت بابا حرفت درست ولی ما فقط یک جا اسمش آوردیم چون نیاز داشتیم وگرنه موضوع چیز دیگست ولی اون بنده خدا گیر داده بود به فلسفه ناتورالیسم :دی خلاصه ولکن نبود دیگه،ولی میدونین نمیدونم چرا اونجا احساس می کردم بعضی ها میخواستن بگن آره ما هم میدونیم و این حس خیلی اذیتم میکرد چون خیلی جاها می دیدمش،حتی از خود احمقم خیلی وقتها،درحالی که هیچی حالیم نیست....

اصل جلسه و درواقع گل جلسه وقتی بود که خود دکتر طوسی به دوستان گفت برین بشینین و خودش شروع کرد به حرفیدن تا من بتونم اندک درکی از اکسپرسیونیسم بدست بیارم،گفت ،اکس یعنی خارج،پرسیونیسم یعنی فشار آوردن، و حالا اکسپرسیونیسم در تئاتر آلمان وقتی به وجود آمد،که سال 1905 و اوایل قرن بیستم که جامعه آلمان در اوج ماشین زدگی و کارخانه ها تا سال 1923 که جنگ جهانی اول شروع میشه،محصولات رودستشون مونده،کارگران هروز تعدادیشون بیکار می شند و کلا فشار زیادی رو آلمانیها بود،رو این حساب عده ای از معماران که نقاش هم بودند میان برای رفع این مشکل جامعه و افسردگی و ماشین زدگیشون همچین سبکی به وجود میارن و در تئاتر نمایانش میکنن که حاصل از درد درونی انسان و درواقع این درد درونی انسان و فشاری که از خارج بهش هست تحت سبک اکسپرسیونیسم ابداع میکنن،که در ادامه فیلسوف و هنرمندی مث برشت،یا کارگردانی مث دیوید لینچ یا این کارگردان همشهری کین کی بود؟خدایا...آها آها اورسن ولز همشون تحت تاثیر همین سبک اکسپرسیونیسم خیلی از اثارشون خلق کردن، و این سبک تو طراحی صحنه تئاتر و طراحی نور در تئاتر هم کاربرد پیدا کرد،مثلا در طراحی صحنه  میزانسنهای تاریک. پیچ در پیچ و بسته.......بعله تا همین جا گفت که  دیگه از دوستان سوال و اون آقاهه از فلسفه ناتورالیسم همچنان و فلان کارگردان نمیدونم از چی گفت و استاده باز اومد بالا چی گفت  و خلاصه تنها چیزی که از جلسش فهمیدم همین ها بود که به نظرم واسه ادم کندذهنی مث من غنیمته اما خب  کاش همین دکتر خیلی راحت میتونست فقط خودش بحرفه،البته در این حد میدونم خاصیت کلاسهای کارگاهی همینه،ولی به نظرم خیلی به هم ریخته بود،طرف نمی تونست حرفش کامل بزنه،حالا کاری نداریم اون وسط دلم میخواست دوتا سوال ازش بپرسم که یکیش این بود که مثلا مولانا تو شعر نی نامه سبکش اکسپرسیونیسم نیست ؟و اصن اون موقع ابداع نکرده این سبک؟..خب نخندین بهم،واقعا این سوال واسم پیش اومده و واقعا دوس دارم یک روز بپرسم از یکی چون واقعا واسم جالبه؛ حالا خوبه ثبت میشه اینجا یادم میمونه :دی و یکی دیگه هم این بود که پینک فلوید هم آهنگی داره به اسم welcom to machine که دهه 70 میلادی خوندش،یعنی اون موقع هم جامعه انگلیس از همین درد رنج می برده و پینک فلوید از همین سبک استفاده می کرده؟.....هرچد واقعا روم نمی شد میون اون همه جمعیت دختر و پسر بپرسم ولی واقعا دوس دارم جوابش بدونم و یک روز حتما میپرسم از یکی،خلاصه جلسه با همین سوال ها و تو حرف هم پریدن ها تموم شد و قرار شد فردا باز کلاس بازیگری باشه که طبیعتا من نمیرم چون اونجا دیگه خطرناکه و ممکنه گیربدن  بهم و جلوی ملت دست و پام به  لرزبیفته و اصلا واسم جالب نیست ،ضمن این که خیلی به بازیگری علاقه ندارم،شاید واسه همین کم رو بودن باشه،نمیدونم

بعد از جلسه بچه ها میخواستن برن نمایش تئاتر رابینسون کروز که کار یک گروه از تبریز بود که واسه جشنواره فجر دعوت شده بودن مشهد و البته قسمت بین الملل جشنواره فجر تهران هم شرکت کرده بودن به کارگردانی آقای شکوه جلالی،راستش از قبلش بهم گفته بودن و منم گفته بودم پول ندارم 10 تومن بدم پول بلیط مگه شماها بدین و  بعدا حساب کنم باهاتون،رامین گفت بیا حالا یک کاریش میکنیم،خلاصه سجاد لطف کرد و واسم بلیط گرفت،وپس از مدتی انتظار رفتیم ببینیمش،اولاش دیدم دوتا بازیگر مرد فقط داره،و فقط این فکر توذهنم بود نکنه 10 تومن بعدا پر بشه،نکنه ارزشش نداشته باشه و بخوره تو ذوقم که رو جو تئاتر جوگیر شدم و اومدم دیدم و این حرفها....

که 5دقیقه که از نمایش گذشت،دیگه میخ کوب داستانش شدم تا حدی که دوس نداشتم تموم بشه،یعنی مردم از خنده،واقعا کار خوبی بود،همه تعریف می کردن ازش،واقعا کار قوی ای بود،همه چیش خوب بود،اصلا نتنوستم عیب بگیرم ازش،میدونین داستان دوتا خلبان بود که هواپیماشون سقوط کرده بود تو یک جزیره بی نام و نشون و دورافتاده،یکیشون ایرانی بود مال اطراف تبریز و اینا،یکیشونم روس بود و زبون هم نمیفهمیدن،و همین نفهمیدن زبون هم موقعیتهای عالی ای برای طنز به وجوداورده بود،یعنی واقعا جالب درآورده بودنش،نه لودگی داشت نه حرکات اضافه،گفتم حرکات چقدر حرکاتشون خوب دراورده بودن،یعنی خداییش ارزش 10 تومن داشت،به جرات میتونم بگم بهترین کاری بود که تاحالا تو مشهد دیدم،آها داشتم میگفتم از داستانش شاید تا حدی حتی تکراری بود ولی نو اوری خیلی داشت توش درحدی که حوصلت سر نمی رفت،اینجور که دکتر طوسی می گفت این داستان فقط واسه واسه کارگردان تعریف کرده اونم (کرگردان)  که عضو هیئت تئاتر المان هم هست نوشتش و رفته تو المان ساختش،بعد هم آوردش تو ایران نسخه ایرانیش اجراش کرده،خلاصه که واقعا کار قوی ای بود،در این حد که ذوق دارم کاش بشه دوباره ببینمش،هم ذوق دارم  واسه شماها ذره ذرش تعریف کنم با حس اما حیف که نمیشه،جز یک عکس که از جلسه نقدش گرفتم که در ادامه می بینید،حیف هم دوره زاویه عکسش هم کیفیت دوربینم پایین،خلاصه که انقدر نمایش خوب بود میترسم همش حرفی جا انداخته باشم که حق مطلب ادا نشده باشه و اون چیزی که درونم نرسونده باشم،همچین جوگیریم من خخخخخ

راستی دیروز یکی از دوستان که تازه از تهران اومده و اتفاقا رفته کار مرگ تصادفی یک آنارشیست دیده،میگه اون چه کار خفنی بوده،میکائیل شهرستانی بعد از یک مدت طولانی که بازی نکرده بود،تو این نمایش غوغا کرده و واقعا عالی بوده،همین دوستمون که میگفت واقعا از دستش ندین چون خیلی روش کار کردن و واقعا کار عالیه ایه،می گفت چه تیکه های سیاسی هم مینداختتن توش :))مثلا یک جاش گفته:حکومت وقتی دید جوابی واسه خواسته های مردم نداره اصلاحات وارد کرده خخخخخخ دمش گرم :)))))))،یعنی شانس ندارما همون روز که تهران بودم میدونستم روز اول اکرانش و رفتم بلیط بگیرم اما حیف که گفتن فردا اکرانش،و نشد ببینم و رفتم دایی وانیا دیدم که البته اون هم همونجور که واستون تعریف کردم واقعا عالی بود :)

خدایااا جان مادرت؟...مادرم که نداری،جان بابات؟ بابا هم که نداری،خدایا قربونت برم تو که از ما بی کس تری باز ما خودت داریم لاقل خخخ..اصن جان خودت ترخدا یک کاری کن یک جوری بشه من این نمایش ببینم..لطفا بهترین  خوبم :)

AxGiG,عکس گیگ پایگاه آپلود عکس ویژه وبلاگنویسان


عکس صحنه و  جلسه نقد نمایش رابینسون و کروزو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۳۱
پیمان