اما خسته ای
در انتظار یک نفس تازه
اما نه بهاریست که نفس تازه کنی
و نه حتی کپسول اکسیژن
خسته ای و فقط می دانی
که نیاز داری
مقداری خودت را در آغوش گیری
و در هوای خود نفس بکشی
که شاید بازهم دلتنگ خود شده ای....
چندروزی می رویم به شهر ادب و ادبیات
می و ساقی و از این خخخخ
درست حدس زدید
خوشا شیراز و وصف بی مثالش..
ایشالا تا دوشنبه هفته آینده
آره خیلی زیاد نیست
ایشالا بعدش سفر به خونه نزدیکه
ساعت پنج عصر حرکت می کنیم
پس برم که دیرنشه
شاد باشین
بزودی میبینمتون
پس فعلا میگ میگ
توافق هسته ای مبارک؟
امیدوارم
اما خب مطمئن نیستم
چون خیلی وقته یک شادی موندگار ندیدم
یک شادی همه گیر شاید
چون چندین سال قبل در یک موقعیت اوکازیون همه خوشحال بودند ولی در واقع و در آخر
فقط بازاریها بودند که خوشحال واقعی داستان بودند و بقیه
.......
زندگی یادم داده
جوگیر نباشم و صبر کنم
تا حداقل تو ذوقم نخوره
ایشالا که این دفعه واقعی باشه
و تاثیر گذار
توکل به خدا
موضوع های فراوونی تو ذهنم در حال مانور بودن اما خب این موضوع viva zapata خودش کند یکجورایی
یعنی خیلی میخوام راجب همشون حرف بزنما ولی خب یکی یکی
فیلم viva zapata یا زنده باد زاپاتا اثری از ایلیا کازان محصول سال 1952
با نقش آفرینی محشر مارلون براندو کبیر
ایلیا کازان شاهکار جان اشتاین بک به تصویر درآورده بود
شاید یا احتمالا شماها دیده باشینش،اما خب من تازه رو پیشنهاد دوستم دیدمش و واقعا سرشار از لذت شدم از دیدنش
فیلمی بود برای آزادی
داستان انقلابی در مکزیک بود که اومده بود از این بعد بهش نگاه کرده بود که واقعا زمامداری یک حکومت سخته
و هرکسی بره پشت میز صرفا قول و قرارهاش و آرمانهایی که واسشون جنگیده رو حفظ نمیکنه
واقعا سخته برقرایی حکومت باعدالت و صلح وارهمچون حکومتی مثل کوروش داشتن یا حکومتی با عدالت مثل دولت امام علی (ع)
حتی اگه شما هم سختی کشیده باشین و هدفتون فقط عدالت باشه و بس
حتی اگر هم جاه طلب نباشین مسئولیت کل یک مجموعه باعث میشه مسایلی که واسشون تغییر ایجاد کردین جزیی و در بهترین حالت به زمانی دیگه موکول بشه و اولویتها چیز دیگه ای باشه
چون از نظر یک زارع فقط زمینش واسش مهمه و محصولش و در کل شکم خودش و زن و بچش،اما از نظر یک حاکم یا رئیس جمهور کنترل کل این کشور مهمه و نه صرفا یک زمین زراعتی،چه برسه این که طرف بخواد دیکتاتور باشه و هدفش فقط حفظ خودش باشه که دیگه اصن یه وضعی
فکر می کنم نگاه کارگردان و البته نویسنده خیلی جامع بوده و در یک قاب میاد چندین نظر خیلی متعادل و بدون جبهه گیری نشون میده
و در آخر هم زاپاتا که فقط به فکر مردمه و .....
اگه حوصلتون میشه فیلم قدیمی، سیاه و سفید و تا حدی کلاسیک ببینید،حتما ببینیدش
نکته جالب این بود که دوستم بعد تماشای فیلم بهم گفت این فیلم چندسال قبل از انقلاب کوبا
و داستان اسطوره ای چه گوارا(اسطوره آزادی و آزادی خواهی و البته آرمان گرایی)
ساخته شده
و خب با توجه به نوع انقلاب و کارهایی که چه گوارا کرد
یک سری شباهتهای قشنگی و به شدت نزدیکی احساس می کنید
تونستین ببینیدش حتما
راستی ،راستی در همین راستا
دوستان زکات فقط به پول و تهش به علم خلاصه نمیشه هااا
زکات کلا به حس خوب خلاصه میشه
به چیزی که واستون مفید باشه
فیلم،آهنگ،تابلو نقاشی،ی نوع آبمیوه،غذا،خیریه،بازارچه خیریه و....
همه اینها که حس خوب به آدم میده زکات داره و باید معرفیش کنین..بعله
شاید بگین سلیقه ها
درسته شاید صرفا واسه سلیقه شما خوب بشه
ولی دود یا مشروب یا بوووووق که نیست حتی یکبار تجربش منطقی نباشه
یکبار تجربش می کنیم،خوب بود که فبها نبود هم ناز شصتتون،زکانتتون دادین،ثواب هم کردین خخخ
مثلا به عنوان مثال یک آهنگی بود به اسم take me to church از hozier
که یک دوست نازنینی تو وبلاگش گذاشته بود
خب من این اهنگ بار اول که گوش دادم عادی به نظرم اومد و چیز خاصی توش ندیدم،شاید ذهنم مشغول بود یا چیز دیگه که خیلی به چشمم نیومد
بعد از چندوقت که بهش مراجعه کردم و مقداری با دقت گوشش کردم طوری در من رخنه کرد که شاید باورتون نشه تا بیست بار گوشش کردم اون بار و بعد از اون موقع هم امکان نداره هروقت گوشش کنم زیرپنج بار گوشش ندم
به خصوص وقتی دارم پیاده مسیری میرم
درکل این که به همین راحتی شما حس خوبتون انتقال میدین و زکاتتون نقدپرداخت می کنید خخخخ
واسه شروع که امیدوارم ادامه پیدا کنه منم آهنگی که همین الان گوشش دادم و باز سرشار از حس خوبم کرد
اسمش هست Stairway to Heaven از Led Zeppelin
البته قبلش بگم راک و مقداری سلیقه خص میخواد و شاید تا نصفش هم و ندید
اما هم متن زیبایی داری و هم این که حس خوب الان من ساخت دیگه
ایشالا تا حسهای خب بعدی و زکاتهای پرداختی
مثل هجوم
مثل پایان خیال خوش آزادی
مثل علنی شدن خفقان
مثل جدی شدن خط قرمز
مثل درد
مثل 18 تیر
مثل کوی.....
پینکی
فرزند و عیال و خاندان را چه کند
دیوانه کنی هردوجهانش بخشی
دیوانه تو هر دوجهان را چه کند
ترم اول دانشگاه بود و نمیدونم کدوم درس عمومی از سری دروس معارف و استادش هم حاج آقا قبولی یا قبولیان،از محدود و ندرت شیخهایی که تا به امروز هم قبولش دارم
این بیت سر یکی از کلاسهاش گفت و عجیب شد ملکه ذهنم
حتی تو تحقیق همون درس هم با همین بیت تمومش کردم
زندگی واقعا میشه گفت دعوت خداست برای تماشای زیبایی
واسه فوتبالیا میشه بازی رئال مادرید بارسلونا
واسه طبیعت گردا میشه یک ساعت خیره شده به طبیعت گردنه حیران تو آستارا
واسه برنامه نویسها میشه تماشای روند کامل اجرای نرم افزار
واسه کادر درمان میشه تماشای بافت سلولی ساعد دست زیر لوپ
و واسه خدا هم میشه لذت تماشا کردن به نگاه معطوف این همه انسان به این زیبایی ها
این وسط بعضی ها متوجه میشن یکی داره نگاهشون میکنه
برمیگردن و میبینن بعله
یک عدد خدای شیطون داره با ذوق تماشاشون میکنه
سراسر حس خوب میشن و سعی میکنن بقیه رو هم متوجه نگاه خدا کنن
ولی خب بعضی ها اونقدر محو زیبایی شدن که برنمیگردن و....
خب طبق حرکتی تارانتینویی وار به این عزیزان دل کاری نداری و همین ججا کات میکنیم سمت همون هایی که برگشتن
چون نه زلال احکام راه انداختم نهقصد قضاوت دارم
برمیگردیم سمت اونایی که برمیگردن و متوجه نگاه پر ذوق خدا میشن
فکر میکنین واقعا احتیاج هست به توضیح بیشتر
منم اینجوری فکر نمی کنم
کاری به این نداریم که نمیدونم چی بنویسم
اما خب از این یک قطعه زیبارو تماشا می کنیم
لذت می بریم
و این یک لذت واقعیه
مث همون لذتی که تو اون دو بیت اول پست هست
دردهایت را به شهوتت بسپار
بگذار شیرینی مجازی به غم موردنباز بچربد
بگذار بی خیال باشی
بگذار تلخی فرار ، سیاهی را درونت گسترش دهد
بگذار سیاهی تو را فراگیرد
آنوقت شاید خدا دلش به رحم آید
و با تموم سیاهی هایت
تو را در آغوش گیرد
دردهایت را به شهوتت بسپار
گاهی وقتها خدا هم نیاز به گریه دارد
در آغوش هم
برای فراغ هم
و تیم های مختلف میعاد گاهت
نه تیمی را قهرمان کرده ای
و نه تیمی را صاحب افتخار
نه محبوبی و نه معروف
و تا یادت می آید شروع پرشور هوادارها کنارت و پایانی همراه با هو شدن از سوی هوادارها
سرمربی هستی و تیم هایت را مرتب عوض می کنی
نه هواداری تو را یادش می آید و نه حتی تقویم کهنه پیجر پیر ورزشگاه
سرمربی هستی و بازی های زیبا و پاکت نه اما ملاک قضاوت ها
تنها مهم هم همین برد و باخت و مدال و مقام و جام و عنوان ها
دلت می گیرد مگر نبود اصل همین پاک بازی کردن ها و لذت بردن از بازی ای زیبا
پس چه شد که با آن همه حمایت اولیه قرارداد از سوی هوادارو مدیرعامل و ...
با دوباخت شدی منفورترین آدم زمین
مگر قرار نبود صبر باشد،شناخت باشد، عشق باشد،دوست داشتن باشد
که حتی خدا هم استغفرالله قاطی کند که راستی بازی زیبا ملاک بود یا همین بردها و باخت ها
دلت می گیرد، اشک میریزی که چطور ممکن است این همه تغییرقرارها
اما حق می دهی که هوادار است و نیازهای امروز این دوره زمونه
تیم است و مقام
مدیرعامل است و عنوان
حق می دهی و دعای خوب می کنی و می روی
باز هم مثل همیشه توکل و ....
سرمربی هستی و عادت داری به اخراج شدن
لبخند زدن
و امید به سرمربی گری در تیمی
که غنی از نشان و مدال و و جام
فقط فکرش بازی ساده و زیبا و پاک و بس
درد داری
درد داری
درد داری
درد ریاها
درد رویاها
درد رویاها
رویاهای بی تلاش...درد رویاهای بی تلاش
پس این واقعیت لعنتی چرا تلخ است خدا؟
چرا هیچکی شبیه جرفهایش نیست خدا؟
مگر رویاها را خود ندادی ای خدا؟
پس چرا کسی جوابگو نیست ای خدا؟
اشک ریختیم..ساده بودیم ،دل پرامید
پس چرا حس خوب کیمیا گشت در دریای امید
...........
در کنج شهوت چمباتمه زده ایم و روزمرگی خویش را نقد می کنیم
روزمرگی هایی بعضا نسیه ای اما
به امید آن که ای کاش رویاها واقعی باشند
اما واقعیت چیز دیگریست
و بسیار تلخ تر
بسیار تلخ تر
.................
سلام....
خوشحالم بلاگفا سلامتش بدست اورد
دلم برای نوشتن مرتب تنگ شده بود
ببخشید با درد شروع کردم
شاید چون با درد جدا شدیم
و هرچه خداخواست با آقا لیلی دادن فراموشش کنیم فراغ را
ما شکلات را باور کردیم
اما ناخودآگاهمان نه
وجدانمان نه
اشکهایمان نه
روحمان....نه
و همبن شد
که این شد درد دیگری
گهگاهی پررنگ تر از درد اصلی...
این بود حال چندوقت گذشته من
حال شما چطور است؟