در مسیرناکجا آباد

مینویسیم تا بدونیم هستیم...
در مسیرناکجا آباد

چه به بازی ادامه بدی،چه بازی ادامه ندی..جهان به بازی خودش ادامه میده،توقفی وجود نداره،پس فکر کنم بهتره سعی کنی بهترین بازیت بکنی و بهترین نمایشت به اجرا بزاری،به جای این که مدام وقتت به غرزدن و کثافت کاری تلف کنی.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است

چرا اصرار میورزم به رابطه های مرده؟

چرا اصرار میکنم جاهایی که بهم اهمیت نمیدن من مرتب بهشون اهمیت بدم؟

چرا باور نمیکنم دوران من تموم شده؟

چرا قبول نمیکنم برای هیچ کس مهم نیستم؟

چرا کلا اینقدر اصرار میکنم وقتی خودم گند زدم؟

چرا بیخیال نمیشم؟

چرا......

مطمئنا میتونه جواب صادقانه دیگه ای هم داشته باشه

ولی جوابی که خودم دوس دارم بهشون بدم

جواب همش و حتی چرایی های بعدش

عذاب وجدانه

تو همه این چرایی ها یک کاری باید میکردم و نکردم

چه کاری دقیقا؟نمیدونم،میدونم تقصیر منه بوده ولی نمیدونم کجا کی چرا،نمیدونم،نمیدونم،نمیدونم

و الان دیگه خیلی دیره...خیلی دیر

واقعادیره

اون عذاب وجدان اما باورش نمیشه یا نمیخواد باورکنه که دیره برای بعضی تلاش ها

واسه همین که من وادار میکنه به دست و پا زدنهای الکی

این که شدم خودآزار

و دقیقا حس شخصیت کریستین بیل داشته باشم تو فیلم machinist

و جالب تر که با این که مدتها پیش دیدمش

شاید ده سال پیش یا بیشتر

ولی همون موقع هم کاملا حسش کردم و شبیهم بود

که نشون میده این یک عذاب وجدان قدیمیه

که مرتب آپدیت هم میشه

و بزرگ تر

این که شاید بعد دیدن این فیلم  که

بی صبرانه منتظر اون روزم

که این عذاب وجدان ها تموم بشه

حقیقت برملا بشه حالا با هر خسارتی

و من مث فیلم machinist،تنها خواستم بعد از راحتی از عذاب وجدان ها این باشه که

فقط میخوام راحت بخوایم....همین،همین

 

پ.ن:جا داره که تاکید کنم این نوشته و کلا نوشته هام لزوما شخصی یا غیرشخصی نیستن،پس لطفا بیندیشیم به جای قضاون

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۹ ، ۱۲:۰۲
پیمان

پایان این خوشیهای زیاد، غم بسیار

 

شکسپیر(به نقل از سریال west world)

 

به همین واضحی و سادگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۹ ، ۱۱:۴۷
پیمان

اگه ناصر بفهمه از تو مغازه تو وبلاگم پست میزارم و مینویسم

احتمالا دیگه هیچوقت جوابم نمیده

ناصر البته حق داره و درست میگه

ادم باید به مغازش و کارش متعهد باشه

حتی اگه بیکاری وقتت باید بزاری برای اموزش چیزهایی که بلد نیستی

ناصر درست میگه

اگه برات نون و اب میشه برو دنبال ادبیات و سینما

ناصر درست میگه در حال حاضر فقط از مغازت و تعمیراتت که میتونی زنده بمونی

پس باید تمام فکر و ذکرت مغازت باشه،تمام

حق با ناصره

ولی نمیونم راه حلی برای این مور مور درونی پیدا کنم

نوشتن همیشه مامن من بوده

خوندن بوکوفسکی و همینگوی من اروم کرده و روونه میدون کرده

یاداوری صحنه های رهایی از شاوشنگ و پاپیون و.... من تهییج کرده به ادامه

ناصر جان عزیزم،نمیتونم ننویسم

نمیتونم نخونم

نمیتونمم رویاهام دفن کنم

میدونم احتمال شکستم تو کارم میبره بالا

و میدونم که تو زمینه تعمیرات خیلی ضعف دارم که باید وقت بیشتری برای تمرین کردن بزارم

ولی عزیزم نمیتونم

و میخوام این دوتارو باهم ببرم جلو

ناصر مث برادر منه و صلاح من میخواد

ولی نوشتن جزیی از منه ...یکجور اعتیاد

فقط باید جفتش باهم ببرم جلو...میتونم..میتونم...

 

داشتم ترغیب میشدم یک پست راجع به این  پست دلخوشیهای صد کلمه ای بزارم

ولی دیدم مزخرفه و بچه بازی به نظرم

از شلوغی خوشم نمیاد یعنی

هرچن که هیچ کس هم رسما ازم دعوت نکرد

فقط نمیدونم چرا حس خوبی دارم

از این که هیچ کس آدم حسابم نکرده

بهتره با خودم روراست باشم

این همون چیزیه که میخواستم

دیدن از دور خوشبختی مردم

اینجوری راحت تر میرم

اینجوری بیشتر خودم دارم....

 

پ.ن:همین الان یکی از بچه دایرکت داده که پستی واسه برد امشب پرسپولیس نداری؟ میخوام با اجازت کپی کنم....استوری گذاشتن تاره شروع کردم و کم...یک پست کلکل گونه گذاشتم...استقبال شد..حالا میگه بنویس بازم....حقیقتش احمقانس ولی حس خوبی بهم میده این پیشنهادها

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۹ ، ۲۲:۰۶
پیمان