در مسیرناکجا آباد

مینویسیم تا بدونیم هستیم...
در مسیرناکجا آباد

چه به بازی ادامه بدی،چه بازی ادامه ندی..جهان به بازی خودش ادامه میده،توقفی وجود نداره،پس فکر کنم بهتره سعی کنی بهترین بازیت بکنی و بهترین نمایشت به اجرا بزاری،به جای این که مدام وقتت به غرزدن و کثافت کاری تلف کنی.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۱ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

قبل شروع باید تشکر کنم از فرشته خانوم نویسنده وبلاگ هواتو کردم که قابل دونستن و من به  چالش کتاب چین دعوت کردن

البته بیشتر از یک ماه پیش

که خب چون من وبلاگم رو با کامپیوتر فقط میتونم چک کنم،چندوقت پیش پیامشون تونستم ببینم

چرا که کامپیوتر تو مغازس و مغازه تو پاساز و خب پاساژها هم که به دلیل کرونا یک ماهه بسته بود تقریبا

خلاصه که با توجه به لطفشون ولی زمان من برای شرکت در چالش تموم شد

اما خب وقتی متوجه موضوع چالش شدم ضمن تشکر ازشون  دوس داشتم هم به دلیل احترامی که برام قائل شدن و هم  به خاطر زیبایی موضوع خود چالش تو چالش شرکت کنم

که تصمیم شد من پستم بنویسم و ثبتش کنم،حالا میشه شرکت داده بشه یا نه نمیدونم ولی خب کلا دوست دارم این کار انجام بدم

موضوع چالش در بخشی که من انتخاب کردم این که شما باید با چندتا از شخصیت های کتابهایی که خوندین و دوس داشتین یک پست بنویسین

 

اما شخصیت هایی که باهاشون تو این پست مواجه میشین:

سانتیاگو شخصیت پیرمرد کتاب پیرمرد و دریا نوشته ارنست همینگوی

هانس شخصیت کتاب عقاید یک دلقک نوشته هاینریش بل

نیک بلان شخصیت کتاب عامه پسند چارلز بوکوفسکی

و شازده کوچولو شخصیت معروف کتاب شازده کوچولو اگزوپری

 

 

 

سانتیاگو خسته بود،هانس یک عاشق  دل شکسته و نیکی بلان یک بازنده به پایان خطر سیده

ولی شازده کوچولو نقطه مقابل این سه تا

نه بریده بود ،نه شکست عشقی خورده بود و نه حتی باخته بود

شاید چون تازه اول راه بود

نمیدونم

ولی این که این 4 تا چجوری کنار هم قرار میگیرن و میشن 4 رکن الهام بخش برای من

برای خودمم جالبه

یعنی وقتی بهش فکر میکنم میبینم من واقعا چکیده ای از این 4 تام

مث سانتیاگو خسته ام ولی ادامه میدم

مث هانس و خیلی بیشتر از اون دلشکسته ام ولی اعتقادم رو به عشق از دست نمیدم

مث نیکی بلان خیلی وقتا به پووچی میرسم ولی دید فان  و در عین حال فلسفیم به زندگی از دست نمیدم

و در کنار این همه انرژی پررنگ منفی که آخرش نشدنه  حالا سادگی و ذوق شازده کوچولو در من حلول میکنه

میدونین اینا مکمل همدیگه ان مث خیر و شر

ولی حقیقت  وصل کننده و کنار هم قراردهنده

این 4 شخصیت به هم و اونا به من

یک حس تنهایی مشترک میدیم

داریم میچنگیم

باکی؟ارتش تنهایی

برای چی؟برای هیچ

هممون میدونیم که یک سرباز بیشتر نیستیم ک نهایتش یک مدال افتخار بهمون بدن

بعدش فراموش شدن و ...

اما خب جز جنگیدن کار دیگه ای هم بلد نیستیم

تا مرگ

آره میجنگیم ولی  یادگرفتیم که لذت هم ببریم از لحظه لحظه جنگیدنمون

میدونیم که اون بیرون هیچ خبری نیس

تو صلح آدمها فقط نقاب میزنن و نفرت و خشمشون پشت نقابشون نگه میدارن

آخه جنگ باتموم تلفاتش ولی تک چیزهای خوب هم داره

وسط کوران همین که بی هوا یک نسیم ملایم بخوره تو صورتت خیلیه

همین ک یهو بیوفتی یاد فلان خاطره و لبخند بزنی خیلیه

با تموم اینا اما ما طرفدار جنگ نیستیم

طرفدار صلح هم نه

ما فقط یک چیز میخوایم

برگردیم خونه ،همین

 

 

پ.ن: این پست برای چالش کتاب چبن بلاگردون به نگارش دراومده است.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۹ ، ۱۷:۰۴
پیمان