در مسیرناکجا آباد

مینویسیم تا بدونیم هستیم...
در مسیرناکجا آباد

چه به بازی ادامه بدی،چه بازی ادامه ندی..جهان به بازی خودش ادامه میده،توقفی وجود نداره،پس فکر کنم بهتره سعی کنی بهترین بازیت بکنی و بهترین نمایشت به اجرا بزاری،به جای این که مدام وقتت به غرزدن و کثافت کاری تلف کنی.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۳ مطلب در آبان ۱۴۰۰ ثبت شده است


کارم ازم نگیرین
خونم ازم‌نگیرین
نه این که زندگی کردن با پدر مادرم بد باشه
اتفاقا خیلی خوب و مهربونن
نه این‌که کارمند بودن و واسه کسی‌کارکردن‌بد باشه
که بی شک مزایای‌خودش داره به خصوص تو این وضع اقتصادی که یک حقوق ثابت واقعا ارامشبخشه
ولی واقعا بحث سر اینا نیس
خونم‌و کارم مث بچه هام میمونن
کی‌میتونه حس یک مادر به جگرگوشه هاش عمیقا درک کنه واقعا؟
جز یک‌شنیده و درکی فرّار
بدون کارم و خونم پژمرده میشم
چون اینا دقیقا همون‌ چیزایی هستن که همیشه میخواستم
مامن ارامش
دوجایی که میخواستم همیشه برای سمتشون رفتن ذوق داشته باشم
و الان دارم
و واقعا میخوامشون
گاه مث یک بچه با ذوق
گاه مث یک‌مادر عاشق
اینا تنها چیزایی که میخوام
نه کم‌هستن
نه زیاد
اینا مال من هستن
به آغوش میکشمشون همواره
میجنگم‌براشون
چون حالم‌باهاشون‌خوبه
از من‌نگیرینشون لطفا
چرا که اینجا یک‌گل رز‌در‌تقلای پژمرده نشدنه
نه نورش را بگیر
نه ابش را لطفا
چرا که حال خوب‌گل رز
تکثیر کننده است


 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۰۰ ، ۱۴:۲۶
پیمان

من و امیرحسین
اون‌زمانی که بلاگفا قدرتنمایی میکرد
از طریق وبلاگامون‌باهم‌اشنا شدیم
اولین بار هم تهران دیدیم
امیر حسین‌پربود از ادبیات و شعر و کتاب و ذوق و شور
و خب من هم همون احمق پرمدعای توخالی همیشگی
اما خب حرفهای مشترک‌زیادی بینمون بود
پیدا میشه یعنی ،اگه تلاش کنین
از اینور‌گفتیم از اونور‌گفتیم
رسیدیم به بچه های وبلاگی مشترکی که باهاشون‌در ارتباط بودیم
و یک‌دختر وبلاگ‌نویس
خیلی طول نکشید متوجه شدم‌امیرحسین بهش علاقه داشته
منم حقیقتش بدم‌نمیومد از دختره
خداییش هم دختر شیطون و خوش مشربی بود تو وبلاگش
وقتی رسیدیم‌به این دختره
امیرحسین سکوت کرد
فهمیدم یک حرف بزرگ
تو گلوش گیر کرده
که نمیتونه بیانش‌کنه
امیرحسین خیلی موادی اداب بود یعنی و برخلاف من هرچیزی از دهنش‌در نمیومد
یعنی راحت در نمیومد
حداقل براحتی من
یکجورایی میدونستم چی‌میخواد بگه
چون حالت چهرش مشخصه بود خورده تو ذوقش
خلاصه بعد از کلی سبک و سنگین کردن
بعد از این‌که فهمید منم‌عکسش دیدم
گفت ببین به نظرت
این دختره به این‌خوبی یکم‌قیافش بد نبود؟؟
نفس راحتی کشیدم‌چون حسم‌کاملا درست میگفت
و  نظر مشترکی که تو گلوش گیرکرده بود رو بلاخره گفت
گفتم حقیقتش چرا
یک دختر خیلی باید بدشانس باشه هم‌سیاه باشه هم‌زشت
در لحظه یک دلسوزی اعصاب خورد‌کن رو جفتمون‌مسلط شدامیرحسین‌سعی کرد درستش کنه
با این‌که کسی جز‌ما دوتا نمیشنید این حرفهارو و قرار هم‌نبود کسی باخبر بشه
ولی امیرحسین‌ با این‌که تایید کامل من‌گرفته بود اما بازم حس شرمندگی داشت
حداقل بیشتر از‌من
واسه همین‌سعی کرد
از خوبیای دختره بگه
که قیافه همه چیز‌نیس
جفتمون ولی  میدونستیم‌که داره تلاش بیهوده میکنه
کاملا باهاش اوکی بوده
هم‌سلایق
هم‌علایق
هم روحیات
هم....
اما وقتی دیده بودش کلا دلش زده بود
بهش گفتم
ببین‌تو کار اشتباهی انجام‌ندادی
و اگه رابطتت کمتر‌هم‌کنی‌باهاش هم‌حق داری
اگه الان این لطف‌بکنی‌خیلی بهتر از بی‌میلی ای که بعدا بخواد داغون ترش کنه
و یکجوری بحث‌جمع کردم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۰۰ ، ۱۳:۱۸
پیمان

اهای شما خانوم
میتونی نقش خورشید واسم ایفا کنی
هم‌گرما ببخشی
هم‌امید
میتونی من از ترس شب نجات بدی
نه،اشتباه نکن ازت هیچ‌انتظاری ندارم
هیچ توقعی،هیچی هیچی
میتونی فقط باشی؟
میتونی خسته نشی؟
بدون این که ماشین باشی؟!
میتونی تکراری نشی؟
میشه واقعی باشی؟

چی دارم میگم باز..
سوال های‌تکراری
خیال بافیهای‌تکراری
معلومه که نه
کی‌میتونه تو دنیای تکرارها تکراری نشه اخه
حتی صورت زیبای عشق هم‌تکراری میشه
یک روز بلاخره یکجا تکرار گیرت میندازه و تیرخلاص رو بهت شلیک‌میکنه
و تو برای همیشه تکراری خواهی شد
پس‌چرا بایدچیزی ازکسی بخوای درحالی که خودت نمیتونی پیادش کنی؟


فکرم درسته و منطقی
حقیقت همینقدر تلخه
ولی اگه ما هنوز فرصت تکراری نشدن داریم
هنوز که تکرار سراسر وجودمون‌نگرفته
 امید به پیوستن به کسی که تو تکراری نشدن‌زندگی‌کمکمون‌کنه
یک نسیم ملایمه
آره،یک‌مسیر با یک هدف مشترک
خیلی قشنگ و خیلی ایده ال
به هم‌پیوستن برای جنگی مشترک
جنگ باتکرار های زندگی
هم منطقیه و هم دور از شعار
هرچند که تقریبا محال
اخه تکرار خیلی قویه و بی رحم
مث رفتن به جنگ ژ۳ با یک‌تفنگ‌بادی
اما خب
اگه میدونستیم‌و مطمن بودیم قراره چی‌بشه هم‌خیلی مسخره بود
پس حالا که هنوز اسیرمطلق تکرار نشدیم
میتونی امید داشته باشیم شاید شکستش دادیم
حداقل جنگ تا اخرین لحظه
یک‌جنگ‌خاموش ابدی

پ.ن:به نظرم هرچی دیرتر بیام بهتره خخخ سخته خب هی بیای هی هیچ واکنشی نبینی...ولی هیچوقت کامل بیخیالش نمیشم خخخ

پ.ن:تو رویه جدید هم جز چندتاوبلاگ..بقیه وبلاگ هارو چک نمیکنم...بدم میاد رفتم امد نداشته باشه...توقع نیست..کنش و واکنش طبیعیه...لطفا اسمش توقع نزارین..مرسی

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۰۰ ، ۱۴:۱۳
پیمان