در مسیرناکجا آباد

مینویسیم تا بدونیم هستیم...
در مسیرناکجا آباد

چه به بازی ادامه بدی،چه بازی ادامه ندی..جهان به بازی خودش ادامه میده،توقفی وجود نداره،پس فکر کنم بهتره سعی کنی بهترین بازیت بکنی و بهترین نمایشت به اجرا بزاری،به جای این که مدام وقتت به غرزدن و کثافت کاری تلف کنی.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۱ مطلب در آذر ۱۴۰۰ ثبت شده است

((قبل از شروع  پیشاپیش از به کار بردن بعضی کلمات در نوشته  عذرخواهی میکنم چرا که به دلیل صرفا عامیانه بودن نوشته و نمایش عمق موضوع چاره ای جز به کار بردنشون نبود))

نه این‌که تاحالا تو دنیای واقعی به دختری پیشنهاد نداده باشم
دوسه بار یعنی فکرکنم شده
که البته اونقدر با استرس و ترس و لرز بوده که طبیعتا هیچ‌شانسی واسه پیروز شدن واسه خودم‌باقی نمیگذاشتم
واسه همین بعد اولین‌شکست
با خودم‌خیلی منطقی‌نشستم و فکرکردم
اول پرسیدم از خودم‌
پسرک ایا رابطه دوس؟
و طبیعتا با یک‌لبخند خیلی ملیح گفتم‌آره آره دوس
سپس پرسیدم
 ولی قبول داری در دنیای واقعی ر*** عزیزم؟
اون‌لبخند محو شد و سرم‌انداختم زیر و گفتم اوهوم اوهوم
پس به این‌نتیجه رسیدم‌که کلا بندو بساطم‌و جمع کنم و برم‌دنیای مجازی
چرا که یک این‌که اقا من اعتماد به نفس تو دنیای واقعی جلو رفتن ندارم
و دو که بحث الانمه
حفظ زندگی خصوصی و اصرارش
که خداییش این خیلی برام‌مهمه
ولو این‌که اگه وبلاگم‌اون اوایل خونده باشین همیشه وجودش انکار‌میکردم‌اونم‌به خاطر این‌که دست‌من همیشه رو بوده و چیزی برای پنهان‌کردن نداشتم
اما خب در حقیقت چه محسوس چه نامحسوس همیشه حفظش کردم
چون واقعابه نظرم‌تو حفظ ارامش و حس خوب و به وجود نیومدن حاشیه خیلی مهمه
حالا چرا دارم‌اینارو میگم؟
تو طبقه پاساژی که مغازه من هست
و دقیقا انتهای لاین‌ی که من هستم
و کاملا روش اشراف هم دارم‌اتفاقا
دوتا خواهر اومدن یک‌کانتر(بخشی خالی از طبقه)اجاره کردن
دست بر قضا کنار اینا آب سرد کن هم هست
این دوتا خواهر نه که‌بگم‌قیافه ندارن
ولی تاپ هم‌نیستن خداییش
یکیشون که هم فرم داداش کایکو تو میتی کومانه اگه دیده باشین
که حقیقتش من ازش میترسم و با ترس و لرز ازکنارش رد میشم درحد این که وقتی دارم‌میام‌مغازه یک سلام اهسته بکنم‌و بدوام و برسم مغازم
ولو این‌که چهرش طفلک معمولیه و بد نیس
و خواهر کوچیکه(فکرمیکنم یعنی  کوچیکتره این‌باشه و این‌که از کجا میدونم خواهرن رو هم که به دلیل داشتن یک فلاکس بزرگ چایی  خبرهای دسته اول هم‌میشنوم) که خداییش بد نیست چشمای‌نازی داره ولی یکم‌دقت‌‌میکنید به چهرش فاصله چشمهاش تا دهنش
یعنی گونه هاش و لپش و بخش عظیمی از صورتش درواقع شاهدچندلایه کرم خواهید بود که اگه یکم‌بیشتر‌کنجکاو بشید میبینید بعله حفره هایی اون‌زیر نمایانه که شاید تو ذوق زننده باشه..( دیگه بیشتر از این بخوام‌ توضیح بدم میره تو‌مایه های خاله زنکی که هرچند از حوصله من‌ خارج‌نیست ولی از حوصله پست چرا خخخ)
خلاصه این که  تاپ‌نیستن و واقعا معمولین
اما  از وقتی این دوتا اومدن  آب سرد کن شده انگار‌محل اجابت دعا
یعنی به تازگی بخشی از عمر یک سوم مردای مغازه دار طبقه در‌کنار آب سردکن میگذره(حالا چه متاهل چه مجرد)
و این لیوانهای طفلک شسته نمیشن
بطری های بدبخت پر‌نمیشن
و حتی دستهای بخت برگشته زیر بار اون اب سرد تمیز‌نمیشن
تازمانی که یک ارتباط کلامی بین اینا برقرار نشه
که البته باز اینا خوبن که با بهونه میان ارتباط برقرار میکنن
یک سری که خیره خیره مستقیم میان‌واسه لاس زدن
البته مردا اکثرا همینن خخ
من‌ی هم که که تقریبا دارم‌تقبیح‌میکنم با این نوشته این‌کار رو
با تموم این که واقعا اونا تاپ‌نیستن هم‌بدم‌نمیاد سرصحبت باهاشون باز بشه
ولی به چه قیمتی؟این‌مهمه
آدم‌وقتش که میگذرونه ولو به بطالت باید  یکجوری باشه که طرف مقابل رو یا بشناسی یا خیلی تاپ باشه
کاری به این‌موضوع ندارم‌که روابط عمومی این دوتا هم واقعا قویه و چه واسه زنها و مردها جذب‌کننده ان به خصوص با این تایم‌کمی‌که اومدن و حسابی ارتباط برقرار کردن با بقیه
اما حریم خصوصی و احترام به شخصیت خودمون و دیگران خیلی فراتر از این حرفاس
یک سری سوال باید واسمون به وجود بیاد همواره
ایا اون‌بنده خدایی که داریم‌باهاش حرف‌میزنیم حتی اگه میخنده  تمایلی داره به حرف زدن‌مرتب با ما؟
چی‌برامون مهمه تو ارتباط برقرار کردن؟
حواسمون به دور وبرمون هست ؟
اصلا به چیزی به اسم حریم‌خصوص اعتقاد داریم؟چه واسه خودمون چه واسه بقیه؟

واقعا اگه اونا دخترهای جذابی بودن خیلی قابل هضم بود این قضیه واسم

اخه جدا از بخش فان‌قضیه
روی خیلی تلخ قضیه این که  یک سری چیزهای ریز هست‌که بهشون توجه نمیکنیم که کم‌کم دلیل شکستهای اینده میشن‌و بهشون‌ هم‌میگیم قسمت

حالا درسته که روی حرف‌من با مردها بود اما خب ازاینم‌نمیشه گذشت که این مردها رجوع کننده با چه زنهایی در ارتباطن که اینقدر میل به حرف زدن با زنهای غیر و ... دارن

خیلی حرف زدم‌طبق معمول نه؟
خیلی  حرصم‌گرفته بود اخه این‌مدت خخ
به خصوص‌که شنیدم‌یکیشون به یکی از مغازه دارا گفته چقدر ساکنین طبقه ظرف میشورن تو اب سرد کن

این بده،خیلی بده


با تصویری از فیلم‌مالنا تموم‌میکنم حرفام
اونجا که مالنا میخواد سیگارش روشن کنه یهو  انبوهی از دستهای مردونه فندک به دست میاد روبروی صورت مالنا
هرچند که ایشون بانو مونیکا بلوچی بودن و یقینا منم‌بودم دست منم جز اون فندک به دست ها دراز میشد
حتی با این که سیگاری نیستم  خخخ
ولی خداییش قیاس قیاس مع الفارغیه چرا که واقعا توجیح پذیر بود و این که طبیعت اکثر مردها در سرتاسر جهان همینه..چه بخوایم‌چه نخوایم😊

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۰۰ ، ۱۴:۲۷
پیمان