چندکلامی از روزمرگی
سلام
منم رسیدم به هفت خان
هفته دیگه خانه خواهر رو با تموم اتفاقات تلخ و شیرینش ترک می کنم و به هفتمین خانه زندگیم که قراره توش زندگی کنم برم
خب هم هیجان دارم هم استرس یکجورایی
همه ذوق هم نگرانی
میدونین این که میخوام از خواهر زاده هام حتی چند محله اونورتر دورشم ناراحت کنندست
اما خب چه میشه کرد ....
و من دارم به این فکر میکنم زندگی کردن چیجوری میتونه باشه درخونه جدید
اون هم با سه نفر دیگه
سه دنیای متفاوت از سه گوشه مختلف کشور
یک عرب خوزستان،یک لک کرمانشاه،یک لر شیراز
البته همشون همکارام هستن و اتفاقا رابطمونم خیلی خوبه با هم
اما خب زیر یک سقف اخلاقها فرق میکنه،سلیقه ها و نظرها
ولی خب تمرینی است برای ساختن،صبر کردن و کنار اومدن،هم باید دلسوز بود هم به فکر خود تاحدی
ضمن این که خودمم اولین باره خونه مجردی به این شکل و بلند مدت تجربه مکنم
و همینم مزید براین علت باشه که این مسئله ذهنم مشغول کنه
ضمن این که...
پینکی:بعله دوستان اتاق فرمان میگن که ارتباطمون با واحد جان برقرار شده باید بریم و برگردیم
واحد جان؟باید بریم برگردیم؟
پینکی:بعله ارتباط برقرا شده و میریم به واحد جان:
راستی می دانستی اگر باشی
شهرام شب پره می گوید آفتاب نشی باز بری قاطی ابرا واویلا واویلا واویلا واویلا
وضوح نگاهم به آسمان چقدر HD تر می شود
چقدر همه چی می رود سرجایش
امید که خد را می ترکاند انقدر وار است
اصن یک وضعی عبارتیست که از همه بیشتر کلاس می گذارد
قهه قهه ها کل وجودم را در بر می گیرند
آزادی دولت صلحش را در وجودم برپا می کند
دردها افسرده می شوند
یک آدم دیوانه سرخوش نشان داده می شوم در تلویزیون دید بقیه
حرف ها کم می آورند و با جنب و جوشهایم همراه می شوند
لامصب قافیه ها چقدر به هم می آیند
ایده ها که کلا دست از رقصیدن بر نمی دارند
حرف از ذوق و هیجان نزن که کلا تو فضا به سر میبرن
کار خونه تولید حس خوب انقدر به تولیداتش می پردازد
که قرار داد می بنندد با مشتریان کل جهان
و به صورت مادام العمر حس خوبشان را تامین می کند
خلاصه و ساده بگویم اگر باشی
می خندم
منتها این دفعه نه فقط در ظاهر
راستش در درون هم
پینکی:مثل این که ارتباط قطع شده...پیمان شما ادامه بده
؟!بعله..کجا بودیم؟چی داشتم می گفتم؟
آها خلاصه درگیری ذهنی خودش داره
از طرفی به این فکر می کنم بتونم حریم شخصیم داشته باشم یا نه
چون هم باید برم دوره دوم شبکه و هم از طرفی واسه ارشد هم میخوام بخونم
نمیدونم نمیدونم ولی خب باید فضاش به وجود بیارم و نهایتا برم کتابخونه بعله
ولی فکر می کنم تقسیم کاری هم مهم باشه تو خونه خخخ
کلا تا نرفت نمیشه گفت چی پیش میاد
فقط امیدوارم تلفن داشته باشه و اگه نداشت لااقل مبین نت انتن بده به نت بتونیم وصل شیم خخخ سیستمممون بی نت نمونه
دغدغه هام تو حلقم
چی میخواستم بگم دیگه؟
پرید روزمرگیهام اصن
کلی حرف داشتم که...
راستی بارون اینجا هم آمد....
شاد باشین
بارون هواتو داره....
میگ میگ