اهلی کردن تلخی
یاد وبلاگم افتادم
اومدم تا یک سری بهش بزنم
تضمیمی برای نوشتن نداشتم
اما خب گفتم حالا که ا اینجا اومدم بزار یک چیزیم ثبت کنم
گفتم برم تو نوشته های ثبت نشده شاید چیزی پیدا کنم
چیزی پیدا نکردم
گفتم برم تو پوشه نوشته هام تو کامپیوتر چیزی پیداکنم
اونجا هم بیشتر داستانام بود
داستان هارو بالا پایین کردم
کلیت داستان هارو نگاه کردم
دیدم پایان اکثرشون شاده
تعجب کردم کهاینارو من نوشتم؟
نوشته ها اکثر مال پنج شش سال پیش بود
اخه میدونین یقینا اگه الان بنویسمشون تلخ تمومشون میکنم
نمیدونم چقدرتغییر کردم
فقط میتونم حس کنم چرا
چون از یک جایی به بعد سعی کردم تلخی و با حفظ ماهیتش اهلی کنم(جز اینم نمیشد یعنی)
جوری که نتونه سورپرایزم کنه
البته تو خیلی چیزا سعی کردم جلوی این سورپرایز شدن بگیرم
با فکر کردن به احتمالات مختلف
حتی محال ترین احتمال
اینجوری ارامشم بیشتره راستش
ولی خب توصیش نمیکنم و حتی راه خوبی نیس
چون سورپرایز شدن چیز خوبیه در ذات
اما نه برای یک ادم خسته
کاش خستگی درمان داشت
در هرصورت چیزی پیدا نکردم برای نوشتن
جز چندتا داستان نصفه کاره
که از شانس بدشون خالقشون من بودم
که از شانس بدشون منفعلم
که از شانس بشون بی استعدادم
که از شانس بدشون خسته ام....
و از شانس بدشون ناامید هم هستی