زمزمه
تو از راه چه میجویی؟
زمزمه میکرد خدا
فرشته ای از راه رسید
تکبیر گویان وستایشگر
شنید زمزمه ی خدا
به ناله نوا کرد
ای خدا
من میخواهم از تو جرعه ای عشق
میخواهم از تو ذره ای درد
خواهم عاشقی شوم سرمست
فدایت کنم هرروز پرتو عشقی
و دردی خوشایند درراه عشق تو
زمزمه را قطع کرد خدا
تو از عشق چه میخواهی؟
تو از درد چه میدانی؟
نگاه کن بنده هایم را
که چگونه دم به دم
زیرپا میگذارند ارزشمند عشقی که دادمشان
دیگر کسی مشتاق درد نیست
عشق ودرد گویی غریبه اند
دلم پردرد است فرشته
دلم پردرد است فرشته
بیشترشان فراموشم کرده اند
منی که عشق را نثارشان کردم
و درد را مدال لیاقتشان
وحال زمزمه هایی برایم مانده
پراز درد...
این نبود وفای عشقی که دادمشان
آه ای فرشته دوست داشتنی من
تنها لطفی که نکردمت
عشقیست که ندادمت
و درد عشقی....
لیکن خوشا به حالت
ای فرشته دوست داشتنی من
چرا که هیچوقت
عاشق نمیشوی که بینی چه میکشم...