امید از پس نامیدی
عاشقان و معشوقین و شکست خوردگان و خائنین
در محفل بزم و غم
همگی به دورهم
احساس تنهایی تنهایی و تنهایی
کمی بعد می فهمی خدا هم تنهایی را فقط برای خود می خواهد
از جنگ برگشته ای با کوله باری در دست
کوله باری مملو از مدالهایی آغشته به بوی معرفت
هرچند ارزشی نیست دیگر انگار مدالهای زیبای خدادادی را
کسی هم حتی نفهمید کم کم مردن ذوق حاصل از برگشتن برروی صورتت را
از جنگ برمیگردی اما همه چیز درحال تکرارشدن
باختها بردها عشق ها و حتی حس زیبای تازه ترشدن
از جنگ برگشته ای و همگان در انتظار
آری اتفاقی روال گونه و تکراری دیگر را انتظار
افتادن سربازی دیگر در پرتگاه شکستن
ولی...
از جنگ برگشته ای اما
در کوله بارت جز مدال
هست بی نهایت امیدی به وفور
تحفه تمام نشدنی خدا با تموم کم رنگی هایش
از جنگ برگشته ای
هرچند اولین بار نیست که از جنگ برمیگردی.
بعد نوشت:زمانی که داشتم مینوشتمش این تصویر مدام جلو چشمم بود(تصویری جدا شده از کلیپa wolf of a door از گروه radio head )که با تموم حس تلخی نامیدکنندگی که به آدم میده ولی گفتم خالی از لطف نیست بزارمش.