بهم بگو چرا؟؟!!
که چرا می دهی مرا حس بد؟؟!!
که من گرچه نه مادیات داشتم و نه ظاهر و نه حتی زبانی چرب و نرم
اما سعی کردم همواره با لبخند حس خوب دهم تورا
لطفا فقط بهم بگو چرا؟؟!!
بهم بگو چرا بی آن که گویی نقصم را
هردم کنی برایم قضاوتی دائم و پیچی نسخه ای ثابت را
بهم بگو چرا نمیایی کنیم هردم شادی از سرشاری حسهای خوب خداوندی
بهم بگو چرا در دادن حسهای خوبت گزینشی عمل میکنی
نخواه باور کنم اسیر بازی زمانه گشته ای
نخواه باور کنم با سیاستهای کتیف روزگار عجین گشته ای
امروز دلم گرفته است ای دوست
در غیاب حس خوبت که هرچند خیلی وقت است غایبند حسهای خوبت
اما خیالت راحت ای دوست
زان که من نخواهم شکست
ازپس رسیدن هردم لطفهای زیبای خداوندی
چه در رویا چه در واقعیت که همواره از پس امید
و شکر گزاریم هردم در برابر این همه قشنگیهای پررنگ
اما چرا دروغ؟
در میکند..درد می گیرد جای خالی حس خوبت
ای بسا مثل الان...