شرح حال یک روز
يكشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۷:۳۰ ب.ظ
دوشنبه شانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ . 19:29زمستان بود آن زمان در بندر
در اوج تنهایی و خانه نشینی های آن دوره
من دراز بودم در حد ولو روبروی تلویزیون
به صرف دیدن یک فیلم روسی با نام ایثار
کارگردانش که بود؟آها آندری تارکوفسکی
چه تیتراژ زیبایی داشت آهنگش مهم
شاهکاری دیگر از باخ
نوای آهنگ درذهن همراه با شروع شدن فیلم
به نصفه رسیدن و پایان گشتن فیلم
و من آن روزها با سن وسال کمتر که بیش از الان نمیدانستم
رفتم بیشتر و بیشتر فرو در تنهایی خود
در پس همزمانی گنگی فیلم و لذت بردن از آهنگ
و جمله ای سرشار از گنگی و درد
جدا شده از آن فیلم در خانه های خالی حافظه
"" گاهی در آغاز کلمه ای... چرا این طور شد پدر؟!!! ""
جمله ای گویای شرح حال خیلی از روزهایم
....
این بود شرح حال یک روز از 4 سال تنهایی
عین خویش با گنگی سرشار...
۹۲/۰۲/۱۵