ماموریت ناجوانمردانه
يكشنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۲، ۰۷:۳۰ ب.ظ
دوشنبه ششم خرداد ۱۳۹۲ . 1:39ناگهان اومدی
گفتی احتیاجت دارم در جایی روی کره زمین
بدون حتی سوالی و جوابی
می دانستی که عاشقتم و نه گفتن در برابرت محال
پوشاندی لباس رزم برتنم بدون توصیف حتی نقشه کارزار
بعد از مدتی بود که فهمیدم
ثبات خوبی هست هدف ماموریت
دانستن هدف اما فهمیدنش مشکل نبود آنقدر ها
نگفتی اما چقدر درد دارد دوریت
و چقدر دردهای چینی که پیدا می شوند مشابه درد اصلیت
که اصلا همین هست یکی از دردهای اصلی
و بدتر آن که نگفتی قرار است عشقی باشد بر روی زمین
نمیدانم...
میخواستی شاید قدر عشقت را بدانم که گرفتارم کردی این چنین
نمی دانم نمی دانم
و حتی نمیدانم چرا باقی حرف ها در اشک هایم گم شد
این را بدان..عاشق در جهنم هم عاشق است
حتی اگر در عشقی زمینی تو را جستجو کند
....
امروز ساعت اکنون
دل بی صبرانه انتظار خانه را می کشد
حتی با بی شمار دغدغه زمینی و ....
۹۲/۰۳/۰۵