قشنگیهای لحظه
پیش خویش گفتم خب دیگر نماز زودتر بخوانیم و بریم سریع پای پی سی
تشری زدم به خویش و گفتم ناسلامتی نماز است و وقت اینجور فکرها نیست
در این میان اما ناگهان چیزی آمد به ذهن
تو خیلی وقت است در لحظه زندگی نمی کنی پیمان
تویی که شعارت همواره در لحظه زندگی کردن است
چرا از آن کار در همان لحظه لذت نمیبری؟
کاری که به هرحال داری انجامش می دهی
کاری ندارم که گر نماز است باید با حضور قلب باشد نه از روی اجبار و عادت
متاسفانه در لحظه هایت گم شده ای پیمان
فکر کردن زیاد هم شاید خوب نیست
که همش چه می شود بعد
قشنگیهای لحظه را از دست نده
در حین داشتن برنامه ریزی های بلند مدت و کوتاه مدت
همین.
((ثبت موقت در یکی از روزهای مردادماه 92))
پ.ن 1:نمیدونم چه حس کوفتی ایه احساس میکنم هروقت ثبت موقتی رو علنی میکنم حالت صدا و سیما رو دارم که برنامه نداره برنامه های تکراری قبلا پخش میکنه..یعنی حس اعصاب خورد کن ها.....البته راستش در واقعیت اینجور که همین الان دارم به چند موضوع فکر میکنم ولی چون نمیتونم جمله بندیش کنم و جمع بندیش کنم یا ثبت موقت میکنم و یا اصلا ثبت نمیکنم و میام از ثبت موقتهای قبلا ثبت میکنم..خداییش اصلا قصد سمبل ندارم که بخوام یک چیزی حتما ثبت کنم..ولی این حس کوفتی ولم نمیکنه.
پ.ن 2:هم نداریم..ها راستی ریاکارهم خودتونید..والا :دی