جریان تنهایی و بوووق
عده ای که مخاطب خاص دارن به اندازه کافی تو آفساید هستن
یعنی قهر میکنن،آشتی میکنن،کات میکنن،فسخ میکنن،وصل میکنن،حتی همدیگرو بووووووق
در وصف همچین آدمهایی حتی میگ میگ هم زیاد است گفتن برایشان
چه برسد که یک پست بلند بالا،مگر زمانی که واقعا حرصت گرفته باشد ازشان و کلا بی منطق باشی
اما خب موضوع اصلی که باعث شد کلمات این پست به شکل معنی گونه در آیند
و مربوط به یکی از همان موضوعات به بوووق دهنده می باشد
تاکید بعضی دوستان چه در وبلاگهایشان چه در صفحه های اجتماعیشان و چه حتی دست نوشته هایشان و هرچیز دیگر، نوشتن برای
تنهایی می باشد
البته فی الجمله بگویم حال این دوستان خیلی خیلی بهتر می باشد و حتی قابل قیاس نیست با اون دوستان به ظاهر شاداب و مخاطب خاص دار
چرا که آنها واقعا در حقیقت راحت هفت متر در آفساید می باشند ،در این حد که بدون توجه به سوت داور میرن گل هم می زنند تازه،اصن یی وضعی
اما خب با تموم این ها
انقدر که این دوستان بر تنهایی خویش تاکید دارن،طفلک خدا به تنهایی خودش تاکید نداره
یعنی از هر پنج کلمه این دوستان بخوام منصفانه بگم دو نیم کلمش تنها یا تنهایی است،اون نیم هم واسه درنظر گرفتن انصاف واقعی نویسنده می باشد
و حالا بعضی هاشونم خلاقانه اسم خدا رو میارن تنگ خودشون که یا مثل اون تنهان یا اصلا با خدا تنها نیستن
که البته کاملا هم درسته انسان با خدا واقعا تنها نیست،ولی وقتی انقدر رو این موضوع تاکید کنی که رسما خود و همه را بوووووق بدهی،مقداری لوووس میشه داستان
و این تکیه به تنهایی و افتخار بهش،انگار به صورت غیر مستقیم میگه یکی بیاد من بگیره
چرا که مرور بعضی چیزها شاید بد نباشه مثل این که
جز خدا واقعا کسی تنها نیست
و اصلا خود خدا گفته که من کسی تنها نیافریدم
پس اگه انسان احساس تنهایی کنه و مدام بر این اصرار بورزه
یعنی این که مشکل از خودشه به طور صد درصد
چرا که دوچیز اصلی موجود که انسان هیچوقت تنها نباشه:
اصلیترینش خداست و بعدش قدرت تفکر انسان
بدون این ها حتی با هفت سر عائله،هفت سر مخاطب خاص،هفت سر هرچی
انسان باز هم تنهاست
و در تمام این پست که بنده خود رو به بووووق دادم که البته جاهاییش هم از دستم در رفت و خداییش نتونستم هم جمعش کنم
حرف فقط یک چیز بود
نه از آن ور بوم بیفتیم،نه از این ور بوم
با امید درک کنیم که واقعا تنها نیستیم،تنها فقط خداست و دیگر هیچ
و سر تاکید برموضوعی خودمون به بوووووق ندهیم.
نتیجه گیری هم این که واقعا براساس اون دوچیز که گفتم انسان تنها نیست و بدون آنها بلی تنهاست چرا که دوستان یا بالجبازی و پافشاری بر روی تنهایی که می خواهند بگویند من تنهام خود به خود خود را تنها می کنند یا هم که کلا فازشان معلوم نیست و مخاطب خاص داشتن را دلیل عدم تنهایی می دانند.
ضمن این که یک تبصره باز کنم که خیلیها واقعا از نظر فکری تنها می باشند،اما معمولا همچین آدمهایی انصاف دارند و جدا از این که تاکید نمی کنند بر این تنهایی،خدا را واقعا مانع تنهایی می دانند و مدام در پی خلق کردن چیزهای مختلف می باشند...
در آخر باید بگویم که حرف راجب تنهایی زیاد است و انشالله بعدها اگر عمری باقی باشد در بعدهای دیگرش می نویسم اما موضوع و هدف صرف این پست اشاره به کسانی بود که با تاکید بر اشاره علنی به تنهایی خود را به بووووق داده اند.