چندسطر از امروز
اما خب ادامش خوب بود
چون واسه تحویل دانش نامه کاردانیم باید میرفتم خیام
نزدیک درب ورودی که می شدم و البته پارکینگ،دیدم دخترپسرای دانشجو دارن باهم مسخره بازی درمیارن
منم گفنم :KHAYYAM IS DEADکه البته بعید میدونم شنیده باشن و فقط فکر کنم اونهایی که روبروم میومدن شنیدن
خب فکرکنم من یک خرده رو خیام تعصب دارم
به هرحال رفتم داخل و کارهای تحویل گرفتنش انجام دادم
میدونین همیشه از چندتا چیز خیام خیلی خوشم میاد، مثلا یکیش فضای عالیش البته بدون احتساب بعضی از دانشجوهای مزخرفش
یکیش هم و یکی از اصلیترین هاشم،برخورد خوب مسئولای اداره آموزش،حداقل در برخورد با خودم
انقدر خوب برخورد میکنن و احترام میزارن که خیلی حس خوبی بهت دست میده
یعنی با این که الان رسما سه سال دیگه داشجوی اونجا نیستم ولی انقدر گرم و صمیمی برخورد میکنن که انگار هنوز اونجا مشغول به درسم
امروز وقت داشتم که یکم بگردم خیام،کلاس هاش،سایتش که جالب بود در یک اقدام عجیب به دوقسمت خواهران و برادران تبدیلش کرده بودن..فکر کنین..سایت رو به دوقسمت خواهران برادران..من دیگه حرفی ندارم :)))،آزمایشگاه هاش که الان دیگه شدن کلاس و خودشون هم رفتن ساختمون شماره 4،سلفش که الان سلف برادران شده سلف خواهران عزیز و نمیدونم سلف برادران کجاست واقعا؟ راستش بسی حالم گرفته شد چون واقعا از سلف خاطرات خوبی دارم یادش بخیر،اتاق مدیرگروه ها که الان اتاق مدیرگروهمون رفته ساختمون شماره 4،البته راحتتون کنم کلا مهندسی بردن ساختمون شماره 4
یعنی تو این دانشگاه نه زورشون به بچه های انسانی رسید و نه به بچه های معماری،هرچی حرف زور سر بچه های مهندسیه
در کل خیلی روز خوبی بود و خیلی حس خوبی داشتم که امروز رفتم خیام به ختطر خیلی چیزها
هرچند،همین دو سه ساعت پیش یک چیزی شنیدم که بسی حالم گرفته و پشیمون شدم که چرا رفتم و ای کاش اصلا نمیرفتم.یعنی چون تقصیر من بود،خیلی شرمنده شدم.امیدوارم اون دوست خوبم من ببخشه.