غریزه اصلی
میتونی بالیشت پر باشی هم زیر سرم
می تونی آزارم بدی بدون این که حق اعتراض داشته باشم
می تونی وسیله ای باشی برای خوش گذرانیم
و هزااران می تونی دیگر
انتخاب با توست
من همچون یک موم در دست توام
تو همانی هستی که قضاوت هاا را برایم سبک و سنگین می کنی
حال پس از سالها جنگ
پس از بردهای فراوان تو
پس از باختهای فراوان من
اینک زمانی ده که پرچم صلح به هر رنگی که می خواهد باشد برافراشته شود
ای نفس خدادای من،ای شهوت من،ای غریزه جنسی من
فرصتی ده که خاطراتمان را باهم ورق بزنیم
خاطراتی هرچند شرم اور،خاطراتی هرچند بس پرلذت
به یاد بیاور آن روز را که خدا به مثال بقیه مارا دریک گروه قرار داد
با تموم نفرتم از تو اما گاهی چه مست گونه صمیمانه در آغوشت می گرفتم
که حال برخورد متعادل با تو شود
کلید وارد شدن به آسمان هفتم
می دانم که این جنگ تمام شدنی نیست
چرا که ذات تو سرکش است
راستش من هم هیچوقت دست از تحقیر تو برنمی دارم
اما ما باهمیم که میتوانیم گلیم خود را پییش خدا از آب کشیم
و یاد بگیریم
که باید جنگی دو سربرد داشته باشیم
وگرنه سرانجامی جز نابودی و سقوط برایمان رقم نخواهد خورد.