مثلا طنز
..............
چندروز پیش بود،فکر می کنم شب جمعه بود
یکی از دخترهای (البته الان دیگه زن) سابق همکلاسی کاردانیم که تو فیسبوک هم فرند می باشیم
برای شوهرش که یکی از پسرهای(البته الان دیگه مرد) سابق همکلاسی کاردانیم بود و البته با اون هم فرند می باشیم و بعضا دیدارهای صمیمانه ای هم با هم داریم
عکس یک موز که فوایدشم زیرش نوشته بود رو یا شیر کرده یا خودش آپ کرده بود نمیدونم،بعد شوهرش تو اون عکس تگ گرده بود
بعد متنی هم که واسه اون عکس گذاشته بود
فقط این بود : :)
میخواستم کامنت بزارم و بگم امشب فقط یک آهنگران کم دارین خخخخخخ اما خب روم نشد خداییش خیلی تیکه سنگینی بود خخخخخ
نتیجه اخلاقی: خانومها و آقایان متاهل عزیز همواره مراقب چشمان تیز بین خانومها و آقایان مجرد باشین که چشمهای تیزبینشان همواره به دنبال عملکرد شماست(اداره دخترها و پسرهای عذب(نمیدونم اینجوری نوشته میشه با نه))
..................................
پسرخالم رفته از سبزوار زن گرفته
البته محل کارش اونجاست و دوتا از خواهراشم اونجا زندگی میکنن،یعنی دخترخاله هام
زنشم شوهر دخترخالم پیدا کرده
بعد مهریش نزدیک 500 تا سکه
و نصفه خونه الانش
و تمام لوازم اصلی خونه،از جمله تلویزیون و یخچال و اینا...
بعد سوالی که واسم پیش اومد عروس چی میخواد بیاره
که دخترخالم گفته چهارتا قاشق چنگال و پیشتست دیگه
نکته ای که هست یادم باشه از سبزوار زن نگیرم
رسما کردن تو پاچش
طفلک تازه بابا هم نداره :(
حالا این بحث سبزوارش که شوخی بود چون همه جا آدم و خوب و بد پیدا میشه،ای بسا که نمیشه گفت اصن این خانواده عروس بد یا خوبن،اما بابا چرا معنی ازدواج فراموش شده؟ البته شایدم اشتباه میکنم راجب ازدواج،ولی خب من نظر خودم قبول دارم مبنی بر این که تمام شیرینی ازدواج به این که دختر و پسر با هم بسازن کم کم زندگیشون نه این که بهترین چیزها مهیا بشه بعد به عروس و دوماد بگن بفرمایین شبم برین تپ تپ
چون اینجور که من از زندگی فهمیدم هرچی که واسه بدست آوردنش تلاش کنی،بیشتر قدرش میدونی،نه قدر اون شی رو ،قدر اون کسی که همراه با تو داره عرق میریزه ولی جز لحظه های فشار که معمولا منطقیه و نمیشه هم آرمانی نگاه کرد خنده از رولبش پاک نمیشه.
.......
اوخ قلبوم به تپش افتید
پیشاپیش دوست دارم همسر آینده ام
پینکی : :دی :)
پیمان : مرگ،بیشعور تو حریم خصوصی من چیکار می کنی؟
پینکی : وا بابایی،بیا مهربون باشیم باهم دیگه
پیمان: از اونجایی که تعادل احساسی ندارم باشه
میدونی،یک ضرب المثل بی ادبی تربتی هست که میگه :
با پلخموک(تیرکمون دستی زمان بچگی) نگاهت چغوک دلمو زدی
هدفت اشتباهی رفت چون سر **** زدی
پینکی : باباااااااااااااااایی؟!!!!!!!
پیمان: جان عزیزم،تازه یک ضرب المثل کاشمری بی ادبی تری دیگه هم هست که میگه: د کج......
پینکی:خیلی خوب خیلی خوب،بینندگان عزیز من شمارو تا پست دیگه به خدای بزرگ می رسانم
میگ میگ: آقای کارگردان میشه آخرش من با یک دیالوگ تموم کنم؟
پینکی:باشه تو تموم کن
قوس قوس: قووس نامردیه که از وقتی من وارد کاراکترها شدم اصن دیالوگ بهم نرسیده قووووسسسس
پینکی: بابا از وقتی تو اومدی خو این پسره مونگول تو فاز درستی نبوده،از این به بعد چشم واسه تو هم دیالوگ میزاریم
فوس قوس : آخ جوووووووووون قوس قوووس قوس ق.....
پینکی: اوفففف..... میگ میگ برو
میگ میگ: بینندگان عزیز تا پست بعدی:
میگ میگ،ویژژژژژژژژژژژژژژژژژژژ
میگ میگ