فشارها و خستگی ها
توقع داشتم وقتی میام این پست بزارم شاد تر باشم
چون خبر حاوی از مرخصی سه هفته ای و برگشت به خونه رو داشت
اما از یک طرف گیر نیومدن بلیط مستقیم قطار واسه پنجشنبه جمعه به مشهد
حالم گرفت،بدبختی تو این دوروز هواپیما نداره و حالا باید بشینم به فکر یک سفر دومسیره باشم
احتمالا برم تهران و از اونجا برم مشهد،درسته قبلا این اتفاق افتاده و انجامش دادم
اما خب حالم گرفته شد راحت تر نمیتونم برم مشهد
از اون طرف داشتم این هضم میکردم و رسیدم خونه که دامادمون نه گذاشت نه برداشت عذرمون خواست
البته تلویحی
اما خب گفت آقا پیمان تکلیف خونت چی شد؟نمیخوای بگیری؟ما میخوایم خونه رو رنگ بزنیم اتاقی که توش هستی برنامه داریم واسش و....
البته نباید بی چشم و رو بود..یک سال و نیم تو خونش مفت مفت دارم میچرخم و ناهار و اینارو میخورم
راستش تقصیر خودمه
بس که کند و اعصاب خورد کنم..باید زودتر پیگیر وام میشدم و زودتر وام میگرفتم
حداقل الان ده میلیون دستم بود میتونستم بگردم دنبال سوییت
بدبختی بالفرض هم گیر میاوردم وسایلش چیکار میکردم
دو سه تومن دست کم اونا میخواد
این رفیقمون هم که وضعش از مابدتر معلوم نیست کی پولش جور بشه بتونیم باهم خونه بگیریم
خلاصه که عجیب ذهنم درگیر و مشغول شد یهویی
تو نزدیکیام هم واقعا کسی نیست ک چندماهه بتونم دو سه تومن ازش قرض بگیرم
یعنی راستش تاالا شاید باورتون نشه
پول قرض نگرفتم ازکسی
اما خب همین دیگه آدمها تو مضیغه نیازمند قرض هم میشن
نمیدونم ..توکل به خدا
واسش برنامه داشتم ولی نه اینجوری با این عجله دقیقا یکی دوروز قبل مرخصیم
که لااقل بتونم وام رو به جریان بندازم که تا اخر مرداد دستم بگیره
خیلی پیچیده شده
برم و برگردم شده اول شهریور و تازه شروع به جریان انداختن وام که اونم بیست روز طول میکشه
خیلی درگیر کرد یک دفعه ذهنم
ببخشید ولی چاره ای جز نوشتن نداشتم و ارومتر شدن نداشتم
توکل به خدا ایشالا همه چی راست و ریس میشه
ایشالا تو پست اخر قبل سفر که فردا یا پس فردا باشه احتمالا
بهتر می نویسم
فعلا میگ میگ