حد رو به پایان
پنجشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۳۱ ب.ظ
جمعه هشتم آبان ۱۳۹۴ . 13:42افسرده ام
آنقدر که دروغ را نیز پذیرا ام
آنقدر که میخواهم عابران پیاده را چنگ بزنم
دوست و دشمن فرقی نمی کند دیگر
همه را به یکچشم باید دید
وقتی تو نباشی
راستش حال می توانم درک کنم
حال آدمهای ورشکسته
آدمهای همه چی باخته
آری،ناشکری هم حدی دارد
اما تو بگو چگونه میتوان ادامه دهی
وقتی چیزی کم داری
وعده وعیدهایم تموم شده است راستش دیگر
تو بگو آخر
چه کنم با یک جان سراسر معترض
کم داشتنت هم حدی دارد آخر
۹۴/۰۸/۰۷
سلام
الانم همین حس این نوشته ها رو دارین ؟