تحلیل پست قبل
برتراند راسل میگه
((از داشتن عقیده ی مخالف عقاید عموم بیمناک مباش
زیرا هرعقیده ای که امروز مورد قبول است
زمانی مخالف عقیده عموم بوده است))
میدونین خوبی کردن حداقل به نظر من به معنی خوب بودن نیست
یعنی من بهش اعتقاد دارم ولی یقینا آدم خوبی نیستم
چون با خوبی کردن شما دارید به خودتون حال میدید
من همیشه از نظر روانشناسی پیش خودم هضم کرده بودم این موضوع رو
حالا هم که با این کلیپ این دلیلیست علمی و منطقی تر
هرچی بی توقع تر خوبی کنید
طبعا حس خوب بیشتری کشت می کنید
خب بهتره این شعارهارو کنار بزنم و برم تو دنیای واقعی واقعی و میون ادمهایی که هرروز باهاشون سرکار داریم
میدونین این خوبی کردن به مرور زمان سخت تر میشه
چون شما بزرگ تر میشید
و فکر می کنید چیزهای بیشتری درک می کنید
و تبعاتش این میشه که با اولین سوتفاهم..سوتفاهم در شما مسری(درست نوشتم؟)
میشه
از هرچیزی بدترین حالتش برداشت می کنید
احتمالات بد در شما فزونی پیدا میکنه
بدبینی یک اصل منطقی میشه براتون
و از هرچیزی ورژن بدش رو هم میزارید تو کوله پشتیتون
و خیلی وقتها فراموش می کنید خوبی کردن و سادگی دو عنصر عجین شده با همن
خوبی کنید بودن سادگی فایده نداره
ساده باشید بدون خوبی کردن مزه نداره
ولی خب بعضی وقتها خداییش عجیب سخته و فراموش می کنید
من خودم که فراموش می کنم
مثلا من محیط کارم خب یک محیط نظامیه و تقریبا واسه همه مبرهن چه فضاییه
تو همچین محیط هایی شما شاهد شکل های مختلف شخصیتی هستید
یعنی سختگیری ها طوری هست که شکلهای منحصر به فردی از شخصیت به وجود میاد
عجیب غریب
اولا که در مواجهه با همچین محیطهایی شما در بهترین حالت به صورن پنجاه پنجاه
پیش فرضتون از حالت بدون توقع با باتوقع و بالعکس در حال تغییره مرتب
یعنی اگه کاری میکنید منتظرید به صورت پینگ پونگی جوابی صادر بشه
و اگه نشه اون شخصیت چهره ای بد پیش شما پیدا میکنه به همین راحتی
در وحله دوم شما خوبی میکنید ولی میبینید به دیدی شک گونه به شما نگاه میشه و مشکوک
ها؟مگه میشه؟
دروحله بعد شما باز خوبی میکنید اما به صورت شاکیانه با شما رفتار میشه که چرا بیشتر نکردی؟
دروحله بعد شما خوبی میکنید ولی تقدیر و ارزشمندی نصیب کسایی میشه که از تنوع های ظاهری برخوردارن
و در وحله های بسیاار بعدی....
کلی وحله به وجود میاد در مقابل این شخصیتهای مختلف
که حقیقتش خسته و درمونده میشین
که بابا خر ما از کرگی دم نداشت
اصلا خوبی کردن بلد نیستم و نمی کنم
این چنین شما یکی از کارخونه های اصلی تولید حس خوبتون رو ورشکسته و مجبور به تعطیلی میبینید
میدونید گاهی وقتا راجبش چیجوری فکر می کنم؟
این نرم لفزارهارو دیدین که اولش مجانیه بعد اخطار ثبت نام میدن و باید ورژن پولیش بخرین برای استفاده
خوبی کردن هم همچون حالتی داره
اولش که شروع می کنید همه چی خوبه
ولی کم کم به خرج میوفته
خرج سادگی..صبر..تحمل...فشارروانی و عصبی...درک نکردن خیلی از تفکرها و.....
همینجور خرج می کنید برای حفظ این خوبی کردن
تا به جایی که دیگه نیاز به خرج نیست
شما از یک گذر عبور کردین و به تعادل رسیدین
تعادل و ثبات در ساده بودن منطقی..تعادل و ثبات در درک کردن و هضم کردن خیلی از مسایل و تفکرات عجیب غریب جدید و البته تعادل و ثبات در امیدوار بودن و ...در خیلی چیزهای دیگه
و حالا شما به جایی رسیدین که باید خوبی کردن آموزش بدین
خوب بودن ارزش داره پس اصلا کار راحتی نیست
چون هرچیز باارزشی سخت بدست میاد بدون شک
خیلی اعصاب خوردی داره و ممارست میخواد
تا شما به نیت درونتون جوابی درست بدید
و حالا اون جمله اول از برتراند راسل چه ربطی داره به پست
میدونین آدمهای نامید همیشه سعی دارن شمارو هم مثل خودشون ناامید کنن
چون همه این ادمها روزی ساده بودن ولی به خاطر عدم تلاش نتونستن این خوبی کردن حفظ کنن
واسه همین اون کار پوچی میدونن
ولی شما باید از چیزی که احساس میکنید خوبه دفاع کنید
چون باهاش حال خوبی دارید
هرچی که باشه حتی بلند شدن واسه یک پیرمرد تو اتوبوس یامترو تو اوج خستگی
باید از خلاف مسیر آب شناکردنتون دفاع کنید
به صورت کاملا منطقی و امیدوارانه