محیط تنگ نفس گیر است
واقعا خیلی کار میکنن این دوستانی که مرتب مطالبی مخصوص کانال مینویسن
یا این نویسندانی که تو چند کلمه یک داستان میگن و یک روایت رو تعریف می کنن
من که هروقت میام اینجوری بگم میبینم نخیر اصلا ارضا نمیشم
باید بیشتر بگم تا هم خودم ارضا بشم هم شنونده بفهمه چی گفتم
البته در هنری بودنش شکی نیست
من این استعداد ندارم
چون کلا تو محیطهای کوچیک استعدادی ندارم نمیتونم کاری صورت بدم
نفسم میگیره
باورتون میشه با این که با نور چراغ خوابم نمیبره ولی حتی اگه از خستگی هم بمیرم و چراغ روشن باشه نمیتونم پتو رو بکشم رو سرم تا خوابم ببره
اصن یادم نمیاد تا حالا پتو یا ملافه رو کشیده باشم رو سرم و خوابم برده باشه
واااای یکی ازتمرین هایی که تو بچگی میکردم قبل خوابیدن
این بود که پتو رو بکشم رو سرم و تمرین تو قبر بودن میکردم
بعد تجسم میکردم که خب الان تو قبری ببین چیکار میکنی و چیجوری تحمل میکنی
خخخ تا تجسمش میکردم پتو رو میکشیدم کنار و بلند بلند نفس میکشیدم
فکرکنم خودآزار بودم....چون همش به این فکر میکردم و الان هم گاهی به این فکر میکنم که اگه بمیرم و توقبر زنده بشم چی میشه خخخ
چقدر مامانم با این سوالات کلافه میکردم که مامان میشه تو قبر زنده بشم..مامانم میگفت نه..میگفتم خب اگه شدم چی؟ باز میگفت امکان نداره چون قبل مرگ مطمئن میشن بعد میکنن تو خاک بازمیگفتم اومدیم و اشتباه چک کردن و مامانم میگفت خیالت راحت پسرم نمیشه و این قضیه ادامه داشت خخخ
راستش خیلی وقتها هم بهش فکر میکنم و آخرشم فکر کنم همچین اتفاقی بیوفته
واسه همین از الان امتحان قطع شدن نفس میکنم خخخ
خلاصه که از محیط های تنگی که نمیتونم تحمل کنم همین زیر پتوخوابیدن
از دیگر محیط هایی که نشون دهنده این که تو محیط تنگ هیچ کاری از پیش رو برنمیدارم
زمین فوتبال
زمین اگه تنگ باشه بازی داغونم به نصف کاهش پیدا میکنه
چون اصالتا پاسورم و وقتی زمین تنگ باشه
خیلی جای کار ندارم و نمیتونم درست پاس بدم و البته بدوم و کفرم درمیاد و نمیتونم درست بازی کنم
تو گل کوچیک که خیلی اذیت میشم رسما
جالبه این فضای کوچیک تو همه جا واسم عذاب آوره
مث همین نوشتن که نمیتونم با چند خط و چند کلمه یک روایت جوری که ارضا بشم بگم
فکر هم نمیکنم بتونم روزی اگه فیلمساز بشم خیلی تو ساختن فیلم کوتاه استعدادی داشته باشم و زود بزنم تو کار فیلم بلند
البته تو همین کانال دارم قالب داشتن و محدود نوشتن و کوتاه نویسی تمرین می کنم
ولی سخته لامصب و دلم خیلی رضا نیست توش
البته شاید واسه این که من حیث المجموع عادت به قالب داشتن و مرز داشتن ندارم
و دوس دارم مرتب تو فضای باز باشم و فضاهای جدید تجربه کنم
ولی خب کلا از فضای کوچیک بیزارم
فضا باید و سیع باشه تا بشه نفس کشید و ورجه وورجه کرد
میدونم شاید اینم برگرده به همون بیش فعال بودنم
آدم دست و پاش بسته باشه نمیتونه دیگه
آخ تازه یادم اومد چقدر به نوچ بودن و چرب بودن دستو بالم حساسم
مثلا سرسفره تا چرب شه دستم سریع میرم با اب میشورم و اصلا توانایی تحملش ندارم
یعنی واسه شکنجه دادن من کافیه دست و بالم چرب کنن
دیگه نیازی نیست کاری بکنن
خودم خودم میکشم خخخ
خیلی فراگیره لامصب این موضوع همینجوری پیش برم فلسفشم واستون میشکافم
دقیقا مث الان که نمیتونم این پست تموم کنم خخخ
و هی میخوام بنویسم
ولی خب چون میدونم بیشتر از حوصله ندارین
دیگه تموم میکنم
مگ میگ خخ