پرسیدن عیب نیست... ندانستن عیب است؟!
پینکی:بعضی چیزهارو نباید پرسید..بفهم
پیمان:واسه کسی که کل زنگیش پرسیده خنده داره
پینکی:اره ولی شاید کسی نخواد راجبش حرف بزنه و تو مجبورش کنی...خیلی بدیهیه...وااااای یعنی تو اینقدرم نمیفهمی؟
پیمان:این
مزخرفات روشنفکرانت واسه خودت نگه دار..آدم ها مثل کتاب میمونن دوست دارن
بیان بشن..دوس دارن خونده بشن...با پرسیدن ازشون میتونی بخونیشون..اونایی
هم که میبینی ناراحت میشن واسه این که انقدر خونده نشدن دیگه چیزی یادشون
نمیاد
ینکی:وااای اصلا درکت نمیکنم..تو چیجوری میتونی این به همه تعمیم بدی..واقعا که حرص درآری پیمان
پیمان:یعنی تو با این مخالفی که هرکسی دوس داره داستان خودش بیان کنه؟...این پیرمردهارو ندیدی تا بگی سلام تا ماتحت زندگیشون واست تعریف میکنن
پینکی:درست...ولی لامصب بعضی سوالهارو که نباید بپرسی از همه...شاید غمگینشون کنه....خداییشش.یعنی واقعا؟جان من تو در این حد هم نمیفهمی؟
پیمان:من که فکر نمیکنم...وقتی اجازه داده باهاش صحبت کنی و به فضای اطلاعاتیش راه پیدا کنی..یعنی منتظر که ازش سوال بپرسی
پینکی:درست ولی نه هرسوالی
پیمان:حالا نه دیگه هرسوالی....ولی خب سوالهایی که بقیه نمیتونن ازش بکنن تو میتونی بکنی
پینکی:خیلی باحالی..من میگم یک سری سوالات از مادرت هم نباید برسی..مثلا از گذشته..مگه این که خودش سر گذشته رو باز کنه که بازهم اون هم باید حریم حفظ کنی
پیمان:به نظر من که اینجوری باعث سردی تو روابط میشی و نمیزاری درک متقابل شکل بگیره
پینکی:آخ که در انظار عمومیه وگرنه یک چیزی بهت میگفتم بری تو خودت
پیمان:تو بیجا میکنی یک بعدشم صبر کن ببینم چرا هردفعه جو بر وفق خودت میکنی و ..ناسلامتی من بزرگترما
پینکی:اولا که حرف راسته...تو خیلی بی منطق و حرص درآری...بعدشم بزرگتر باشی..چون بزرگتری دلیل نمیشه حرفت راست باشه همیشه...خیلی از کوچیکها بودن که اصن تو همون کوچیکی به درجه والای معرفت و جهان بینی رسیدن..مثل اون پسره بود اولین نفر بود حافظ قرآن شد..خیلی روسرشوتن حلوا حلواش میکردن...عکسش رو کتاب قرآن های دبستانمون گذاشته بودن..اسمش نوک زبونمه..ط داشت اولش
پیمان:طباطبایی میگی خنگول؟
پینکی:آره ایول خودشه...همون...همون که یک دفعه خیلی پرو بال دادن بهش بعد یهو گیر داد به چیز
حراست درون:هووووووووویییی هووووووی چتونه شما دوتا..بحث سیاسی؟بزنم ممنوع النوشتنتون کنم....ها؟پاشید..پاشید برید ببینم..بار آخرتون باشه میبینم این حرفارو زدین ها....منحرفهای بیمار..شیرفهم شد؟
پینکی:باشه باشه
پیمان:چشم تکرار نمیشه....
حراست درون:افرین ...تکرار بشه....شیشه نوشابه و خود دانید....بای
پیمان:بمیری که کلا گند میزنی..حتما باید جاربزنی...به درک هرکی بود
پینکی:چته تو ترسو...اصلا این چی میخواد...تقصیر تو انقدر ازش ترسیدی جایگاه ثابت پیدا کرده
پیمان:اتفاقا همون خوبه تا تو یکم کرک و پرت بریزه...کنترلت از دست ما در رفته دیگه
پینکی:منطق تو هم مث همین حراستته...مثل همین سوال پرسیدنت...کلا درکتون نمیکنم
پیمان:حیف خوایم میاد...وگرنه
پینکی:فرار کن عزیزم..جواب نداری بدی آقای بی منطق...فقط ادعایی هستی در لباس سادگی..خدا این سادگی بهت نداده بود....
پیمان:شب بخیر عزیزم
پینکی:خیلی بی منطق ا ا دی...................
پیمان:مرسی تو هم خوب بخوابی
پیمان:پست الکی داشت کش پیدا میکرد ...در حالی کهحرفش همون اوایل زده بود
پیمان:عذرمیخوام بیخود کش داده شد....هممون میدونیم که حرف زدن زیادی هیچوقت خوب نیست...بعله:)
شب شما هم بخیر
طفلک پینکی بیچاره...تابوده همین بوده
پیمان:شما هم انگار مبخواره نوشتنت
ها؟
پیمان:هیچی ببخشید
بچه پررو
دوستان راستی به دلیل استقبال گستردتون از مسابقه خخخخ زمانش تا پنجشنبه ۲۲ مهرماه ۹۵ ساعت ۲۳ تمدید شد