شنیده ها
اپیزود یک
پریشب شیفت بودم(یعنی نگهبان بودم که چون حوصله چرایی نگهبان بودنش هم اکنون از عهدم خارج خخخخ به همون شیفت گفتن بسنده می کنیم...لطفا شما هم کنجکاو نشوید اگر جز کسانی هستید که نمیدانید خخ) به همراه یکی دیگر از همکاران...یعنی دونفر نوبتی شیفت میدیم ولی خب چون اساسا فرمالیته اونجا هستیم و امکانات برای کاری که اونجا هستیم فراهم نیست فقط ۲۴ ساعت اجباری البته اونجا باید باشیم دورهم گل بگیم گل بشنویم
پریشب با کسی که باهاش شیفت بودم کسی بود که خیلی تعریفهای بدی ازش شنیده بودم و واسم استرس ایجاد شده بود که خدایا این ۲۴ ساعت چیجوری بگذرونم با این مزخرف....یعنی این تعریف های بد فقط از سمت یکی دونفر نبود تقریبا همه هم دانشگاهیاش یکجورایی اذعان میکردن که آدم جالبی نیست و این به بعضی های دیگه هم که باهاش هم دانشگاهی نبودن هم تعمیم پیدا کرده بود و جو خوبی راجبش نیود
خالی از لطف نیست گفتن این نکته که تازه هم منتقل شده به قسمت ما این بنده خدا
خلاصه
با این ذهنیت ما شیفتمون شروع کردیم باهاش و معاشرتی سرد و این گونه ادامه
پیدا کرد تا رفته رفته یخ ها ریخته شد و به جایی رسید که بنده خدا شروع
کرد به درد و دل کردن و انتقادهای به جا و منطقی از وضعیت حال حاضر کشور و
نظام
تو تمام جملاتی که می گفت من این بنده خدارو یا حرفهای پشت سرش قیاس می کردم و کمتر شباهتی بین چیزی که میبینم و چیزی که شنیدم میدیدم
طوری شده بود که مغزم نمیدونست اون صحبت هارو کنکاش کنه یا شنیده هارو
اصن یه وضعی
گاهی میخوام از این درد بزنم زیر گریه...که چطور ما آدمهای فراوونی تو خودمون میکشیم..با این قضاوت اشتباه
تا کی آخه قراره یک قالب ساده داشته باشیم واسه شناخت آدمها و متعاقبا قضاوتشون براساس اون
حرصم میگیره از خودم...چرا با این همه تاکید بازهم به قضاوت کردنم ادامه دادم قبل از شناخت
چی میکشه این خدا..خودش میدونه....
ای کاش ای کاش کاش همتی کنیم همتی کنیم همتی کنیم و آدمها را براساس شنیده ها قضاوت نکنیم.
...........................................
اپیزود دو
مدتی که خیلی حرفهام براساس شنیده هاست
نه براساس تحقیق
همین شده که خیلیها میان به راحتی نقضش میکنن
دوموردش سر فوت ابراهیم گلستان و مارلون براندو
آقا ما گفتیم ابراهیم گلستان مرده..رو چه حساب؟ شنیده ها
دوستمون گفت نه بابا زندست
منم مطمئن گفتم نه بابا خیلی وقت مرده
گفت بابا من میدونم پیمان...زندست
منم طوری مطمئن بودم گفتم آقا اصن شرط
گفت باشه..سرچی؟بستنی
چشمتون روز بد نبینه سرچ کردیم تو گوگل بالای ۹۰ سال مث مرد داره به زندگیش ادامه میده
بعله ضایع گشتن همان و بستنی دادن همان
حالا این به کنار
مارلون براندو
با دوستم یحث میکردیم به این جا رسید که
من گفتم مارلون براندو پدرخوانده یک نتونست تموم کنه و مرد
دوستم گفت بابا سال ۲۰۰۵ مرد
من گفتم نه مطمئنم مرده بود..مستندش دیدم
گفت پیمان جان ۲۰۰۵ مرد..مطمئنم
این دفعه اون گفت اصن شرط سر شام
مطمئن گفتم باشه
زدیم باز تو گوگل زارت سال ۲۰۰۵ فوت شده بود
و بعله..باز ضایع گشتن همان و شام دادن همان
تازه نامرد هرجا میشینه میگه شرافتم میبره خخخخ
تازه این دودفعش..تو جمع ضایع شدنها و لاپوشونیهام که بماند
و خب حقمه..حقمه
چرا چون بدون تحقیق حرف زدم..براساس شنیده هام و منابع غیرموثق حرف زدم
کسی که بدون مطالعه و تحقیق حرف بزنه باید ضایع بشه
تا تکونی بخوره و مطالعش بیشترکنه و تحقیقش
چون واقعا بده این براساس پوچ حرف زدن
و این اتفاق اگه تو یک جمع باشه..مساوی با خورد شدن شما
میدونین اینجوری که شما اگه بخواین حرف بزنین و پایش براساس شنیده ها باشه
مثل این که دارین با ارتشی از پوچی به سرزمینی از گنگی حمله می کنید
و نتیجه به شدت تلخ خواهد بود
با شنیده ها زندگی کردن هیچوقت نمیزاره انسان به معنای واقعی زندگی پی ببره حتی
و فقط با تحقیق و مستدل کردن که میتونیم بفهمیم واقعا زندگی سالم با اطلاعاتی پاک یعنی چی
بیاییم
کلمه شنیده هارو کلا از دایره لغاتمون حذف کنیم..و کلمه تحقیق کردم رو به
جاش بیاریم..وگرنه سکوت کنیم..هیچوقت براساس شنیده هامون حرف نزنیم لطفا
......................................
اپیزود نهایی
شنیده ها تا نابودی زندگی یک نفر میتونن خطرناک باشن
خیلی مواظب باشیم
چی میگیم
و
چی میشنویم
و چگونه رفتار می کنیم
کاری نداشته باشیم که بقیه دارن چیکارها میکنن و چی میگن
کاری که درست رو انجام بدیم
ما خدا نیستیم که از زندگی ها خبر داشته باشیم و بدونیم چی درسته چی غلط
فقط در مسیر شناخت واقعی و معرفت باید قدم بزاریم
با تموم لحظات ناامیدکننده و تلخ و عجیب قریب پیش رو
واسه شمام تجربه ای شد...
اتفاقا مورد اولم برام پیش اومده ...خیلی بده با ذهنیت قبلی بخوای با کسی برخورد کنی..