بعد از سفر
يكشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۶، ۱۲:۰۰ ق.ظ
از سفری چندساله برمیگردی
فکر نمیکردی دوستان دور هم جمع باشند
ولی جمع اند همه
اولش خوشحال میشی
ولی بعدش....
چطور میشه اونها با همون طرز تفکر مونده باشن؟
دلت میگیره
با خودت فکر میکنی..کلنجار میری
به یک نتیجه میرسی
یادته بچگیات فکر میکردی همه میتونن هرچی داخل سرت میگذره رو ببینن؟
واسه همین هیچوقت دروغ نمیگفتی چون میدونستی رسوا میشی
ولی بزرگتر که شدی متوجه شدی چقدر فکر احمقانه ای میکردی،هرچند که سودش این بود که سخت تر دروغ میگفتی از این به بعد
اینم همچون حالتیه
تو داری همه رو از زاویه میل به تغییر خودت میبینی
تو رفتی سفر
تو چیزهای مختلف دیدی
و تفکراتت عوض شده
ولی اونها نرفتن سفر
و زاویه دیدشون هنوز همونه
یا اگه رفتن باز هم همونه
نه غلط نه درست
اصلا کی میگه نگاه تو درسته
کی میگه نگاه اونها غلط
اصلا چرا باید نگاه غلط و درستی باشه؟
اصلا مگه تغییر باید کرد؟
اینارو گفتم که دلت نگیره
زندگی قشنگیش همینه..همین فرق ها
همین چیزها
یکی فکرش تغییر میکنه..یکی نمیکنه
هرکی هرجوری حس خوب داره باید زندگی کنه دیگه آره؟
پس دفعه بعد که از سفر برگشتی دلت نگیره
چون هرکسی یکجور خوشه
و باید تو هم ادمهارو همونجور که خوشن بخوای
لطفا
۹۶/۱۰/۲۴