مور مور درونی
اگه ناصر بفهمه از تو مغازه تو وبلاگم پست میزارم و مینویسم
احتمالا دیگه هیچوقت جوابم نمیده
ناصر البته حق داره و درست میگه
ادم باید به مغازش و کارش متعهد باشه
حتی اگه بیکاری وقتت باید بزاری برای اموزش چیزهایی که بلد نیستی
ناصر درست میگه
اگه برات نون و اب میشه برو دنبال ادبیات و سینما
ناصر درست میگه در حال حاضر فقط از مغازت و تعمیراتت که میتونی زنده بمونی
پس باید تمام فکر و ذکرت مغازت باشه،تمام
حق با ناصره
ولی نمیونم راه حلی برای این مور مور درونی پیدا کنم
نوشتن همیشه مامن من بوده
خوندن بوکوفسکی و همینگوی من اروم کرده و روونه میدون کرده
یاداوری صحنه های رهایی از شاوشنگ و پاپیون و.... من تهییج کرده به ادامه
ناصر جان عزیزم،نمیتونم ننویسم
نمیتونم نخونم
نمیتونمم رویاهام دفن کنم
میدونم احتمال شکستم تو کارم میبره بالا
و میدونم که تو زمینه تعمیرات خیلی ضعف دارم که باید وقت بیشتری برای تمرین کردن بزارم
ولی عزیزم نمیتونم
و میخوام این دوتارو باهم ببرم جلو
ناصر مث برادر منه و صلاح من میخواد
ولی نوشتن جزیی از منه ...یکجور اعتیاد
فقط باید جفتش باهم ببرم جلو...میتونم..میتونم...
داشتم ترغیب میشدم یک پست راجع به این پست دلخوشیهای صد کلمه ای بزارم
ولی دیدم مزخرفه و بچه بازی به نظرم
از شلوغی خوشم نمیاد یعنی
هرچن که هیچ کس هم رسما ازم دعوت نکرد
فقط نمیدونم چرا حس خوبی دارم
از این که هیچ کس آدم حسابم نکرده
بهتره با خودم روراست باشم
این همون چیزیه که میخواستم
دیدن از دور خوشبختی مردم
اینجوری راحت تر میرم
اینجوری بیشتر خودم دارم....
پ.ن:همین الان یکی از بچه دایرکت داده که پستی واسه برد امشب پرسپولیس نداری؟ میخوام با اجازت کپی کنم....استوری گذاشتن تاره شروع کردم و کم...یک پست کلکل گونه گذاشتم...استقبال شد..حالا میگه بنویس بازم....حقیقتش احمقانس ولی حس خوبی بهم میده این پیشنهادها
ممنون قشنگ بود
به گلفروشی من هم سر بزنید