در مسیرناکجا آباد

مینویسیم تا بدونیم هستیم...
در مسیرناکجا آباد

چه به بازی ادامه بدی،چه بازی ادامه ندی..جهان به بازی خودش ادامه میده،توقفی وجود نداره،پس فکر کنم بهتره سعی کنی بهترین بازیت بکنی و بهترین نمایشت به اجرا بزاری،به جای این که مدام وقتت به غرزدن و کثافت کاری تلف کنی.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

جمعه قراره یک اتفاق تاریخی برای من بیفته

بعد 27 سال قراره برای اولین بار سوار هواپیما بشم

البته پدرومادر به صورت غیرمستند میگن بچه بودی سوار شدی

ولی از اونجایی که در حافظه من و حتی برار خواهرهایم از این واقع هیچ تصویری ثبت نشده

پس ادعا اثبات نشده تلقی می گردد

و جمعه 29 بهمن ماه سال 1395  اولین سفر رسمی هوایی اینجانب خواهد بود

البته پرواز به مستقیم از مشهد به قشم

وااا چرا قشم؟

به چند دلیل محاسباتی و اقتصادگرایانه و البته مستضعف پرورانه

اول این که پرواز مستقیم به بندر چند بود؟

واسه پنجشنبه 250 تومن

و واسه جمعه نزدیک سیصد تومن

که طبیعتا من به گور بابای ماهان خندیدم  داشته باشم همچین پولی بدم

بعدش این که  از رفت که داشتم میومدم تو قطار یک بنده خدایی گفت بلیط چارتر از قشم به بندر بوده 67 تومن

اونجا بود که از بعضی نقاط طوری سوختم که فقط با شطرنجی کردن اون نقاط قابل پخش بودم

چون بندر به قشم بیست تومن...اونم که 67...حالا میگیم 90

بعد پول قطار بندر به مشهد چنده؟112 تومن...شما باشین نمیسوزین؟من دیگه حرفی ندارم

رو این حساب این ایده رفتن به قشم از اونجا تو ذهنم خورده شد

که بعله سوراخی مناسب باز شده انگار.....

رو این حساب سه نرم افزار غیور چارتری هواپیما که رو گوشیم نصب بود( و مدتها منتظر چنین فرصتی بودم فرصتی مناسب برای سفر هوایی ) رو بسیج کردم

از بدو ورد به مشهد هرروز پروازهای چارتر مشهد به قشم چک میکردم

چون بلیط   قطار که 112 تومن و یک روز طول میکشه برسی

بلیط اتوبوس با این که به شدت به صرفست و قیمتش حدود شصت تومن ولی خب تا برسی از زندگی ناامید میشی و یک هفته باید بزاری رو خودت کار کنی تا ریکاوری بشی و به زندگی عادی برگردی

رو این حساب تصمیم گرفتم مقداری گرونتر برم

ولی هم هواپیما تجربه کنم

هم این که از مشهد بودنم استفاده بیشتر ببرم و هم این که سریعتر برسم

خلاصه از 200 تومن واسه روز جمعه شروع شد

از اونجایی که میدونستم احتمال کمتر شدنش هست

اقدام به خرید هیچ گونه بلیطی نکردم

هرروز چکش میکردم و میگفتم صبر صبر صبر

تا این که دیروز رسید به 140 تومن

بازهم میخواستم صبر کنم ولی داداشم گفتم آقا ولش کن یهو پر میشه از دستش میدی حیفه

منم گفتم سگ تو ضرر میگیرم.....ترسیدم راستش یکمم

خلاصه گرفتم

ولی خب امروز که دوباره چک کردم شده بود 100 تومن و مقداری سوختم

میدونین جریان امتحاناهای پایان ترم دانشگاه که وقتی امتحان میدی دیگه نباید بیای بعدش  جوابهارو نگاه کنی...چون جز اعصاب خوردی چیزی نداره.....منم نباید چک میکردم خخخ

این شد که بلیط به قشم گرفتم و از قشم به بندرعباس میرم...بعله

این گونه به امید خدا اولین سفرهواپیمایی من شکل میگیره

البته دوتا استرس دارم

وضعیت اب و هوایی ناپایدار و میگن پنجشنبه جمعه امکان بارش شدیده

خیلی میترسم اوضاع ناجور بشه و پرواز کنسل بشه و نتونم شنبه صبح سرکار برسم

یکجورایی  از اینجارونده از اونجا مونده میشم

از طرف دیگه استرس این دارم تا حالا سوار نشدم

نمیدونم چیکار کنم موقع سوار شدن..نشستن و اینا خخخخ

سوتی ندم یه وقت ابروم بره..واااای خدا خخخخ

نمیدونم توکل به خودش...یک چیزی میشه دیگه

میدونین فکر میکردم  وقتی بخوام سوار هواپیما بشم برای اولین بار ذوق خیلی بیشتری داشته باشم

ولی خب نمیدونم چرا ولی فکر میکنم ذوق عکس گرفتن و سوار شدن و اینارو نداشته باشم

نمیدونم شاید موقع سوار شدن ذوقش بیاد

شایدم نیاد

شاید اصن واسه این که چون دارم میرم جایی که خیلی بهش علاقه ای ندارم باشه

احتمالا هم همینه

طبیعتا اگه بحث اومدن به مشهد بود خیلی قضیه فرق میکرد

چه میدونم....توکل به خودش...ببینیم چی پیش میاد دیگه

بریم تو کارش

تا ببینیم یار که را خواهد

و میلش به که باشد...



۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۲۷
پیمان

من اسیر سایه‌های شب شدم،
شب اسیر تور سرد آسمون؛
پا به پای سایه‌ها باید برم
همه شب به شهر تاریک جنون!
دل‌ام از تاریکی‌ها خسته شده،
همه‌ی درها به روم بسته شده!
چراغ ستاره‌ی من رو به خاموشی می‌ره،
بین مرگ و زنده‌گی اسیر شدم باز دوباره؛......


اگه بخوام با چند بیت شعر شرح حال زندگانیم رو شرح بدم بدون شک این چند بیت از اهنگ اسیر شب فرهاد یکیش خواهد بود

مخصوص کسایی مث من که انقدر خورده تو ذوقشون که پیش فرض خودشون اماده کردن واسه خوردن تو ذوق

کسایی مث من که یاد گرفتیم هرچقدرم بخوره تو ذوقمون ناامید نشیم..نشکنیم..کم نیاریم

مثل این  ظروفی که جنسی خاص دارن..نمیدونم اسمشون چیه که واستون دقیقش بگم ببخشید خخخ

ولی اینا که وقنی میوفتن زمین از داخل میشکنن...چند تا ترک...و حتی خرد خرد ولی نمای بیرونشون خیلی طبیعی و عادی و حتی اگه از بیرونم نمایان باشه ولی نظمش از دست نمیده و از شکل نمیفته و شکل وجودی خودش داره

آره،ناامیدی ای در کار نیست و حتی کم اوردنی ولی خب اون بغض کوچیک گوشه چشم روایتگر عمق غم درون

حالم خوبه...لطفا برای ناراحت شدن نخونید...قصد دلگرفتگیتون ندارم...قصد درد ودل رو حتی

ولی....

آخ از بدترین چیزها تو نوشتن این که وسط نوشتن به این برسید که الان اینا چیه دارین مینویسین و پشیمون بگردین

ولی خب از اونجایی که کلا اهل سانسور نیستم

تا همین جا دست نخورده باقیش میزارم

حس دیگه میاد و فرت میره

راستی چرا اینقدر مزخرف بود این جشنواره فجر

سه تا فیلم دیدم

بدون تاریخ بدون امضا،فراری،زیرسقف دودی

که همشونم یکی دوتا سیمرغ حداقل گرفتن

ولی جذابیتی خاص نداشتن واسم

بعد فکر کنین یک فیلم حکومتی 4 تا سیمرغ میگیره(ماجرای نیمروز)

خیلی حرص خوردم امسال

چرا نوید محمدزاده بازم گرفت؟نقش پارسالش تو ابد و یک روز تو بدون تاریخ بدون امضا بازی کرد...همون اکت ها...همون واکنش ها..

عجیب خیلی هم عجیب

داوری ها افتضاح..فیلمی موسیقی متن نداره کاندید بهتنرین موسیقی متن میشه...اون فیلم دیگه جلوه های ویژه نداره کاندید جلوه های ویژه شده

چیجوری میشه که به دونفر سیمرغ بهترین بازیگر زن بدین

لیلا حاتمی و مریلا زارعی

مریلا زارعی تو زیرسقف دودی دیدم بازی خاصی نداشت..بد نبود ولی خاص نبود

لیلا حاتمی با این که ندیدم بازیش تو رگ خواب ولی انقدر تعریف دیدم که مطمئن بودم میگیره

چرا حالا به مریلا زارعی هم دادن....احساس میکنم تعارف های ایرانی و بد نشه یک وقت

ولی از همه بدتر حالم بد کرد این فیلم ماجرای نیمروز بود

و برنامه هفت افخمی و فراستی

چقدر ادم میتونه حقیر و فرومایه باشه

شما پس فردا نمیخواین بمیرین؟

گیریم داوری ضعیف...ولی اینقدر تابلو ماجرای نیمروز تبلیغ نکنین دیگه

اصن گیریم فیلم خوب...خداییش هم کسایی که دیدن گفتن خوب بوده فیلمش

ولی نه این که بگین با اختلاف فاحش نسبت به بقیه فیلمها بهترین بوده ولی داورها دستور گرفتن رای ندن بهش

اخه تو کشوری که سپاه نقش حیاتی داره واسه نظام...مگه میشه فیلمی که داره از سپاه طرفداری میکنه توصیه شده باشه رای نیاره....بعد دلیلشون چیه چون داورها تابعیتشون دوگانست و اونور اب زندگی میکنن میترسن رای بدن

اقای فراستی..اقای افخمی...فرومایگی و بدبختی اخه تا کجا؟

تاکید میکنم  همه میدونن داوری ها خیلی ضعیف بوده ولی دوستان فرومایه لطفا از اب الوده ماهی نگیرید...لجن ها

فکر کنم اون شروع اینجوریم واسه این بود که خیلی اعصابم از دست جشنواره خورد بود...که الان دیگه خالی شدم درست شد خخخ


حقیقتش بخواین...جز محدود دفعات بود که بدون برنامه و طرح شروع کردم به نوشتن

واسه همین خوب درنیومد

فقط خواستم بنویسم

چون دلم تنگ شده بود برای نوشتن اینجا

ببخشید

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۳۴
پیمان

شوخی شوخی دوماه شد که رسما حداقل پشت کامپیوتر تو وبلاگ فعالیت نداشتم

یکم باورش برام سخته چیجوری منی که اینجا خونه دوممه

و تو شرایط سخت هرطوری بود میومدم به آغوشش

حالا با امکانات راحت هم سری بهش نمیزنم بعد دوماه

نمیتونم بگم فراموشش کردم..نمیتونم بگم دلم زده..نمیتونم بگم که وقتش ندارم..نمیتونم بگم قدیمی شده...نمیتونم

نه نمیتونم

چون برای منی که نوشتن از علائم حیاتیم حساب میشه

اینجا مامن مطمئنی که نشون بده نه هنوز هستم

مثل نقش تاتر برای سینما

اما خب شما این نبود بزارین به حساب دوچیز

دوره گذار مثل انتقال سرور سنگین همین بلاگفا خخخخ کسایی که یادشونه

یا تغییر سیستمی سنگین..یا آپدیت اصن...آپدیت گو.شی مثلا خخخ

یکم دور بودن لازم بوده و هست

برای منی که همیشه اعتقاد داشتم

وقتی هستم واقعا هستم

وقتیم نیستم ْ نیستم

یک اصل ساده که اتفاقا کمتر رعایت میشه

ولی خب از اون چیزهایی که خیلی اصولی رعایتش میکنم

و اون چیز دوم هم خیلی تاثیر بینهایت مهمی رو نبودنم گذاشته

کنکوره...عزم جزم کنکور

که باعث شده تمرکزم همش روش باشه

و این که گفته میشه پس چرا تو کانالم فعالم

خب خیلی بدیهیه

اون تو گوشیه و کاملا  در دسترس و  این که اگه همونم ننویسم میترکم 

و خب از اونجایی که من معتقدم وبلاگ فقط پای کامپیوتر باعث میشه دسترسیم به وبلاگ کم بشه

وگرنه اصلا تداخل نداره به نظرم حضور این دوتا

من حیث المجموع وبلاگ برای من یک دغدغه زندست با تموم خواننده های مهربون و بامعرفتش و وبلاگهایی که اگه پای کامپیوتر باشم حتما چکشون میکنم

و این که

دوستتون دارم

چه باشین...چه نباشین...چه پیش هم باشیم..چه نه

با هرفکر و دیدی که بهم داشته باشین

اینجوری یاد گرفتم....فهمیدم که اگه اینجوری نباشه زندگی معنایی نداره

میدونین واسه منی که رفتن هارو زیاد به چشم دیدم

یعنی تا دیدم رفتن بوده

حقیقتش دیگه رفتن ها واسم اهمیتی نداره

هرکی دلش با شما باشه میمونه...هرکسی شما رو..اصل شمارو درک کرده باشه و دوسش داشته باشه

با شما میمونه

بقیش الکیه دیگه

ولی وظیفه این که دوس داشته باشیم

حتی رفتن های تلخ رو...

مهم این که قدر کسایی که موندن باهامون بدونیم

راستی باز دارم میرم خونه...چهارشنبه عصر..همین هفته

اگ تا اون موقع نیومدم باز....ایشالا مشهد میبینمتون

فعلا :)




۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۵۱
پیمان