در مسیرناکجا آباد

مینویسیم تا بدونیم هستیم...
در مسیرناکجا آباد

چه به بازی ادامه بدی،چه بازی ادامه ندی..جهان به بازی خودش ادامه میده،توقفی وجود نداره،پس فکر کنم بهتره سعی کنی بهترین بازیت بکنی و بهترین نمایشت به اجرا بزاری،به جای این که مدام وقتت به غرزدن و کثافت کاری تلف کنی.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۳ مطلب در خرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

این روزها باز دارم دنبال خونه میگردم

بیشتر از این که به خاطر کمی پولم احساس بدبختی کنم

بیشتر تو شوکم

که صاحبخونه ها چه خونه هایی رو با چه قیمتهایی دارن میدن و چقدرم سریع پر میشه

کاش ادمها یک لحظه وایمیستادن که من دارم دقیقا چه غلطی میکنم

این خونه ای که میخوام برم توش

خونه نیست

سگدونیه

به چه قیمتی میخوام برم توش

مشخصا عصبانیم و سرخورده

دوس ندارم به این فکرکنم که صاحبخونه ها استثمارگر شدن از روی اجبار

مستاجرها هم زیرسلطه استثمار از روی اجبار

و مشخصا به خاطر شرایط مزخرف اقتصادی جامعه

نه..دوس ندارم بهش فکرکنم

بیشتر ناامید میشم

و همینقدر توانی هم که برام مونده برای جنگیدن هم تخلیه میشه

ترجیح میدم با خودم غرغر کنم و قضاوت  غلط

تا تفکرات منطقی نسبی گرا

اینجور وقتا میخوام با خودم رفتاری رو داشته باشم که خیلی از زنها تلویحا دوس دارن از شوهرشون ببینن

جواب تمام سوالاتم رو میدونم ولی مستقیما بیانش نمیکنم

نگهش میدارم تو سینم و طولش میدم،طولش میدم،طولش میدم

تاجاییی که هم جواب یادم بره و هم سوال

تاجایی که با خودم بگم

زندگی همین دیگه،چالش و چالش و گذرزمان

میخواین بگین گول زدن خوده؟

اشکال نداره

تو این شرایط بهتره فقط جون سالم به در ببری

شاید فردا روز بهتری بود

کی میدونه؟....

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۰۰ ، ۲۱:۴۲
پیمان

نمیدونم از کی

ولی تنهایی و تنها بودن

یک مهمون ناخونده بود برام که ناخواسته و اجباری اومد

اما کم کم شاید به خاطر افسردگی خاموشم یا هرچیز دیگه موندگار شد

عزیز شد

و حالا شده یک عضو لاینفک

(چرایی هاش رو حوصله ندارم بگم،یعنی دارم ولی چه فایده وقتی کسی نمیخونه و واسش مهم نیس)

و حالا میل به بی اهمیت بودن داره مسیر تنهایی واسم طی میکنه

بی اهمیت بودن برای دیگران ،واقعا صدبرابر دردناک تر از تنهاییه

اما اونم داره جاش باز میکنه درونم

گاردم نسبت بهش دارم از دست میدم

دارم بهش عادت میکنم

گاهی وقتا حس میکنم خودخواستس و ازش لذت میبرم

اما در حقیقت واقعا خودخواسته نیست و من تلاشم کردم

نشده

شاید به اشتباه ولی کردم

چیکارکنم؟

دروغ گفتن بلد نیستم

زبون چرب و نرم و گرم ندارم

احتمالا حوصله سربرم

اما یکچیز نباید کتمان کنم

با تموم اینا

ارومم و ساده و با ارامش

دنبال قاتل بروسلیم نیستم

و البته از ارزششم باخبرم

به هرحال ولی با تنهایی و بی اهمیت بودن سرکردن مث اروم کردن دوتابچه شیطون میمونه که گاهی عاصیت میکنن

اما خب شیرینیهای خودشم داره

در هرصورت ولی هرچیزی به تعادل

و حقیقت این که تنها چیزی که من اذیت میکنه

همین نبودن اون تعادلس

....

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۰۰ ، ۱۳:۳۴
پیمان

بیشتر از هروقت دیگه میل به پولدار شدن درونم جوونه زده

زمانی که از ارتش اومدم بیرون

از کارمندبودن

 چندسال قبلش پلنم برای کار ازاد چیده بودم

حالا یکسالی که مغازم بازکردم

 برای بهبود اوضاع مالیم یک پلن ده ساله رو داشتم

تا بتونم به نیازهای اولیه مث خونه ماشین و.... برسم

چیزهایی که با حقوق کارمندی بعد سی سال شاید شدنی بود

اما خب این یک سال نشونم داد

بازار دیگه زور گذشته رو نداره

و نهایت زورش در حد رفع نیازهای روزانس

باید کاری داشته باشی که هرچی درمیاری ضربدر ده بشه

دارم فارکس اموزش میبینم

خیلی مصمم نسبت بهش

دروغ چرا ولی میترسم

اره از پولدار شدن میترسم

حتی با این که هنوز هیچ اتفاقی نیوفتاده

و هنوز هیچی معلوم نیست

ولی از پیمان بعد پولدار شدن میترسم

هیچوقت چیزی جز سادگی و ارامش نخواستم

و همیشه پای تخیلهام و رویاهام وایستادم

همین

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۰۰ ، ۱۹:۵۹
پیمان