در مسیرناکجا آباد

مینویسیم تا بدونیم هستیم...
در مسیرناکجا آباد

چه به بازی ادامه بدی،چه بازی ادامه ندی..جهان به بازی خودش ادامه میده،توقفی وجود نداره،پس فکر کنم بهتره سعی کنی بهترین بازیت بکنی و بهترین نمایشت به اجرا بزاری،به جای این که مدام وقتت به غرزدن و کثافت کاری تلف کنی.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان
شنبه بیست و سوم آذر ۱۳۹۲ . 23:39اصولا در تمامی برهه های زمانی  عده ای کثیر دوس دارن با تاکید بر موضوعی خود را به بووووووق بدن

عده ای که مخاطب خاص دارن  به اندازه کافی تو آفساید هستن

یعنی قهر میکنن،آشتی میکنن،کات میکنن،فسخ میکنن،وصل میکنن،حتی همدیگرو بووووووق

در وصف همچین آدمهایی حتی میگ میگ هم زیاد است گفتن برایشان

چه برسد که یک پست بلند بالا،مگر زمانی که واقعا حرصت گرفته باشد ازشان و کلا بی منطق باشی

اما خب موضوع اصلی که باعث شد کلمات این پست به شکل معنی گونه در آیند

و مربوط به یکی از همان موضوعات به بوووق دهنده می باشد

تاکید بعضی دوستان چه در وبلاگهایشان چه در صفحه های اجتماعیشان و چه حتی دست نوشته هایشان  و هرچیز دیگر، نوشتن برای

 تنهایی می باشد

البته فی الجمله بگویم حال این دوستان خیلی خیلی بهتر می باشد و حتی قابل قیاس نیست با اون دوستان به ظاهر شاداب و مخاطب خاص دار

چرا که آنها واقعا در حقیقت راحت هفت متر در آفساید می باشند ،در این حد که بدون توجه به سوت داور میرن گل هم می زنند تازه،اصن یی وضعی

اما خب با تموم این ها

انقدر که این دوستان بر تنهایی خویش تاکید دارن،طفلک خدا به تنهایی خودش تاکید نداره

یعنی از هر پنج کلمه این دوستان بخوام منصفانه بگم دو نیم کلمش تنها یا تنهایی است،اون نیم هم واسه درنظر گرفتن انصاف واقعی نویسنده می باشد

و حالا بعضی هاشونم خلاقانه اسم خدا رو میارن تنگ خودشون که یا مثل اون تنهان یا اصلا با خدا تنها نیستن

که البته کاملا هم درسته انسان با خدا واقعا تنها نیست،ولی وقتی انقدر رو این موضوع تاکید کنی که رسما خود و همه را بوووووق بدهی،مقداری لوووس میشه داستان

و این تکیه به تنهایی و افتخار بهش،انگار به صورت غیر مستقیم میگه یکی بیاد من بگیره

چرا که مرور بعضی چیزها شاید بد نباشه  مثل این که

جز خدا واقعا کسی تنها نیست

و اصلا خود خدا گفته که من کسی تنها نیافریدم

پس اگه انسان احساس تنهایی کنه و مدام بر این اصرار بورزه

یعنی این که مشکل از خودشه به طور صد درصد

چرا که دوچیز اصلی موجود که انسان هیچوقت تنها نباشه:

اصلیترینش خداست و بعدش قدرت تفکر انسان

بدون این ها حتی با هفت سر عائله،هفت سر مخاطب خاص،هفت سر هرچی

انسان باز هم تنهاست

و در تمام این پست که بنده خود رو به بووووق دادم که البته جاهاییش هم از دستم در رفت و خداییش نتونستم هم جمعش کنم

حرف فقط یک چیز بود

نه از آن ور بوم بیفتیم،نه از این ور بوم

با امید درک کنیم که واقعا تنها نیستیم،تنها فقط خداست و دیگر هیچ

و  سر تاکید برموضوعی خودمون به بوووووق ندهیم.

نتیجه گیری هم این که واقعا براساس اون دوچیز که گفتم انسان تنها نیست و بدون آنها بلی تنهاست چرا که دوستان یا بالجبازی و پافشاری بر روی تنهایی که می خواهند بگویند من تنهام خود به خود خود را تنها می کنند یا  هم که کلا فازشان معلوم نیست و مخاطب خاص داشتن را دلیل عدم تنهایی می دانند.

ضمن این که یک تبصره باز کنم که خیلیها واقعا از نظر فکری تنها می باشند،اما معمولا همچین آدمهایی انصاف دارند و جدا از این که تاکید نمی کنند بر این تنهایی،خدا را واقعا مانع  تنهایی می دانند و مدام در پی خلق کردن چیزهای مختلف می باشند...

در آخر باید بگویم که حرف راجب تنهایی زیاد است و انشالله بعدها اگر عمری باقی باشد در بعدهای دیگرش می نویسم اما موضوع و هدف صرف این پست اشاره به کسانی بود که با تاکید بر اشاره علنی به تنهایی خود را به بووووق داده اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۲ ، ۲۰:۳۱
پیمان
جمعه بیست و دوم آذر ۱۳۹۲ . 19:20ضمن تبریک گفتن به باشگاه مس کرمان برای پیوستن به باشگاه 6 تایی ها باید عرض کنم که :

پرسپولیس زلزله همینه همینه ، پرسپولیس زلزله همینه همینه

و همچنین این که همواره در حماسه 6 تایی ها پای یک استقلالی درمیان است،اونم کی؟،پرویز سوخته پوخته

اما ....

پ.ن 1: اولا که اصن این پست قرار بود چیز دیگه ای باشه،ولی خب با تغییر حال و احوال این جانب این گونه شد،بعدشم این که این پست یعنی از این جا به بعد پست قبلا نوشته شده بود یعنی قبلا که بسی از درون شاد بودم نوشتمش که خب چون سریع اون حس شادی رفت ثبتش نکردم از این رو میخواستم تو یک فرصت مناسب و  یک زمانی که واقعا درونی سرشار از وجد باشم ثبتش کنم،که با توجه به برد خوب امروز پرسپولیس(تیم محبوبم) و حال خوب امروزم تصمیم گرفتم با هم قاطیشون کنم و ثبتشون کنم.

پ.ن 2: اگه دوست دارین همون حسی که موقع نوشتن و خوندن این پست دارم رو شما هم داشته باشید و همچنین حجم اینترنت خوب برای دانلود دارید لطفا قبل خوندن پست 4 تا اهنگ که با رنگ قرمز(یکیش بنفش البته،که عوضم نمیشه) مشخص شده دانلود کنید و بعد شروع به خوندن پست بکنید طوری که دارید پست میخونید آهنگ هم در حال پخش باشه و اصلا به خاطر همین طی یک اقدام انتحاری پی نوشت ها از آخر به اولهای پست رجوع پیدا کرد ،و اگر هم حجم ندارید یا اصلا به هردلیلی دوس ندارید حس نویسنده رو درک کنید همین که پست را تا آخر بخوانید بسی منت بر سر اینجانب گذاشته اید.

پ.ن 3:شاید بخواهید به قدیمی بودن آهنگها گیر بدید که البته حق هم دارید اما خب بنده و همچنین بعضی از هم نسلهایم و ای بسا نسل قدیمی تر ها از آنجایی که با این دست آهنگها خاطره دارند بیشتر برای شاد گشتن سراغ این دست آهنگها می روند که بسی کیفور گردند،که علاوه بر شاد کردن حرفی هم برای گفتن داشته باشند،رو این حساب دو تا از اهنگها فکر میکنم به اواخر دهه 90 میلادی بازگردند و یکیشون هم راحت به دهه 80 میلادی باز میگردد و یکی هم که جدیترین هست به 4 5سال پیش در بهترین حالت،ضمن این  که اگر سوالی راجب آهنگها داشتید در نظرات مطرح کنید تا درخدمت باشم.

پ.ن4: امیدوارم این همه بگیر و ببند و خرت و پرت شما را از پست( اون هم بسی کوتاه )متوقع نکرده باشد  چرا که  چیز آن قدرخاصی در ادامه انتظارتان را نمی کشد و فقط صرفا برای تغییر حال و هوا است،آن هم به زور اهنگ و البته برای چند لحظه،شاید...


غوغایی است در درونمان

پینکی ، فرشته خوبمان را که طبیعتا مونث هم هست برداشته و باهاش شروع کرده به رقصیدن اونم با این آهنگ :

این

فرشته بدمان نیز کنارمان تمرگیده،ما نیز دستمان را گذاشته ایم بر زیر چانه مان و رقص این دو را تماشا می کنیم

کصافطها انقدر بچه مثبت ان که با این که بعضی وقتها تانگو میرقصن اصن دستشونم به هم نمیخوره، حداقل یک صحنه مستهجن راه نمیندازن کیفور بشیم لاقل..والا

این فرشته بد نیز که رسما عرب 18 چرخ است غرمساق،که لاقل از وجودش کیفور شویم به نوعی

هیچی دیگه ما هم زیرجلکی ابروی چپمان و شونه چپمان را به بالا می اندازیم و فرشته بد کله ای میندازد جلو و این شده بساطمان

اماخب دلم میسوزد به حالش و دستش را می گیرم و میرویم که قاطیشان شویم،کاری به این نداریم که نیز خودمان هم مث سگ دلمان می خواهد

و البته این سه آهنگ را نیز  اضافه می کنیم،که هیچی دیگه تعداد آهنگها بیشتر باشه،دیرتر هم تموم بشه :دی

و این


و همچنین این


و این هم آخریش.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۲ ، ۲۰:۳۱
پیمان
پنجشنبه بیست و یکم آذر ۱۳۹۲ . 12:14دوستت دارم

می خواهم بهت نزدیک شوم

احساس می کنم تو همانی هستی که می خواهم

همان تک،همان خاص،همان اسطوره تفاوت

اما تو اولین کسی نیستی که این دید را به او دارم

با تمام خواستنم اما به تو نزدیک نمی شوم

نه به خاطر این که شاید تو با قبلیها فرقی نداشته باشی

بلکه  تو مطمئنا فرق داری

ولی من همان من سابقم

حتما اگر  چندین بار در گذشته نشده،دلیلش من بودم که نشده

پس من به جهنم میروم و بهشت تو را دیگر خراب نمی کنم

نه به خاطر این که اندک خوبی ای در من مانده

بلکه فقط این که نمیخواهم جهنمی دیگر برای خویش بسازم

و بار گناهان سنگین تر....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۲ ، ۲۰:۳۱
پیمان
پنجشنبه بیست و یکم آذر ۱۳۹۲ . 23:6احتمالا شده مثلا تو یک جمع سه نفره وقتی با یک نفر دیگه کل کل دارین یکی که خیلی ادعای دوستی باشما داره و خیلی شما رو بامرام میدونه، بعد اکثر وقتا ولی طرف اون یکی میگیره و کلا پز اون جلوی شما میده و کلا اصن تو کل کل ها طرف اون میگیره و تاییدش میکنه یا شایدم سعی میکنه حرصت دربیاره

به خصوص که تو این جمع سه نفره دو پسر باشه و یک دختر و دقیقا دختر طرف اون پسر بگیره

حالا این وسط عکس العمل شما چی میتونه باشه؟

من خودم خیلی وقتها دنبال اینم که یک جواب قشنگ پیداکنم که بدم به طرف که اصن تا ماتحتش همچی قشنگ بسوزه هاااا...خیلی وقتها هم سرد میشم با طرف تا یا کلا دیگه طرفم نیاد و بره با همون دوست جونش خوش باشه یا رسما به شکر خوردن بیفته و از این دست کارها

ولی خب حقیقت این که اینا همش فقط بچه بازیه

چرا که  حتی اگه کار اون طرف واقعی و قبیح هم باشه این شیوه درست نیست..چون که چی؟تهش میخواد چی بشه ی چی دربیاد؟ تهش تاثیرش چند لحظه است تازه اگه تاثیری داشته باشه..همین که دلت خنک بشه کافیه یعنی؟یا...؟

از گذشته تا الان زیاد شاهدش  بودم ، طبیعتا تو جمع کاملا پسرونه،که شاید مشکل از شخصیت خودم بوده که این رفتار تکرار می شده تو جمع های مختلف واسم...ولی خب چندسالی بود شاید با تغییراتی که دادم شاهدش نیودم اما باز جدیدا  از سوی یک دوست و از طریق فیسبوک همچین اتفاقی افتاده واسم..در این که اون پسر، پسر خوبیه و همه ازش تعریف میکنن شکی نیست،ولی نه در این حد که این بنده خدا بخواد همش طرف اون بگیره و طرفداری کنه ازش جلوی من

گاهی وقتا که بهش فکر میکنم زورم میگیره و دلم میخواد همون موقع بهش اس بدم..بگم اصن اون پسر مال تو برو باهمون خوش باش..لطفا دیگه با من کاری نداشته باش یا از این قبیل حرفها

ولی خب چندوقتیه جلوی خودم میگیرم و یا حداقل وقتی پی ام میده و ازش تعریف میکنه  با یک کلمه و  یا یک شکلک سعی میکنم رد کنم

در واقع به این فکر میکنم که یکی از نقصهای من در طول این سالها همین بوده که خیلی زود عکس العمل نشون میدم و خب یا زود پشیمون میشم و یا هرچیز چیز دیگه از این قبیل که معنای باخت میده

حقیقت این که در وحله اول باید درک کنم هرکسی حق داره بنا به هردلیلی با یکی حال کنه با یکی حال نکنه..حق داره هرکسی بخواد دوس داشته باشه و بیاد ازش طرفداری کنه

اما وحله دوم چیزی است که من اسمش میزارم گذشت..آره دقیقا باید بگذرم....یعنی هیچ عکس العملی نشون ندم و  اتفاقا تاییدش هم بکنم..بگم آره اتفاقا منم اینجوری فکرمیکنم یا اگه مخالفم  دلیلم بگم  و بگم من به این دلیل اینجا باهش مخالفم و از اینجور عکس العمل ها

همچین عکس العملی چند بعد مثبت داره:اول جنبه احساسیش بگم این که دلت خنک میشه یعنی با طرف همون کاری میکنی که دریبل های علی کریمی یا کریس رونالدو با مدافع ها میکنه و بازدن یک توسرتوپ رسما مدافعین میرن تو افق محو میشن

اما بعد منطقیش این که دفعه بعد و دفعات بعد و حتی جاهای دیگه ناراحت نشم و سطح آستانم میره بالا،و قدرت کنترل خودم بالاتر ببرم،چون به هرحال آدمهای مختلفی با اخلاقهای مختلفی وجود دارن و تهش دیگه بگم این نیز بگذرد

و بعد معرفتیش هم این که به بزرگ شدنم کمک میکنه...تا به اون مسیر معرفت نزدیک تر بشم که البته این از بهترین اهدافش که هرکسی بهش نیازمنده...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۲ ، ۲۰:۳۱
پیمان
سه شنبه نوزدهم آذر ۱۳۹۲ . 17:30((ایشالا من میرم از این خونه و از دستم راحت میشی))

7 8 سال پیش یک دختر در جواب پرخاشهای خواهرش که مدام به پدرومادر انگ جهت گیری میزد،این جمله رو با لبخندی تلخ گفت

و حالا باز بعد 7 8 سال ناخوداگاه باز یک پسر در جواب پرخاشهای برادرش که اون هم مدام انگ جهت گیری به پدرومادر می زد،این جمله رو با همون لبخند تلخ گفت.

7 8 سال پیش اون جمله از سوی اون دختر عملی شد،اون دختر چندسال بعد گذروندن طرحش که اتفاقا طرحشم دور از خونه بود،ازدواج کرد و واسه همیشه از اون خونه رفت،و حالا بعد گذشت 7 8سال اون دختر با ازدواج منطقی ای که کرد یک زندگی خوب و ساده و موفقی داره و در کنار شوهرش و بچه هاش با این همه مشکلات امروزی کنار هم به خوبی و صفا زندگی میکنن،در این حد که اون خواهر کمک های فراوونی از این دختر می گیره.

راستش معلوم نیست بعد 7 8سال اون پسر هم به موفقیت نسبی ای که اون دختر دست پیدا کرد برسه،چرا که خیلی از سختی ها و تلاش هایی که اون دختر کرد رو پسر تجربه نکرد،اما خب همین که اون پسر هم حرفش عملی کنه خودش میتونه شروع یک احتمال موفقیت باشه.

اما در پس همه اینها مهمترین نکته یکارچه نبودن این خانواده است نگران کنندست،چرا که حالا تقصیر سمت هرکدوم باشه که اصلا بحثی سر قضاوت نیست که حق با کیست،اون زمان خودش در اعمال رفتار وعاقبت افراد مشخص میکنه،مهمترین نکته همان آسیب خوردن خانواده است که به هم پیوستگیش روز به روز گسسته تر می شود.

این یک درد همیشگیه،واسه کسایی که خانواده پرستن و همواره برای لذت خانواده که خودشون هم جزیی از اون هستن تلاش میکنن نه برای لذت هاس صرف مخصوص خودشون..

مجموع خانواده های خوب بدون شک اجتماع خوب می سازه و البته بالعکس.

امیدوارم دیگه کسی اون جمله رو نشنوه تا مبادا ستون خونواده ای بلرزه....امیدوارم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۲ ، ۲۰:۳۱
پیمان
دوشنبه هجدهم آذر ۱۳۹۲ . 19:19فشنگ است وقتی بخار دهانم با دودهای سیگارتان به هم گره می خورند

اما....

لعنت به دود

که دیدم به عزیزترین افراد زندگیم عوض کرد

لعنت به دود

که داره محدود دوستهای صمیمیم ازم میگیره

لعنت به دود

که کلی خانوده رو از هم پاشوند

لعنت به دود

که چه غیرتهایی رو نخوشکونده

آخ.....

وقتی میپرسم ازمهربون دوستها،که این علف،بنگ،غبار کوفت زهرمار چه لذتی داره که میکشین

میگن بیخیال میشی،میری بالا بالا،،درد خیلی چیزهارو واسه چندلحظه حتی حس نمیکنی،خیلی دقیق تر میشی و درک خیلی چیزا واست راحت میشه حتی درسی،حتی تحلیلی

میگم خب این تا جایی جواب میده ولی بعد یک مدت وقتی دیگه مغزت کامل پوک کرد میخوای با کدوم مغز تحلیل کنی

میگن مغر میخوای چیکار..از زندگی لذت ببر....

میگم کدوم زندگی؟کدوم لذت؟وقتی چندسال دیگه کل بدنت ضعیف شدو به هیچ مریضی ای نه نگفت میخوای از کدوم زندگی لذب ببری؟اینم یکجور دوپینگ..دوپینگ تا یک جا جواب میده..بعدش میخوای چیکار کنی؟کی میخوای دردت خودت درمان کنی به جای تکیه به این کوفتیها؟چرا منتظرین روزی بیاد که علاوه بر دردهای سابق دردهای جدید هم اضافه بشه....

میگن فاز منفی نده..بزار حالمون بکنیم

میگم خب بابا دیگه همین قلیون و سیگار خوبه دیگه...اون کوفتیهای دیگه آخه چرا؟

میگن اینا بچه بازیه دیگه..دیگه فازنمیده..فقط یک عادت قشنگه..با اونها ولی میری بالا بالا..مث باب مارلی مث خیلی از آدمهای بزرگ

آدمهای بزرگی که اهلش بودن  و متاسفانه من هم قبولشون دارم و دیگه ساکت میشم...

موندم به کی اعتراض کنم،..به خدا یا...

نمیدونم..نمیدونم..فکر کردن به این موضوع که دارن خوشون داغون میکنن خستم میکنه..خیلی خسته..

وقتی آدمهای عزیز زندگیم با دود مسیرشون ازم جدا میکنن

و تنها قشنگیش این که تو زمستون

بخار دهانم با دودهایشان گره میخورد


پ.ن1 :این مکالمات مربوط به چندین مکالمه در چندین روز مختلف است که دور هم جمع گردیده اند نه تنها فقط یک مکالمه در یک روز

پ.ن2 :روزبه میگه قلیون میوه ای بکش،اگه بد بود مطمئن باش بهت نمیگفتم بکش،اون خوانسار که ضرر داره،با تموم علاقه ای که بهش دارم ناامیدش میکنم ولی...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۲ ، ۲۰:۳۱
پیمان
دوشنبه هجدهم آذر ۱۳۹۲ . 0:27الان که پست دوباره میخونم میبینم  موقع نوشتنش خیلی خسته بودم وبعضی نکات جا انداختم،یعنی حق مطلب ادا نکردم

درست که این سفر خیلی خستگی داشت واسم ولی دو چیز مهم باعث حس خوب شد واسم که  نگفتم

اول این که از جای استخدامی که میرفتم راه اهن

در این میون به چهارراه ولیعصر هم رفتم و اونجا یکی از فانتزیهای زندگیم رسیدم و اونم قدم زدن کنار تئاتر شهر بود :دی

یعنی یک طواف جانانه کردم هرچند نتونستم موقعیتی و زاویه ای واسه عکس گرفتن پیدا کنم و البته هرچند این که دوستانی که تیریپ هنری داشتن یا دختر پسرها که مثلا خوش تیپ هستن بنده رو از ذوقم دور میکردن

و این که کنار خیابون یک دست فروش دیدم که داد میزد بدو جنس ببر 1000 تومن

جالب بود،پیراهن زنونه،لباس شب،لباس گرم وکلی ........ همش میداد 1000 تومن

یک تیکه کلامم داشت فکر کنم نزدیک 5 مین داشتم بهش مخندیدم،درواقع اصن یاد این تیکه کلام افتادم خندم گرفت دوباره و این تکمیلی نوشتم

بامزه با همون لهجه تهرانیش می گفت:

((یعنی جنس دزدی باشه 1000تومن نمیدن)) :))))))))))))))))))))))))

واقعا هم جالب آخه مثلا گاهی وقتا با روزبه که میریم مقاومت بخریم،مقاومت دونه ای دو تومن(دو تا تک تومنی)که 10 تاش میشه 20 تومن(20 تا تک تومنی)،تازه الان که تحریم شده گرون شده تازه،یعد بحث که میکنیم میبینیم اصن توجیه اقتصادی نداره..و این دستفروش رو هم دیدم به همین فکر فرورفتم

به هرحال جالب بود و بسی خنده دار :دی

پ.ن: مقاومت،نوعی رسانا یا ابزار الکتریکی و الکترونیکی است که در مدارات الکتریکی کاربرد دارد.،واحد آن اهم می باشد و در مدار نقش تثبیت کننده ولتاژ را برعهده دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۲ ، ۲۰:۳۱
پیمان
یکشنبه هفدهم آذر ۱۳۹۲ . 16:4راننده لطف کرد اتوبوسی که قراربود ساعت 6 به حرکت دربیاد رو 7:45 به حرکت درآورد و با لطفی بیشتر مسیری رو که منطقش 12 ساعته رسیدنه رو به 12 و نیم ساعت طی نمود که بنده  ساعت 8:5 تازه برسم تهران،درحالی که قرار بود 8 سرمحل استخدامی حاضر باشم.

با هزار بدبختی سه راه افسریه پیاده شدیم و درحالی که بسیار عجله داشتیم مجبور به گرفتن تاکسی شدیم،

15 هزار تومن تا کوهک

بله پیمان جان میدونم هنوز باورت نشده که راضی به دادن همچین پولی به تاکسی شدی،میدونم که در تموم طول مسیر این اتفاق رو نوعی قراردادنامه ترکمنچای میدونستی،در اون حد که که به یک ماه عزاداری عمومی هم بسنده نکردی و تنبیه نامه ای صادر کردی مبنی بر این که تا یک ماه حق سوار شدن در هیچ نوع تاکسی ای را نداری.

این چنین شد که سفر یک و نیم روزه به تهران این گونه به قلتک افتاد و بد هم به قالتک افتاد.بدتر وقتی شد که فهمیدیم اگر دیرتر هم میرفتی یعنی تا 9 هم میرسیدی اتفاقی نمی افتاد چرا که زمانی مشخص نبود که حتما مدارکی تحویل داده شود.

و واقعا چقد مزخرف که واسه پر کردن دو سه برگ فرم و تحویل چندین عدد فرم عازم تهران بشی درحالی که بگن هنوز باید یک بار دیگه بیاین تا تکلیفتون مشخص بشه.

هیچی دیگه ظهر شد و رفته بیدم به راه اهن و بلیط گرفتم برای ساعت 8 عصر

و تنها نکته مثبت این سفر این بود که فهمیدم ساندویچ فیله مرغ چقدر خوشمزه می باشد،از این به بعد به لیست ساندویچهای محدود دلخواهمان اصافه کنیم.

و خبر مهم هم این که باید به خوانندگان گرامی بدهم این است که بنده حداقل تا 20 روز دیگه خدمت شما هستم تا 4 دی که باز واسه تحویل مدارک بروم تهران و اونجا مشخص شود کی ایشالا رفتنی هستم.

بعله،خیلی سرد و بی روح بود،چرا که خیلی سفر دلچسبی نبود.

در این که حد که حتی میگ میگمم نمیاد

اضن یی وضعی....


پ.ن : هم نداریم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۲ ، ۲۰:۳۱
پیمان
جمعه پانزدهم آذر ۱۳۹۲ . 16:33تا کمتر از دوساعت دیگه عازم تهران می شوم

طبق معمول بازهم نمیدونم چی قراره پیش بیاد

هرچی خدا صلاح بدونه

ولی من نینجا وار میرم طرفش،چون این چیزی که از زندگی یاد گرفتم،البته با همون احتیاط های همیشگیم

دوستان خوب و مهربونم،حداقل تا یکشنبه ظهر به خدا میسپارمتون

یاحق

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۲ ، ۲۰:۳۱
پیمان
پنجشنبه چهاردهم آذر ۱۳۹۲ . 0:2احساس یک گود بای پارتی را دارم

یا یک حسن ختام بسیار زیبا

شاید اگه در رابطه من با خدا جنس مونثی با کاراکترهای مختلفی وجود داشت

این بار در نقش زن با صدایی نازک اما شاکی میگفت : جناب خدا این بچه رو خیلی داری لوس می کنی هااا

چرا که خودم نیز همین حس را داشتم امروز،که زیادی بهایم می دهد معمولا،لوس می شوم خب

آری امروز،امروز که ساعت حول و حوش 3:30 بعد از ظهر وطبق معمول هدفون به گوش و روانه تمرین

از این که در رندم (Random) موزیک پلیر چه آهنگهای قشنگی درحال اجرا هستند و مرا آکنده از حس خوب می کردند

که البته می دانم همه این ها زیر سر خود نامردش است

اما با توجه به  ابرهای تنیده شده در آسمان و  سودای باراندر دل،که از هفت جهان آزاد شوم

دقیقا به خاطر همین هم بود که با امید کل پارک ملت را پیاده رفتم،به امید ریزش باران،اما چدقطره هم نبارید

هرچند انقدر حس خوب داشتم که به خدا خرده نگیرم..اما دل است دیگر به هرحال میخواهد

 فلکه برق(نسبتا نزدیک به محل تمرین) موبایل زنگ خورد و خبر کنسلی تمرین داده شد

راستش زورم اومد اون همه راه برگردم خونه ،زنگ زدم به روزبه و رفتم به خانه شان به صرف تماشای  یک فیلم،انیمیشن البته،Wreck It Ralph یا رالف خرابکار

تمام شدن فیلم و خبر آمدن برف از سوی روزبه...البته برف که نه به قول خدابیامرز مادربزرگ پوخ پوخ برف،هرچند بعدا شدت گرفت و رسما شد برف

و شوق من از بودن زیر برف و قدم زدن هایی لذت بخش هرچند با کلی سرما

و خدا بازهم سورپرایزی در آستین خود داشت،این همه زیبایی

و با خود می اندیشیدم،با توجه به این که احتمالا روزهای آخریست که  زندگی درمشهد را حداقل برای 6 سال آینده تجربه میکنم

این خیلی حسن ختام زیبایی بود

مثل یک گود بای پارتی

و اکنون از آن موقع هایی که به بودنتش  و داشتنش بسیار افتخار می کنم...هرچند هیچوقت لیاقت این همه خوبی را نداشته ام....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۲ ، ۲۰:۳۱
پیمان