در مسیرناکجا آباد

مینویسیم تا بدونیم هستیم...
در مسیرناکجا آباد

چه به بازی ادامه بدی،چه بازی ادامه ندی..جهان به بازی خودش ادامه میده،توقفی وجود نداره،پس فکر کنم بهتره سعی کنی بهترین بازیت بکنی و بهترین نمایشت به اجرا بزاری،به جای این که مدام وقتت به غرزدن و کثافت کاری تلف کنی.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

هم اکنون ، من

سه شنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۲، ۰۷:۳۰ ب.ظ
چهارشنبه بیستم شهریور ۱۳۹۲ . 18:40بعد از 6 سال دوهفته نت نداشتم..البته اگه مثلا سفرهارو که طبیعتا به نت دسترسی نداری یا مثلا خونه خواهر تو بندر که اونا هم نت ندارن رو در نظر نگیریم.راستش خیلی حس خوبی داد که وقتی اومدم دیدم 13 تا نظر دارم خیلی کیف داد یعنی در حد ذوق مرگ

پینکی:جنبه داشته باش پیمان

بابا خب چرا دروغ اولین باره این همه نظر یک جا میبینم خو...بعدفکر کن تک  تکشون بخونی و تایید کنی و خصوصیهارو  مجبور باشی بعد خوندن حذف کنی

پینکی: اصن به نظر من سخت ترین قسمتش همین پاک کردنشون

حالا خداروشکر من پسرم و نظرهای اونجوری واسم نمیزارن تو خصوصی...یعنی صرفا صلاح دید بعضی دوستان که  صرفا به خاطر یک احوال پرسی نمیان موضوعیت یک پست خدشه دار کنن..اصن به نظرم اساس پیغام خصوصی هم واسه این..هرچند متاسفانه به خصوص واسه بعضی خانومها این پیغام های خصوصی سرسام آور و اذیت کننده میشه..بگذریم، راستی در بین این 13  دو نظر از آقایون بود...بعله بعله بعله یعنی الان باید اون فرضیم که آقایون کلا نظر ههمجنسشون جواب که هیچ اصلا محل نمیدن و فقط جواب خانومهارو میدن زیر سوال ببرم..و این خیلی خوبه و امیدوارم تداوم پیدا کنه..واقعا خوشحالم از این اتفاق که دو آقا واسم نظر گذاشتن

پینکی: حالا انقدر خوشحال نشو که یک دفعه دیدی بهت انگ اهم اهم زدن

بی ادب برو اصن جنبه نداری..آدم یکم بهت میخنده رسما..

پینکی: باشه بابا حالا یک شوخی کردیما..حالا بقیه حرفات بگو دیگه جناب تین ایجر نره غول

آره دقت کردی تو نوشتنم این دفعه چه ذوق و شوق این تین ایجرهارو داشتم...

پینکی: والا سطح  فکرتم خیلی بالاتر از همین تین ایجرها نیست

باز چهارتا دیالوگ بهت دادم روت رفت بالا...کاری نکن این یه بار بشه آخرین بارها..نزار باز بکنمت تو همون دفترجه تا مادام العمر با  بوی جوهر محشور شی ها

پینکی:با این که اساس من کم آوردن نیست بنده به خاطر لوس شدن این نوشته و صد البته ادای احترام به شما سکوت را به مرحله انتخاب در می آورم

خداییشم راست میگی باز طبق معمول لوس شد...خب کجا بودیم..آها بعله در این دوهفته که بنده احساس میکردم چقدر سخت بگذره..هیچ اتفاقی نیفتاد بنده خیلی بیشتر بیرون رفتم در دنیای واقعی سیر کردم و بیشتر نوشتم و نوشته هام کامل کردم به خصوص نوشته ای که تیکه ایش تو پست بعدی میزارم که امیدوارم بتونم کاملش کنم و بشه که بفرستم واسه یک جشنواره ای چیزی(نمیدونم چرا الان حس کردم استاد مزروعی گفت آره جون عمت عین همون مقاله ای که میخواستی بفرستی همایش برق) ، و این که کلی فکر واسه چگونگی های نشدن های خواسته های قشنگم در زندگی ، و البته چند روزی هست که بحث استخدامی نیروی دریایی ارتش اومده که باز دوران خوب و بد بندرعباس واسم تداعی میکنه،شرایطش کاملا بهم میخوره همه چیش مگه این که تو تست سلامت جسمانی ردم کنن،راستش دودلیل اصلی داره که احساس میکنم باید برم یکیش خب طبیعتا این بیکاری اعصاب خورد کنم و یکی دیگش این که  حداقل باید 6 سال تو بندرعباس یا شهرهایی با آب و هوای بد باشم و خب احساس میکنم تو این 6سال خیلی میتونم رو خودم کار کنم واسه آیندم واسه زندگی آیندم...فرصت این دارم که مرد بشم با وجود سختیهایی که به جون میخرم(هرچند مامانم میگه خودت سختی بکشی اوکی زن و بچت چی؟،راستش مامان حقم داره از 18 سالگی از خونه و زندگیش  جدا شده رفت اونور کشور تا 50 سالگی که بابا بازنشست شد و برگشت مشهد)،راستش دلم میخواد میخواد تو این 5 6 سال که اونجا هستم ازدواج نکنم فقط کاش میشد که هرچند توقعی زیاد ولی دوس داشتم یک دختر تو این 5سال به پام میشست،قبول دارم بازهم دارم رویایی و توهم وار فکرمیکنم ولی خب دوس داشتم یک دختر پیدا میکردم که تو این 5 6سال هم خوب میشناختمش..بیخیال انسان همیشه باید به چیزهایی که خدا بهش داده تکیه کنه و چیزهایی که درحال حاضر داره...هرچی خدا بخواد همون میشه،اگه شد و رفتم شاید دوران خودسازی خوبی باشه و البته فرصتی برای ادامه تحصیل و تحقق رویاهام، آخ باز زیاد حرفیدم،انشاللله تو نوشته هایی بعدی بیشتر میشرحم.

پینکی:اجازه هست این آخرش من یک چیزی بگم؟

جان بگو...ولی وای به حالت باز بخوای مزخرف بگی

پینکی: تولدت مبارک پیمان

آخی مرسی...مرسی عزیزم هرچند بعد از 6 روز ولی ممنونم خیلی ممنونم

پینکی:خواهش میشه آقا پیمان

حالا بسه دیگه ملت فکرمیکنن این پسره چقدر عقده ایه هیچکی بهش تبریک نگفته...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۱۹
پیمان

نظرات  (۲)

? پس 19شهریور تولدتون هستش ؟:)
پیشاپیش مبارک :)
ولی یادمون بندازیم اون ایام بهتون تبریک بگیم :)
آخه من آلزایمر دارم :)))

پاسخ:
خیر خانوم باهوش
یکم دقت کنید لطفا خخخ
۱۴ شهریور تولدمه

متشکرم

اگه خودم یادم بمونه چشم خخخ
اوکی 
آخ آخ اشتباه بود حواسم نبود دیگه :)
به روم نیارین گناه دارم :)(آیکن خجالت )
خب منم با تاخیر تبریک گفتم :)))


+
این خخخ رو ازتون میگیرم شک نکنین:)



پاسخ:
چشم..میگذرم این بار خخخخ

متشکرم

ببینیم خخخ

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">