در مسیرناکجا آباد

مینویسیم تا بدونیم هستیم...
در مسیرناکجا آباد

چه به بازی ادامه بدی،چه بازی ادامه ندی..جهان به بازی خودش ادامه میده،توقفی وجود نداره،پس فکر کنم بهتره سعی کنی بهترین بازیت بکنی و بهترین نمایشت به اجرا بزاری،به جای این که مدام وقتت به غرزدن و کثافت کاری تلف کنی.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۷ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

حدودا یکسال بود که رو پروژه کار میکردیم

تا واسه  ارائه کردنش و سپس تبدیل به مقاله کردنش به نتیجه برسیم

حالا قبلش چقدر واسه تعیین موضوع با استاد کلنجار رفتیم

و حتی بتونیم با این استاد پروژه پایان ترم برداریم به کنار

چقدر مانع های مشکلی از سر راه برداشتیم

بیدارخوابی ها و ....اینا به کنار

بعد یکسال وقتی دوهفته مونده بود به ارائه پروژه

و جلسات پایانی با استاد راهنما

استاد راهنما خیلی صریح بهمون گفت

ببینین تا الان هرچی زحمت کشیدین و سختی کشیدین که من میدونم چقدر بوده یک ور

ارائه هم یک ور

اینجوریی بهتون بگن الان همه چی به ارائتون بستگی داره

یعنی ارائتون ۷۵ درضد تاثیر داره و تلاشایی که کردین ۲۵ درصد

چون داور ارائه شمارو میبینه نه تلاشایی که واسه  درست شدن پروژه کردین

میدونم خیلی تلخ

ولی خب حقیقت

و اگه ارائه خوبی ندین تمام تلاشایی که تا اینجا کردین انگار هیچ به هیچ

پس رو ارائتون کار کنین

فقط

 

 

حالا که چی؟

خب اینارو نگفتم که بخوام فخر بفروشم مقاله دارم خخخخ

خواستم رو به دوستان هم جنسم بگم که

چه متاهل چه مجرد

طبق فوضولی های فراوونم

و سرک کشیدن تو زندگی های واقعی فراوون

اینجوری درک کردم که

ورای  خیلی از مسائل دیگه تو زندگی های مشترک

باید بگم اصلیترین چیز که میتونه یک زن پابند یک خونه تو این جامعه به جد فساد زده

همون ارائست و ثبات در اون ارائه

ارائه و ایجاد یک محیط گرم احساسی

و تقریبا تمامی مسائل ریز ودرشت تو همین نحوه ارائست

این که شما تلاش کنین واسه زندگی مهمه

این که پول داشته باشین مهمه

این که خونه داشته باشین مهمه

جالبه

حتی و حتی این که خوش رفتار هم باشین مهمه

کلا از لحاظ مالی و اخلاقی هم در سطح قابل قبولی باشین مهمه

 

اما

 

برای یک زن کافی نیست

دقیقا همه چی به همون ارائه برمیگرده

اینجوری بگم که شما دنیایی از پول و اخلاق رو برای یک زن فراهم کنید ولی ارائه نداشته باشید

اهمیتی نداره و اون زن به شما تهش تعهد اخلاقی داشته باشه وگرنه تعهد عاطفی نه

چون آخرش پشت سرتون میگه خداییش مرد خوبیه ولی خب باهاش غریبه ام

در این حد که روابط جنسی شمارو

نوعی تجاوز میدونه

دقیقا دقیقا و دقیقا چون اون ارائه وجود نداشته

اینجوری که اگه برعکس اون ارائه باشه و بقیه چیزها در سطح نسبی و حتی کمتری و در بعضی موارد اصلا نباشه

درصد پابندی و علاقه اون زن به شما بیشتر خواهد بود

جالبه که بدونید اون ارائه

تنها

میتونه یک دوستت دارم ساده باشه

یا هرچیزی از این قبیل

(اما به صورت سازمان یافته،خلاق،با ثبات و با پرستیژ،با ایجاد محیطی گرم و صمیمی و باور پذیر..نه سمبل کردنی)

البته یکم خلاقیت طبیعتا توش باید باشه....خشک خشکم نه خخخخ

یک گلی...پاستیلی خرس قهوه ای چیزی هم که باشه تضمینی دیگه(حتی در سن 222 سالگی)

اما به صورت مدام و مکرر

تکراری به اندازه کل زندگی

که اون چرخه مورد نیاز زن

برای تامین آرامش مورد نیاز مرد برای یک عمر

همواره تکمیل باشه

باید ارائه بدین

باید به زبون بیارید

باید نشون بدین

استثنا یا شاید متاسفانه اینجا ظاهر خیلی مهمه....یعنی یکجورایی هم پا با درون میاد جلو

یعنی همونجور که شما درون حفظ می کنید و مثلا خیانت نمی کنید ایشالا

تو ظاهر هم همین ارائه باید باشه چرا که کاملا مکمل همن

(در ضمن اون ظاهر و ارائه به خوش پوشی شما و حفظ پاکیزگیتون نزد زن هم از نکات مهمه ولی خب ارائه یک چیز دیگست)

و هرکدوم نباشه...یک جای کار میلنگه...بد هم میلنگه...در حد فروپاشی ارامش

(عذرمیخوام اگه باعث ناراحتی خانومها میشم)

در این زمینه اصلا رو هوش زنها حساب نکنید

چون اگه بفهمن هم خودشون میزنن به اون راه تا ارائه بدین

و اگه ندین سرد میشن

و در اثر همین ارائه ندادن ها و سرد شدن هاست

که تبدیل میشه به مشکلات امروزی

و مثلا

اون زن خودش وقف دنیای مجازی میکنه تا این ارائه رو ببینه

یا اصلا وقف هم نکنه

(افسرده میشه و پژمرده باز هم  زندگی تو سردی و سکوت میره)

 و با نمایان شدن کوچکترین سوراخ برای نفوذ ارائه فوری به سمتش میره

پس جدی بگیریدش

اگه زندگی خوبی میخواید

اگه آرامشی میخواید ...آرامشی که فقط زنها میتونن برآوردش کنن

اون ارائه ای که باید به زنها بدین

چون حقشون

نیازشونه

باهاش نفس میکشن

و شاداب میشن

و مث یک گل خوش بو شما رو از بوشون سراسر لذت میکنن

مطمئن باشید

همیشه خوب بودن تنها کافی نیست

ربات هم به تنهایی خوبه.....

 

خالی از لطف نیست برین ادامه مطلب و تقریبا در این راستا نامه براد پیت برای همسرش..آنجلینا جولی که یک مدت افسرده شده بود و براد پیت این نامه رو واسش نوشت بخونید ...اگه حوصله کنید البته..قشنگه

واسه منی که زن نیستم قشنگه..چه برسه زنها...حتی با این که مجردم..چه برسه متاهل ها خخخ

حقیقتش باید اول نامه رو میزاشتم بعد خودم تو ادامه مطلب مینوشتم..ولی دیدم این بخونین دیگه مال خودم نمیخونین اینقدر این نامه خوبه..نیازیم نبود شاید اینقدر کامل و گویاست این نامه...دیگه حسودیم شد خخخ


پ.ن: متاسفانه اول مهر افتاد پنجشنبه و به مثال اون لطیفه که میگه خواستیم تفریحی مواد بکشیم اونم فقط روزهای تعطیل..از شانس بدمون خوردیم به تعطیلات نوروز خخخخ ما هم خوردیم به پنجشنبه و اخر هفته...ایشالا از شنبه هفته دیگه که مصادف باشه با پست بعدی مسابقه استارت خواهد خورد و امیدوارم شاهد حضوری با شکوه و قوی باشیم

پ.ن:خیلی استثنات میشه اورد برای این پست ولی منظور روال موجود در جامعست و عمو میت...وگرنه بله استثنا زیاد داریم که نمیخونه خیلی به این روند



۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۲۱
پیمان

اولین بار که داداشم عکس دختر مورد علاقش اورد و به مامانم نشون داد

که توش دختر مورد علاقه داداش

دختری بود سرلخت و با لباسی خیلی آستین کوتاه خخخخ گرویده به آستین حلقه خخخ

مامان فقط گفت بدنیست قیافش خوبه....البته مشخص بود یکم جاخورده

بعد یک مدت وقتی با مامان خونه تنها بودیم و صحبت میکردیم

مامان جمله ای گفت که تا الان  هروقت یادش می افتم به شدت ذهنم مشغول خودش میکنه

جمله ای که زنگ خطری به صدا در اورد واسم

اون جمله این بود

((من بچه هام میشناسم...اینا نمیتونن بپذیرن زناشون جلوی بقیه سرلخت و بی حجاب باشن..اینا هرچقدرم به روز شده باشن ولی بازهم تعصبشون دارن و اون زن بدبخت اذیت میکنن...اینا تو این چیزا به باباشون رفتن...اگه بدونی بابات جوونیش چقدر بد دل بود..چقدر به جون ما کرد....اینا اگه اونجوری بد دل هم نباشن تعصبشون دارن...بچه هامن میشناسمشون))

جاداره که ذکر کنم بنده هم جز همون بچه ها که در بالا قید شد هستم خخخخ منظورش منم بود یعنی خخخخ

بعله این همچنان جز سوژه های داغ تحلیلی تو رسانه های داخلم بود

که آیا

پیمان هم اینجوریه؟تعصبیه؟

تحلیل ها و بحث های متفاوتی شکل میگیره

یک سری میگن نمیتونه...یک سری میگن میتونه و.....

و اما پریروز بود که دوباره باز  در درونم به این بحث ها دامن زده شد

جاتون خالی رفته بودیم بیرون و بیرون شهر همراه با خانواده

گوشه ای نشسته بودیم واسه خودمون تو طبیعت و از حس خوب طبیعت لذت میبردیم

که دیدم مامان سراسر مذهبی من

روسریش از سرش آورده پایین

و من بلافاصله این که متوجه شدم

ناخودآگاه و غریزه ای

با گونه ای نه خیلی جدی و نه خیلی هم البته صمیمانه

گفتم اینجا نامحرم رد میشه روسریت بزار

و مامان هم طفلک روسریش گذاشت

البته اون موقع خودم اینجوری راضی کردم که چون میدونم مامان خودش مقید و دوس نداره سرلخت نامحرمی ببینش و خودش اذیت میشه بهش سریع خاطرنشان کردم و اون هم گذاشت

ولی خب همین مکالمه کوتاه باعث شد که از پریروز تا خود الان

رسانه های چپ گرای درونم من ول نکنن که بعله

پیمان اصلا در این زمینه متعادل نیست و به شدت تعصبیه

میدونین حقیقتش خیلی ذهنم مشغول کرده که واقعا موضع من در برابر این پدیده چه خواهد بود؟

قبلش بگم که من تو تئوری حداقل معتقدم

زن باید یا مرد باید حجاب درون داشته باشند

و اگه این باشه کلا دیگه به حجاب بیرون احتیاجی نیست

چون تو فکرت که سالم باشه

درون محور میشی تا ظاهر محور

و اینجوری اصلا بی بند وباری فکری و جسمی به وجود نمیاد

اما خب در موضوع خودم و اتفاقات پیش اومده باید اشاره کنم که

 نمیشه هم صرفا این موضوع رو به این تعمیم داد که اگه روزی زنی داشته باشم که تو خانوادشون حجاب خیلی مهم نباشه مشکلات شروع میشه

چرا که از اونجایی که من هرچیزی همونی که هست  دقیق و کامل با مولفه هاش میپذیرم

حتی اگه یک زن چادری هم باشه با کوچیکترین لغزش این مشکل به وجود میاد

من به اون بسیار بدتر خواهم توپید که حجابت کو؟

حالا اون بدبخت خودش بکشه به خدا از دستم در رفت من زیر بار نخواهم رفت

بعله مشکل ریشه ای تر از این حرفاست خخخ

که در ناخودآگاه من به قول مامان زن با حجاب شناخته تعریف شده

حال این که این تغییر نسل ها کم کم حجاب رو دارن بی معنا میدونن

گیریم اگه من زنم حجاب هم داشته باشه...دخترم چیکار کنم  خخخخ

حقیقتش  خیلی زورم میگیره

در این که زنها واقعا مظلوم واقع شدن شکی نیست..هممون میدونیم

تو اون بندرعباس تو اون اهواز به خصوص تو اون گرما

روسریش که از سرت داره میوفته عذاب آوره..چه برسه مقنعه و چادر مشکی...واسه منی که مردم و یک تی شرت دارم فقط سخته...چه برسه به خانومها با اون وضع خخخ

ولی اینجا میخوام خیلی دلم به حال مردها بسوزه

چیزی که خیلیها ازش میگذرن و مردها رو متعصب میپندارن و محکوم...در حالی که اونها هم تقصیری ندارن

واقعا امثال من ..داداشم و ......

واقعا طفلکی هستیم...واقعا در این زمینه تقصیری نداریم

خب چیکار کنیم از وقتی خودمون شناختیم زن با حجاب شناختیم...از نزدیک شدن بهشون برحذر بودیم

مگه تعصب یک شبه یا یک روزه به ما داده شده

این حاصل تفکرات قدیمیه

و حالا ما زن با حجاب شناختیم و یاد گرفتیم که حساس باشیم و تاکید کنیم بهش

و حالا مواجه شدیم با نسلی که کلا تغییر کرده

فامیلی که تا دیروز حق نزدیک شدن به دختراش نداشتیم

حالا فرهنگ این که باهاشون دست بدیم و بی حجابیشون تحمل و تاییید

این که میگن نسل ما تباه شد واقعا و واقعا برای همین چیزاست

تغییر ها تغییرها و تناقضها و دوگانگی ها....میشکونه ساختار هارو

چیزایی که براساسش خودت بارور کردی

یعنی چون اینجوری ای باید با کسی ازدواج کنی و خودش تو گونی بپیچه ولی هیچ حرفی باهات نداشته باشه

تا کسی که بی حجاب باشه ولی حرفهای مشترک داشته باشی

نمیدونم..نمیدونم..نمیدونم

عجیب تو فکرم که واقعا من چه واکنشی در مقابل بی حجابی ناموسم خواهم داشت

کسی که بهشم اعتماد هم دارم

راستش دیروز تو همون بیرون شهر خانواده ای دیدم که کلا بی حجاب در عموم ظاهر شده بودن

و من دید خوبی بهشون نداشتم

چی بگم

شاید واقعا محکومم

و باید فقط یک باحجاب گیر بیارم و مهم نیست خواسته هاو رویاهام

(البته اشتباه نشه

خیلی از خانومهای باحجاب همین الان میشناسم که به شدت نجیب ولی به شدت رویایی و اهل ذوق و تازگی و طراوت و تنوع هستن ...ولی خب حجابشون رو رعایت میکنن و اعتقاد هم بهش دارن

بحثم سر همون تنگ شدن حوزه انتخاب و حق انتخاب مردها یا زنهاست صرفا

وگرنه اصلا فرقی بین بی حجاب و با حجاب از نظر رویایی بودن نیست

و صرفا منظورم سر حق انتخاب هاست)

یا هم باید دیدم بازکنم

چی بگم...باز هم ما محکومیم حتما

الان جامعه فیمینیستی میگن خب خودتون تغییر بدین خخخ

واقعا چیکار میشه کرد وقتی تو از یک دختری خوشت میاد که حجاب نداره

ولی تو با امیزه های باحجاب بزرگ شدی

توصیه میشه بری با اون باحجاب ازدواج کنی

ولی اون باحجاب

اقاجان به طبع دلم نیست خخخخ

نه میشه به اون دختر بی حجاب طفلک بگی به خاطر من حجابت رعایت کنم

اونم به خاطر عشق به تو رعایت میکنه

ولی خب اخه وقتی کسی با چیزی که باهاش بزرگ نشده

یا اصلا شده الان دیگه بهش اعتقادی نداره

  بخوای روبروش کنی و اون هم نه به خاطر خودش

به خاطر تو قبول کنه

خب اصلا خوب نیست...مگه میشه کسی وادار به کاری کرد که محرکش دل خودش نباشه و عشق به تو باشه

قبول کنه هم با یک مشکل سرباز میکنه و برمیگرده سرجای اولش و ای بسا بدتر

کلا این حجاب خیلی پیچیده شده واسم

که واقعا من چه واکنشی خواهم نشون داد و تعصبم چگونه خودش خواهد نشون داد

در قالب یک ادم منطقی یا نه یک ادم تندخو و خشن

 

همین الان همین حرف به مامان زدم

و بهش گقتم

مامردا واقعا طفلکی هستیم

خب از یک دختر بی حجاب خوشمون میاد

ولی با تعصبات هم بزرگ شدیم

حالا باید چکار کنیم؟

مامان چون من میشناسه درجهت توجیح کردن قدم برنداشت و یکم سکوت کرد و گفت

حالا باز شما مردا خوبین..دستتون باز تره

انتخابتون راحت تره

دخترای طفلک چی

که حق انتخابی مثل پسرا ندارن

همون دخترای مذهبی و باحجاب مثلا

که از یک پسر خوشتیپ مثلا خوششون میاد

ولی خانوادش مخالفن باهاش

و بیشتر باید تحت تاثیر انتخاب خانواده عمل کنن و....

 

میدونین هرکی از دید خودش و جنسیتش نگاه میکنه و کاملا حق داره

احساس میکنم

کلا جامعه طفلکی ای هستیم

که سازو کار سنتیش از دست داده

و تو گذر  سنتی به مدرنیته

چند نسل باید فدا بشن انگار.....

چی بگم....

 

پ.ن:این پست حالت دردو دل داشت ولی نه یک دردودل صرفا شخصی...دردودل  گفته یا نگفته خیلیها...پس به خودم تعمیمش ندین...منم یکی مث بقیه....دقیقا عکس این موردهایی هم که اشاره کردم صادق و همونجور که گفتم کلا جامعه طفلکی ای هستیم

 

پ.ن 2: این که فردا دارم برمیگردم..البتهد هنوز بلیط گیر نیاوردم..ولی خب باید گیر بیارم چون نمیتونم مرخصی تمدید کنم...حتی شده دو مسیره باید برگردم...واسه همین فردا و پس فردا احتمالا نیستم..مواظب خودتون باشین

پ.ن 3:کارم هم به مراحل خوبی رسید...اوکی های اصلی داده شده..فقط مونده ردیف شغلی واسم پیدا کنن که گفتن چیزی حدود دوماه کار داره...اگه وعده ها الکی نباشه  ایشالا....دوماه دیگر نیز میصبریم..ببینیم چی میشه

پ.ن4:مسابقه رو اول مهرماه ایشالا کلید میزنم
۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۰۵
پیمان

نسل ما نسل روانشناسی جنسی نبود
من کلا دستم به بابام یکبار میخورد تو طول سال اونم موقع عید نوروز که باهم دست میدادیم و روبوسی میکردیم
البته اگه نوازشهای تربیتی در طول سال از سوی پدر جز تماسهای جسمی حساب نکنیم
مث الان نبود باباهه از بیرون بیاد خونه باهمه دست بده و ..... 
مامان و بابا که اصلا یک وضعی
کل تماسی که ما از اینا میدیدیم
همون عید نوروز بود
که از جذاب نرین و مورد علاقه ترین صحنه های سخسی زندگیمون بود
که مامان و بابا میخوان باهم روبوسی کنن
تازه اگه به دست دادن خالی ختم نمیشد
و تو اوج رابطشون قرار داشتن
و قبلش بحثی دعوایی نکرده بودن
وگرنه که نگاه همم نمیکردن چه برسن به حتی دست دادن
مثل حالا نبود پدر ومادره کم مونده جلوی بچه عشق بازی کنن
واقعا چی میگن این روانشناسا
درکشون نمیکنم
وقتی اینجوری بزرگ شدی
چیجوری توقع داری الان یهو
بپرم تو بعل بابام ومامانم  و به آعوش بکشمشون
و بگم مامان بابا ای لا یو
با این سطح روابط بین بچه و پدر و مادر
توقع ندارین که دیگه خواهر برادر به هم نزدیک باشن
چون دقیقا به صورت کاملا قابل حدس
تنها تماس برادرها با خواهرها هم همون عید نوروز خواهد بود

که میفهمیدیم نه با خواهرامون هم محرمیم
دیگه شوخی و این چیزا تو فاصله چندین متری و کلامی صورت میگرفت
بابا من تا همین چندسال پیش تعداد دفعاتی که دستم به نامحرم خورده بود یادمه خخخخ


پنج بار بود
 که مثلا دوبارش دو تا خانوم دست دراز کردن و من نتونستم جاخالی بدم دیگه و.....
اها یک بارش هم خونه خالم بودم اینا دعوت شدن به نامزدی یکی از فامیلهای شوهرخالم
بعد اینا دیدن نمیتونن پرم باز کنن من با خودشون بردن خخخ
ما هم رفتیم اونجا و....
چند عدد فامیل تهرانی داشتن که کلا خفن های اون مجلس اونا بودن..با اون لباسهای .....
همه چی مختلط بود و همگان در حال رقص
منم کلا هیچوقت رقص بلد نبودم..ولی بودم بینشون کلا خخخ
دوبار تنم به تنه این دوستان تهرانی خورد که اونجا فکرکردم اتفاقی بوده
ولی بعدش که ویدیو چکش با خودم چک کردم..دیدم نه کاملا از قصد بوده و کاملا شهوانی بوده متاسفانه
البته اون شب کلا شب خوبی نبود چون حس بدی که از اون شب برام مونده جدا از این ویدیو چکها این بود که اولین شبی بود تو زندگیم که برای خوشگدرونی نماز مغرب عشام قضا شد....این که یادش میوفتم خیلی بهم نمیچسبه خاطرش

اون یکبار دیگه رو یادم نمیاد دستم به کی خورد خخخخ
کاری ندارم
الان  اگه به این نسل بگی من دوست دختر ندارم عمرا حرفت باور کنن
مگه داریم مگه میشه
ضمن این که خالی از لطف نیست گفتنش که خیلی از همین نسل خودم هم کم کم به جرگه نسل بعدشون پیوستن
و آره خخخخ
حالا از موضوع خارج میشیم ولی خب در کل هروقت مثلا به کسی گفتین من تا حالا دوست پسر یا دوست دختر نداشتم و باور نکرد
بدونین خودش این کارست که اینقدر تو گود بوده دیگه نمیتونه بقیه رو از این موضوع مبرا بدونه
از موضوع خارج نشیم
خیلی نسبت به این نسل طفلکی بودیم خلاصه
اما اینارو نگفتم که بخوام مظلوم نمایی کنم
چون باز ما از نسل قبلمون بهتر بودیم
و اونا از نسل قبلشون و.... در این حد که که شاید در نسل اونا پسرها بعد شیش سالگی مثلا حق دست زدن به مادرشون یا سرلخت دیدن مادرشون نداشتن
نه اینارو نگفتم که بخوام نسلم بکوبم
نگفتم که بگم ما خیلی سختی کشیدیم شما که کلا ... نه اصلا
فقط گفتم چون از دلایل اصلی همین شکستهای احساسی مزخرف و نابودی زندگی جوونها
همین نبودن روانشناسی جنسی
اگه پدر و مادر تماسهای جسمی متعادل مثل به اغوش کشیدن و بوسیدن رو جلوی بچه ها انجام بدن 
اگه مادر از یک روزگی تا سی سالگی مثلا...پسرش یا دخترش..به خصوص پسرش...به آغوش بکشه بوس کنه..نوازش کنه. کلا تماس جسمی باهاش زیاد داشته باشه
اگه پدر از یک روزگی تا سی سالگی ...دختر و پسرش..مخصوصا دخترش به آغوش بکشه و بوسش کنه و تماس جسمی ایجاد کنه
و متعاقبا در اثر مواجهه با این برخوردها برادر با خواهر ..برادر با برادر و خواهر با خواهر تماسهای جسمی نزدیک ایجاد کنن
اونوقت برای هر پسر و دختری اتفاقات احساسی تو سنی که باید رقم بخوره رقم میخوره
مفهوم روابط جسمی سالم رو میفهمن
و از سنین کم منتظر نیستن تا زودتر دختری یا پسری بیاد و  واونارو سیراب کنه از احساسات عاطفی و جنسی
طوری که انگار گمشده ای از این لحاظ ها در کسی جز خانوادشون دارن
که بخوان به جای خود طرف
دنبال گمکرده هاشون داخل اون باشن
و پس از اون شکست و شکست و شکست
ای کاش محتوای کتاب درسی های بچه هامون پربشه از مفاهیم پایه ای زندگی
تا یاد بگیرن در اینده
ذهنشون درگیر چیزهای اصلی باشه
نه چیزهای فرعی و فرعی و فرعی

و هرچیزی رو به وقتش بخوان و اصیل و سالم و شکیل

فکر می کنم یعنی اینجوری باشه درست تره

یجورایی اخه دیدم که میگم خخخخ

اما باز هم من روانشناس نیستم و این صرفا یک نظر آدمی عادیه

 

و هرچیزی رو به وقتش بخوان و اصیل و سالم و شکیل

فکر می کنم یعنی اینجوری باشه درست تره

یجورایی اخه دیدم که میگم خخخخ

اما باز هم من روانشناس نیستم و این صرفا یک نظر آدمی عادیه

 

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۴۵
پیمان

وخدا قرارداد میبندد با هر بنده اش


قبل از ورودش برزمین


هرکسی را قول پستی می دهد


پستی با امضای دوطرفه


موردعلاقه بنده و خدا


زندگی شروع می گردد و بنده تلاش برای شروع مسیر


یکی مثل من دورزدن و گذر کردن و دیدن دنیاهای مختلف را علاقه


یکی مثل من روایت کردن و بازگو کردن و من حیث المجموع فضولی کردن را علاقه


یکی دیگر درمان کردن


یکی دیگر دستگاهی ساختن


دیگری و دیگری و.....


هرکه تلاش می کند در مسیر خواسته هایش باشد به هرحال


بهش می گویند رویا


 درواقع  همان قراردادیست که با خدایش بسته


حقش است


سهمش است


روزیش است


طبیعتا کسی را..روحی را


که از حق مسلمش دور مانده باشد


حیران است


سرگشته است


غمگین است...منتها ای وای که نه غم اصلی


هرانسان اما وطیفه اش این است که از میان گنگیها


قرارداد کهنه اش بیرون بکشد


این است اصلا وطیفه اصلی


و اصلا گام نهادن در مسیر همین وظیفه


که به قول عرفان نظر آهاری

هرقدر که بروی رسیده ای


به هرحال هرچه که جز این حول و حوش

سرانجام برایش در نطر بگیرد


می شود همان ادم سرگردان برروی زمین


حال با انبوه پول و زرق و برق حال با انبوه انبوه پوچی و نداری

هرانسان باید حواسش باشد که هر قرارداد بند هایی دارد

که اگر خدا بندهای مربوط به خود را رعایت کند

توقع است که انسان هم بندهای مربوط به خود را رعایت کند

و به ازای هر  بندی که رعایت نکند

خدا تقاضای غرامت کند

و اگر بالکل قراردادی یادش نباشد و دنبالش نرود

گویی زده زیر قول و قرارش باخدا

و باید منتظر جریمه ای سنگین از طرف خدا باشد

گویند انسان حالش که حس خوب باشد

قرارداد مو به مو در حال اجراست

و حالش حس بد قرارداد مو به مو نقض

حال این وظیفه انسان است

که چقدر تلاش کند برای بدست اوردن حس خوب مرغوب و اصل

و چقدر راحت طلبی و عدم تلاش در جهت حس خوب غیرمرغوب یا همان حس بد اصل

نقل است که در هنگام وداع خدا به هر انسان می گوید

حس خوب همان رویای تو

و رویای تو همان قرارداد بین ما

و در مسیرش قرارداشتن

قول و قرار ما

.......


این روزها اهنگهای سینا حجازی و گروه انگلیسی coldplay

خیلی حالم خوب میکنه

به حالم میخوره یعنی این روزها

دوتا اهنگ سینا حجازی هست

به اسم هارمونی و ستاره
که تقریبا صبح که از خواب پا میشم و چندبار دیگه در طول روز

و تقریبا هرروز گوششون میدم

دوست داشتین دانلودشون کنید

توکانالمم گذاشتمشون دوس داشتین اونجا دانلودشون کنید..به ادرس پایین

telegram.me/myfavoritesmusics
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۲۴
پیمان

عرضم به حضورتون که دیروز خودم خیلی طفلکی دیدم

خیلیی که میگم به قول مشهدیا یعنی هموجورر خخخخ

دیروز 27 رسما مسئولیت یکسالش برای پست سن رقمی من رو برعهده گرفت

این اتفاق طوری افتاد که در درون من هیچ کس بهش روی خوش نشون نداد

و همه اون رو 27 لعنتی یا شوم خطاب میکنند

به دودلیل

اولیش این که این سن

سن عروج سه تن از نابغه های موسیقی در سبک راک و مورد علاقه من البته می باشد

یعنی کورت کوبین همه کاره گروه نیروانا و اهل آمریکا،جیمی هندریکس از صاحب سبکهای نامدار آمریکایی نوازندگی گیتار الکتریک و  امی واینهاوس،دختر خاص و نابغه اهل انگلیس سبک راک

که اصلا همیشه حسرت این میخوردم چرا این سه تا اخه؟چرا این سه اعجوبه؟

چرا خودکشی اونم؟(البته اوردوز رو نوعی خودکشی میدونن)

چرا سه تا تو این سن به این جوونی؟

رو این حساب رو علاقه بیش از حد به این سه تا به خصوص کورت کوبین....اهل درون که میدونن چقدر بهشون علاقه داشتم  خیلی علاقه ای به رسیدن به این سن نداشتند  و همواره در طول این یک سال ترس بر اونها وجود خواهد داشت که نکنه......

خلاصه این اولین دلیل یود برای این که اهل درون استقبال گرمی از 27 نداشته باشند

و اما دلیل دوم یا به عبارتی مهمترین دلیل

تا الان هر عددی که اومده و پست سن رقمی برعهده گرفته

با خودش مقدار زیادی تبریک و کیک تولد و حس خوب و هورا و این جنگولک بازیارو با خودش اورده

اما دیروز 27 با بدترین آمار 27 سال گذشته برای تولدهام وارد شد

تو سکوت رسانه ای

تو روزهای فشار

تو  روزهای سردی و میل به پوچی

تو کلافگی و بلاتکلیفی

تو روزهای.....

طوری که روزنامه های درونم تیتر زدن

آماده باش به مدت یک سال،27 لعنتی آمد

اما خب با تموم اینها ازش استقبال کردم

نشستیم باهم تبریکهای محدود ولی فوق العاده دوست داشتنی رو شمردیم و کلی گپ زدیم و کلی شوخی کردیم

بهش میگم حالا قبول دارم از اولشم نه من نه اهل درون کسی انتظار جشن و کیک و تولد و کادو و اینا خداییش نداشت...چون مدتهاست نه تو خانواده نه دوستان کسی ذوق این کارهارو نداره جز پارسال که احسان که با کیک و شام تولدی مختصر واسم گرفت و سورپرایزم کرد که البته اونم امسال خورد به رکود مالی و جز تبریک خبری نیست خخخ  البته شانسش پیششم نیستم خخخخ

ولی جیگرطلا لاقل امار تبریک پارسال حفظ میکردی

طفلک سرش انداخت پایین..با کمرویی گفت حالا درسته کم بود ولی همونایی هم که بود خداییش اصل بود و ناب...شخصیتهایی که واقعا دوست داشتنین و تبریکشون واقعا ارامشبخش بود خداییش

بهش میگم اون که اره خداییش با تبریکاشون ذوق زدم کردن ولی.....ادامه ندادم دیگه و سعی کردم بحث با یک چیز دیگه عوض کنم

بهش گفتم ولی دمت گرم من یاد ورزشکارای ایرانی تو المپیک انداختی خخخخ

گفت یعنی چی

گفتم  راستش روز قبل اومدنت یعنی  سیزده شهریور

سه تا از بچه های همکار صبحش زنگ زدن و اس ام اس دادن و تبریک گفتن..اونم با چه غلظتی و حس خوبی

به خصوص مهدی با اون لهجه شیرازیش و جمله های قشنگش

چندساعت بعدش بانک ملت هنوز 14 نشده تبریک رو گفت

گفتم  این 27 میخواد چه غوغایی بکنه امسال

هیچی ما هم منتظر که ساعت 12 شب و شروع شدن روز 14

مثل ملت ایران که هرشب پای تلویزیون منتظر کسب مدال از ورزشکارا

آخرشم با 8 مدال از بین اون همه مدال و ورزشکارایی از ایران که شرکت کرده بودن و پایین تر از حد انتظار بود راستش

ما هم پای تلگرام و واتس اپ و وبلاگ و فیسبوک و گوشی و زنگ و اس ام اس و اینا در حال نظارت که شاهد رکورد جدیدی برای خودم تو تبریک تولد باشم

اما عینا مث همون ورزشکارای المپیکی که دونه دونه حذف میشدن

ما هم هی روز 14  بیشتر میگذشت و کمتر تبریک میدیدیم تا این که روز 14 تموم شد

و شاهد این بودیم که با احتساب 4 اس ام اس از بانک ملت و بانک حکمت و رایتل و همراه اول(که خطش مال مامان ولی به اسم من و اس ام اس که روش میاد برای تولد من میاد...که اونم مامانم که کلا چک نمیکنه گوشیش و خودم بازکردم اس ام اس و تبریکش شامل شدم)

و 5 تبریک از مهربانان وبلاگی و سه تبریک از دوستان همکار

 روز 14 به پایان رسید

به همین راحتی هیچکدام از اعضای خانواده و فامیل و دوستان نزدیک یادشون نبود تولدم و تبریک دریافت نکردم

خب در نوع خودش تلخ ولی انتظاری هم نداشتم خیلی راستش

ولی در کل 27 جان همه اینا شوخی بود..اتفاقا به خاطر این تشابه با اون ورزشکارای المپیکی با خودم کلی خندیدم و حال کردم

امیدوارم در کنار هم سال خوبی بسازیم...اولین ماموریتمون هم این که هرچه زودتر از روزها خلاص بشیم و بازار امید پررونق کنیم...به چیزهای دیگه هم فکر نکن...اهل درون هم بهشون حق بده..کم کم ببینن اوضاع بیوفته رو غلطک درست میشن...فشار روشون زیاده..درست میشه رفتارشون باهات غم مخور

 

و امااااا

 

جدا از این حرفها...واقعا خداییش از کسی انتظار نداشتم و الان اصلا ناراحت نیستم از دستشون...نه خانواده نه هیچکس

حتی الان هم تا این دقیقه به روشون نیاوردم و نمیارم چون میدونم واقعا درگیرن همه و واقعا تو ذهن کسی نمیمونه این چیزا..وگرنه از علاقشون به خودم باخبرم و میدونم که دوستم دارن

به خصوص که در مورد فامیل و دوستان خداییش نمیتونم توقعی داشته باشم چون منم تولداشون نه یادمه نه تبریک میگم اگه جایی به صورت عمومی تبریک نگفته باشن که منم به تبعیت اونا تبریک بگم

اما خب نمیتونم هم کتمان کنم به همون مقداری که انتظار ندارم همون مقدار خوشحال میشم از تبریک گفتن ها

واسه همین من از یک ماه قبل و حتی بیشترش  اصلا اشاره نمیکنم که تولدم کیه

دوست دارم سورپرایز بشم

دوس دارم تولدم تو یاد ادمها باشه

نه حتی جایی یادداشت کرده باشن

دوست دارم تو ذهنشون حک شده باشه

میدونم این یک خودشیفتگی مضمن

ولی خب از اونجایی که توقع به وجود نمیاره فکر نمیکنم بد باشه و همه هم اتفاقا استقبال میکنن فکر کنم ازش

 جریان همون حس خوب که بدونی کسی جایی دور از تو داره بهت فکر میکنه

خیلی حال میده بدون این که تاریخ تولدت به کسی بگی یا بهش زمانش خاطر نشان کنی

 بیان بهت تبریک بگن

واسه همین جز یکبار ، کم میشه دوبار تاریخ تولدم به کسی بگم

کسی که باید یادش بمونه میمونه

بدون یادداشت کردن و سیو کردن تو گوشی و به خاطر اوردنش

حال میده تبریک بگن بهت بدون یاداوری قبلی

خیلیم حال میده بهم

واسه همینم کل روز 14 منتظر میشینم تا تبریکارو ببینم

و دروغ چرا اون 8 تا تبریک از 800 تبریک واسم بالاتره بود چون

بدون هیچ اشاره من و یاداوری من بهم تبریک گفته شد

این یعنی دنیایی از حس خوب

مرررسی مررسی مررسی از همتون مهربونهای من

 امیدوارم همیشه داشته باشمتون

امیدوارم 27 هم جاش کم کم باز کنه و خودش برای من و اهل درون اثبات کنه

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۵ ، ۰۱:۰۵
پیمان

وقتی بعد هشت نه روز غیبت میای

وقتی چهار بار مینویسی

و پاک میکنی

اونم چهار پست کامل

با چهار موضوع و محتوای مختلف

یعنی خیلی حرف داری تو خیلی زمینه ها

ولی باز هم سکوت ترجیح میدی

بزودی مکان پنجره هارو پیدا می کنم

و بازشون می کنم

بدون شک بعد از هر سختی

آسانیست

البته الان هم دارم میخندم

ولی خب فرقهایی هست بین لامپ 60 با لامپ 200 وات

 

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۲۵
پیمان

نمیدونم از کجا شروع کنم و از کدومش بگم

ولی خب از یک جا شروع میکنم

امیدوارم در اخرش دلم راضی باشه

ابتدا از سفرم که از چند ساعت دیگه به مقصد اصفهان برای یک عروسی شروع میشه

و بعد از دوسه روز به مشهد ختم میشه

شروع میکنم

سفری که میتونه حاوی خبرهایی به شدت خوب واسم باشه

سفری که شاید این بار دیگه بوی بازگشت به بندر نده

همون چیزی که ازتون خواستم واسش دعام کنید

سفری که به شدت شوق رسیدنش دارم

چون به شدت چشم امیدم بهش روشن

من دارم میرم سفر دوستهای خوبم

حداقل تو اصفهان خیلی به نت دسترسی ندارم

اما مشهد ایشالا از خجالتتون درمیام خخخ

بعدش میخوام از این بگم که راستش

دلم گرفت از این که دیدم استقبال چندانی از مسابقه نشد

و اکثرا خیلی محترمانه گفتن که احتمال شرکت کردنمون زیر ده درصده

حالا با دلایلی منطقی یا غیرمنطقی

میدونین میتونم منطقی باشم و بهشون حق بدم و کاملا درکش کنم

ولی میخوام احساسی باشم

میخوام حرف دلم این بار پنهون نکنم راستش

به هرحال میل خودشون شرکت کنن یا نه

ولی خب دلم گرفت از این که احتمال ده نفر شدن هم خیلی کمه

دلم گرفت که اون محبوبیت که فکر میکردم رو ندارم  و با استقبالی انبوه مواجه نخواهم شد

 تودلم به خودم گفتم اصلا مهم نیست ..مهم این که هیچکی هم نباشه خدا هست

البته هنوز تو کانال نزدم و شاید بچه های کانال روسفیدم کنن معلوم نیست

ولی در کل استقبال هم نشه

با قبول این حقیقت که اون محبوبیت ندارم

با لبخندی مونگول وار  اون هدف اصلی که با فکرش مسابقه رو  تو ذهنم طراحی کردم رو عملی میکنم

در هرصورت برنده مسابقه یک موسسه خیریه خواهد بود و پول جایزه به حسابشون واریز خوهد شد

و به فرد یا افرادی نیازمند خواهد رسید

نه برای این که من خوبم

برای این که من بازهم کار خودم میکنم

و آره چیزی که فکر میکنم خوبه رو سعی میکنم به سرانجام برسونم

ولی خب به هدف دومم نمیرسم

و بازهم به خودم خرده نمیگیرم

بهقول شاعر گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست

یک کارناوالی برگزار میشد و ما با انبوهی از ذوق ها و فیلم ها و اهنگهای محبوب اشتا میشدیم

و مقداری از این روزمرگی فاصله میگرفتیم

ولی وقتی با بهونه های مختلف میخوایم اون روزمرگی چنگ بزنیم دیگه نمیشه به زور چیزی عوض کرد

بزار همه تو همون سبک که هستن حال کنن

تجربه های جدید و این چیزا کلا یوخ

بگذارر بیفتد و بیند سزای خویش مثلا

پینکی:این الان تیکه سنگینی بود به بعضی دوستان؟

دقیقا تیکه بود...چون مگه از هنر بهتر واسه روح داریم..

پینکی:حالا من کاری به اصل حرفت ندارم ولی خب میتونی بهترم بگی...به هرحال نطر هرکسی محترم و اقا دوس نداره شرکت کنه...به توچه اخه

خو من زورم میگیره

پینکی:انقدر زورت بگیره که بترکی

شد تو یک بار طرف من بگیری..اقا من حرفم این..این که ما با هنرهای مختلف و تجربه های جدید اشما بشیم بده؟

پینکی:عزیزم خو من نمیگم بده..اصلا حرفت درست..ولی خب دوس ندارن شرکت کنن..بفهم نفهم...

من دیگه حرفی ندارم

پینکی:همون بهتر...با این ادبیاتت حرف نراشته باشی بهتره..بی منطق...

 

اعصاب نمیزاری واسه ادما..خلاصه که شد شد نشد نشد

کاری نداریم میرسیم به بحث سوم

در طی  دو هفته گدشته بنده از سوی وبلاگ روزمرگی و وبلاگ طلوع من دعوت شدم به دو تا چالش

که خب به دلیل این که برهمه واضح و مبرهن که این یک ماه گذشته رو کلا حال خوبی نداشتم و زیر فشار بودم ازشون و البته از نوشته هام نیز مشهود بود ازشون عذرخواهی کردم و گفتم نمیتونم شرکت کنم

 اونها هم با مهربونی پذیرفتن

البته خداییش هم واقعا فشار عجیب قریبی تحمل  میکنم و میدونم که با شرکت کردن نمیتونم چهل درصد خودم هم نمیتونم به نمایش بزارم و با این شرکت بیخودی سمبل میکنم و خودم نمیتونم راضی کنم

فشاری که حتی برنامه های لازم واسه از زیرش دراومدن هم نتونستم عملی کنم و رسما مثلا یک جسد یک گوشه کز کردم و فقط سرم تو گوشی و نمیتونم خیلی طراوت باشم ووالبته حس خوب

کارخونه حس خوب رسما خوابیده

اما خب با تموم این حال ها

نتونستم بازهم اروم بگیرم و به روی خودم نیارم که چقدر خرذوق شدم از این که دو مهربون ادم حسابم کردن و بهم پیشنهاد دادن اونم بعد این همه مدت که دوست داشتم بلاخره یکی بهم توجه کنه

خلاصه هرچی حس خوب و انرژی تو انبار داشتم جمع کردم و خودم حمع و جور کردم که اماده شرکت در دوچالش بشم

ابتدا از چالش وبلاگ رومزمرگی شروع میکنم به دلیل زودتر دعوت کردنم

با اینا تابستون خود را سر کنید

به این صورت که باید در خصوص موارد زیر علائق و پیشنهاداتت رو بگی..

کتاب – آهنگ – فیلم – بازی – شعر

 

قبلش یک نکته رو بگم که به دلیل تداخل با مسابقه خودم...من بهترین تو لیست نمیارم چون بهترینم لو میره..تو پنج انتخاب برتر 4 تا بعدی واستون میزارم

کتاب:

2 عقاید یک دلقک نوشته هاینریش بل

همینقدر کافیه راجبش بگم که اونقدر همزاد پنداری کردم با این کتاب که عر عر اشک میریختم پاش...فکر مبکنم مادرم تودلش میگفت این بچه مگه داره دعای جوشن کبیر میخونه اینقدر گریه میکنه پاش خخخخ

ولی فوق العادست...حتما تجربش کنید..حتما

3 دنیای سوفی نوشته یوستین گودر

کلا با این کتاب به معنای واقعی کلمه با یک تیر دونشون میزنید...هم تاریخچه ای مرتب از فلسفه و نظریه های مختلف میاد تو دستتون و هم تعریفی زیبا جدید و منطقی از وجود خدا رو درک میکنید...واقعا توصیش میکنم از دستش ندین این روهم

 4 رسم و راه سامورایی نوشته یاماموتو چونه تومو

این کتاب من تو فیلم رسم و راه سامورایی ساخته جیم جارموش باهاش اشنا شدم...اینقدر میگم راجبش که طوری جذبم کرد همون چندصفحه ای که تو فیلم جمله هاش میگفت..که من چیزی حدود 4 الی 5 سال دنبالش کردم..تو شهرهای مختلف و سال انتشار و انبار ذخیره و همه جارو گشتم گیر نیاوردم..اخرش کتابخونه حرم اما رضا (ع) گیرش اوردم و کپیش کردم و خودم واسش جلد طراحی کردم و چاپ کردم خخخ

در این حد ..دیگه با خودتون :)

5 نمیدونم شاهنامنه فردوسی بگم یا کارخانه شکلات ساری

البته بی شک شاهنامه فردوسی

ولی خب دلم نمیاد کارخانه شکلات سازی نگم

اخه جفتشون خوبن ولی خب اگه بخوام ادامه بدم رو به رو  زیادتر میشن و میخوام قالبی پنج تایی داشته باشه

که اون اولی و بهترینش  تو مسابقه خودم مطرح میکنم چون نمیخوام لو بره خخخخ

 اما شاهنامه فردوسی که اصلا وظیفه هر فارسی زبان که بخونش به نظرم

واقعا همه چی تموم و اگه میبینین تو این ردست واسم صرفا برای این که احساسی نوشتم وگرنه شاهنامه رتبه برتره همواره

اما کارخانه شکلات سازی که متاسفانه اسم نویسندش تو ذهنم نیست و حال ندارمم برم سرچ کنم هم واقعا از اون کتابایی بود که تو بچگی خوندم و خیلی رو تاثیر داشت

خیلی جاها ازش الهام گرفتم و از طریقش حرفم زدم

واقعا خوبه لامصب..واقعا

 

اما آهنگ

البته برترین اهنگ من اونایی که تو کانال بودن میدونن چیه دیگه خخخ ولی بازهم نمیارمش تا اونایی که نمیدونن لو نره واسشون واسه مسابقه خودم

اما خب طبق روال 4 تا بعدی واستون میارم

2 stationary traveller از گروه camel

فقط سکوت میکنم و امیدوارم گوشش بدین

تو تاریک مطلق شب و البته سکوت مطلق

روحتون مشاهده خواهید کرد که به پرواز درمیاد

 

3 lonely day  از گروه  system of a down

اهنگی فوق العاده..همین!

 

4 father $ sun از cat stevens

این اهنگ به شدت من ترغیب میکنه واسه کارهای بزرگ

هرچند یکی از اون کارهارو خیلی الان نمیپسندم

اما در کل از کیفیت عجیبی برخورداره...واقعا دوست داشتنیه..واقعا

 

5 dance me to the end of love از leonard cohen

اهنگی در ستایش عشق

اگه عاشق نباشید هم با این اهنگ عاشق میشید....واقعا ستودنیه

تشویق به عشق موج میزنه

یکجورایی با این اهنگ اگهخ عاشق نباشید احساس پوچی میکنید

یک عاشقانه تمام و کمال

 

 

 و اما فیلم

دیگه من باز نگم که برترین فیلم واسه لو رفتن نمیرم نمیگم دیگه خخخخ

2 پاپیون

بازی فوق العاده استیو مک کوئین

اگر دلتون واسه ازادی تنگ شد

پیشنهاد میکنم این فیلم حتما ببینید

واقعا این پیشنهادهایی که میدم دنیا دنیا حرف باید زد راجبش..ولقعا کبیر و بزرگن...تکرارنشدنین

3 پدرخوانده یک اثر فرانسیس فورد کاپولا

کلا مارلون براندو هرجا باشه بازی هارو کلا جمع میکنه..طوری توقعات میبره بالا که  پدرخوانده دو و سه با تموم افتخارافرینیهای آل پاچینو کبیر و رابرت دنیرو جلوش لنگ میندازن..البته ال پاچینو تو پدرخوانده یک بازی فوق العاده ای داشت اما امان از پدرخوانده یکاهنگ فوق اعاده ..همه چی...واقعا یک

4 ویوا زاپاتا یا زنده باد زاپاتا

و بازهم مارلون براندو کبیر

روحش شاد...انگار خدا بازیگر به دنیا اورده بودش..لامصب چی میخوای تو از جون ما

فیلمی برای ارمان خواهی

عالیه

5 رسم و راه سامورایی ساخته جیم جارموش

6 درخشش  اثر استاد کوبریک

7 شجاع دل

اخه من چیجوری ساخته های کوبریک نگم..چیجووری از فارست گامپ و  نجات سرباز رایان با بازی خیره کننده تام هنکس نگم...چیجوری ساخته های تارانتینو و اسکورسیزی و ایناریتو و جارموش و ..................

اخه تا صبح طول میکشه که من بخوام ادامه بدم..کدوم نگم اخه

چرا این کار میکنین با من

کاش این قسمت فیلم نبود....عذاب وجدان گرفتم..با هرکدومش دنیاها دارم....

تا بیشتر حرص نخوردم برم سراغ  چالش بازی هعییییی

 

بازی

خب چون بازی تو لیست بهترین های مسابقه خودم نیست با خیال راحت از بهترینش شروع میبکنم تا شماره پنج خخخخخ

1 FIFA

پرسیدن داره؟پسر باشی..عشق فوتبال باشی بعد بازی ای جز فیفا تو صدر علاقه هات باشه

فیفا 97 تا همین فیفا 16 که بزودی 17 اش هم میاد

زندگی کردم باهاشون

نداریم بازی از این بهتر و هیجانی تر..عااااشقتم فیفا

 2     farcry 3

داستان عالی...گرافیک عالی....شخصیت پردازی عالی..اسلحه ها عالی....همه چی عالی

مگه میشه عشق بازی باشی و این بازی بازی نکنی؟

بعید میدونم...بعید میدونم

3   maxpiin 3

این بازی به شدت دوست داشتنیه..اونقدر که فیلمشم ساختن

خیلی محبوب و خواستنیه

کلا هیچوقت از کیفیتش کم نمیشه...فوق العادست

4 call of duty  modern warfare 3

سر این بازی  موقع مرگ کاپتان مک تاویش گریه کردم

و موقع مرگ اون بنده خدا روس که یادم نیست بالا پایین پریدمپ

چقدر خوب بود اخرش...یادش بخیر

دیگه بازهم خودتون تا اخرش بخونید

به شدت با کیفیت و تاثیر گذار...تو زانر اکشن واقعا رودست نداره این  call of duty

5  counter strike

بازی همیشه محبوب گیم نت ها

هیچوقت حتی الان که بازی ها تو اوج گرافیک هستن ولی...هیچی جای این بازی تو گیم نت ها نمیگیره

چه واسه نسل ما و چه چند نسل بعد ما

حتی الان که گرافیکش خیلی سطحی و کم به نظر میاد

با عرض پوزش از بازیهای سوپر ماریو و سونیک و دیگر بازیهای قدیمی مربوط به میکرو و سگا و اتای و اینا...

حق بدین که نو که اید به بازار کهنه شود دل ازار خخخخخ

ولی کتمان نمیشه کرد که خداییش خاطره های خوبی باهاشون داشتیم و بی معرفتی که یادی ازشون نکنیم

چون بخشی از خاطره سازیهای بچگیمون هستن همیشه

مرسی از همشون :)

و بلاخره شعر

الان هم میتونم بهترین هام بگم خخخخ

به دلیل بالا بودن سطع شعرها و شعرا و کوچک بودن زیادی من

من فقط اسم میبرم..دیگه خودم سکوت میکنم

انقدر بزرگ و شناخته شده ان که رسمات واسه ادم حرف نمیبمونه

1- مثنوی مولانا

2-غزلیات حافظ

3-سهراب سپهری

4-مهدی اخوان ثالث

5-لیلی نام تمام دختران سرزمین من است عرفان نظرآهاری

 

 

اوففففففف چه چالش سختی بود

راستش خیلی بیشتر دوس داشتم حرف بزنم راجبشون....چون دقیقا از چیزایی بود که احساس میکنم حرفهای زیادتری داشتم راجبشون..اما حیف که خوردم به دوره رکود و نتونستم تمام خودم باشم

یکم گرفته شدم....چون خیلی دوس داشتم و دوس داشتم بیشتر انرژی بزارم پاش..اما خب...

عذرمیخوام از میثم جان وبلاگ روزمرگی که اگه نقصی تو برگزاری این چالش هست و امیدوار به بزرگی خودش ببخشه و این که دنیا دنیا تشکر بابت ایت که بنده حقیر قابل دونست و دعوتم کرد به مسابقه..لطفت بی پایان..مرسی

 

 

 و اما چالش نامه عاشقانه که توسط آسی خانوم از وبلاگ طلوع من دعوت شدم به اون

ضمن تشکر از ایشون که لطف کردن و من به این چالش دعوت کردن

بدون مقدمه به سراغ نامه میروم

 

به نام خدا

برای دخترک بازیگوش خیالی بی چهره ذهنم

از طرف یک بیش فعال خیالباف

 

میدونی،این سخت نیست که هرروز و هرروز تو رو تو گندم زاری تصور کنم  ولی توانایی صدا کردنت نداشته باشم

شاید بترسم بگی نه

شاید مال یکی دیگه باشی اصلا

شاید اصلا توهمی ساخته باشی و ......

اما خب این ها هیچکدوم مهم نیست راستش

چون مهم من با خیالت تنهایی هام پر میکنم و لحظه های خوب میسازم و خاطراتی میسازم کنارت

حتی با این که واقعی نیستن

به هیچ وجه هم خودم سرزنش نمیکنم...چون اگه خیال بد بود که خدا خیال رو نمی افرید

اونم خیالی چون تو که ارامشی اساسی رو واسم رقم میزنه

اما خب سخت اون که به روزی فکر کنم که باید از خیالت بیرون بیام و دل به دختری بدم این بار واقعی و چهره ای مشخص

آره دخترک حقیقتش این من از همه چی بیشتر میترسونه

این که به روزی فکر کنم که باید از خیالت بیام بیرون

فکرکردنش بهش آب سردی به پیکرم...چه برسه که اون روز هم بیاد

گاهی وقتا به تو میگم شاید تو مریضی هستی و من به تو گرفتار شدم و به فکر درمان میوفتم

ولی بعد که یاد اون همه خاطرات تجربه نشده میوفتم از خودم خجالت میکشم

حق بده....هرکسی زیر فشار فکرهای مختلفی میکنه دیگه

با تموم این ها این نامه رو واست نوشتم که بدونی فقط برای اهالی ذهنم رسمی نیستی

برای همه کساییی که من میشناسن رسمی هستی

یک دخترک شیطون بانمک که هیچکی چهره ای ازش به یادش نیست

دخترکی که اومده برای من باشه

مال خودمه

و تعهدم بهش ثابت شدست

تا ابد با من بمون

و روزی اگر خواستی صورتی پیدا کنی و به دنیای واقعی قدم برداری

لطفا همونی باش که تو گندم زار پرشده از نورافتاب هرروز به تماشات میشینم

و برای نزدیک شدن بهت ثانیه شماری میکنم

ثانیه هایی که هرروز و هرثانیه ادامه داره

همونی که ازشیطنهات به وجد میام

و دیگران از شیطنتهامون به وجد میاریم

و سودی هستیم همگانی برای خودمون و دیگران

همونی که میخندبم باهم ..دست ها میگیریم..عاشقانه ها میسازیم و در عشق شروع میشویم و در عشق تمام

همونی که تو آغوشت با خیال راحت و به دور از نامحرمان هق هق میزنم زیر گریه

و روزهای سخت دوری از معبودم فراموش میکنم

همونی که تمام شدنی نیست حتی در جمله

و تا فردا صبح ادامه داری همیشه

و تنها میتوان یک جمله تمام کرد توصیفت را و ارام گرفت

دوستت دارم دخترک خیالی بی چهره من

پایان

 

 

جاداره از آسی خانوم نویسنده وبلاگ طلوع من تشکر کنم که مهربانانه من دعوت کردن و عذرخواهی کنم اولش که ابتدا نتونستم خودم مهیا کنم برای این چالش و الان هم که مهیا کردم نتونستم تمام خودم تو این نامه عاشقانه به نمایش بزارم..امیدوارم ببخشید...با تشکر از لطفتون

 

پ.ن:احساس میکنم غلط املایی زیاد داشته باشه این پست...میدونم عادت کردین خخخخ ولی خب ببخشید بازهم بر من و در اولین زمان ممکن ویرایشش می کنم حتما..ببخشید

۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۵۷
پیمان