در مسیرناکجا آباد

مینویسیم تا بدونیم هستیم...
در مسیرناکجا آباد

چه به بازی ادامه بدی،چه بازی ادامه ندی..جهان به بازی خودش ادامه میده،توقفی وجود نداره،پس فکر کنم بهتره سعی کنی بهترین بازیت بکنی و بهترین نمایشت به اجرا بزاری،به جای این که مدام وقتت به غرزدن و کثافت کاری تلف کنی.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

قصدی نداشتم که حداقل تو این‌ وبلاگ حرفی از انتخابات بزنم 

چون خب با مسلکش فرق میکنه اینجور حمایتها و بازیهای سیاسی که خب واقعا معلوم‌نیست حق چیه
اما خب با حمایت میرحسین‌موسوی از حسن‌روحانی...

کسی که ۸ سال پیش عهدی رو باهاش بستم‌و لبیکش گفتم
که هنوز هم بهش وفادارم
چرا که اعتقاد دارم از پاکترین نفرات سیاسیه که می توان یافت
رو این‌حساب بر آن شدم که دلایلی چند از چندنگاه برای حمایت از روحانی بیان‌کنم
که چرا واقعا باید به روحانی رای بدیم
ابتدا میخواستم از دلیل حمایت خودم بگم که وقتی میرحسین در حصر،کسی که خودش بسیار دلخور و رنجور از انتخابات،از روحانی حمایت میکنه و میخواد بهش رای بده
دیگه هیچ عذری برای رای ندادن به روحانی باقی نمیمونه
میخواستم از دغدغه های اقتصادی کشور بگم که تورم از ۳۷ درصد تحویل گرفت و تو چهارسال به ده درصد رسوند
میخواستم از احیای سازمان‌برنامه و بودجه بگم که روشنگری هایی که برای حقوق های نجومی شد از احیای همین سازمان بود که خیلی هابدعهدی کردند و از این‌کار مثبت برداشت منفی کردن و حقوقهای نجومی به این دولت نسبت دادند دریغ از این که در دولت‌گذشته نابود شده بود این سازمان و تمام‌حساب و کتابهای دولت سابق مخفیانه انجام‌میشد که ریشه این‌حقوقهای نجومی هم‌ از همان جا نشات میگرفت
میخواستم از هفت کار بزرگ روحانی بگم که تو تبلیغات روحانی زیاد ازش استفاده شدکه البته بسیار هم واقعی و حقیقی هم‌بود
اما هیچ حمایت یا دلیلی زیباتر از حمایت بیماران‌خاص از حسن روحانی ندیدم 
از دعای خیرشون برای روحانی که در دولت روحانی بود که داروهای بیماریهای خاص از جمله هموفیلی و... به وفور براشون مهیا شد
داروهایی که مدتی بود خیلی به سختی پیدا میشد و متاسفانه بیماران خاص زیادی جانشون‌برای نبود این‌داروها از دست دادند که به لطف دولت روحانی این‌داروها مهیا شدند و بیماران‌خاص زیادی از خطر مرگ رهایی یافتند و دعای خیر خودشون و خانوادشون پشت و پناه این دولت شد

من فکر‌میکنم این دلایل و خیلی دلایل دیگر دلیل هایی مناسب باشه که به روحانی رای بدیم‌و دوباره بهش اعتماد کنیم
و کورکورانه از روی احساسات و اطلاعات غلط یا حتی جفا بیخود تهمت دروغ بهش نبندیم و خودمون‌مدیون نکنیم
من به دولتی که وزیرانی چون دکتر ظریف داره که تا این حد توان سیاست خارجی مارو افزایش میده،کسی مثل هاشمی داره که طرح‌گسترده تحول سلامت روپیاده کرده که خیلی هم کارآمده،وزیری چون زنگنه داره که وضعیت صادرات نفت رو که شریان اصلی اقتصاد کشور هست رو اینقدر رو به پیشرفت کرده
اعتماد میکنم
نه این‌که چشمم به این‌بپوشم که نقطه ضعفهای فراوان ببندن و نه این که عدم وفا به تعهدهای زیادی وجود نداشته باشه
ولی خب اصلی منطقی هست که هردولتی برای تحقق برنامه های اصلیش به چهارسال دوم‌احتیاج داره و در چهارسال اول نیاز به زیرسازی و پایه سازی داشته
به خصوصی دولتی،که دولت سابق با اون وضع که همه ازش خبر داریم‌تحویل گرفت و حالا با رفع خیلی از نواقص رسیده به اینجا
لطفا قطع‌کننده تلاشها و برنامه ها نباشیم و کشور رو از مسیر رو به جلویی که شروع کرده متوقف نکنیم

سپاس

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۴ ۲۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۵۶
پیمان

تو بیرون شهر داشتم با روزبه راه می رفتم و حرف میزدم

بهش گفتم

با این حساب از نظر من آدمها سه دسته ان:

ادمهایی که خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو

ادمهایی که از جنگیدن خسته ان  و یک گوشه ای کز کردن

ادمهایی که تا اخر میجنگن

گفت بازش کن،بازش کردم

دسته اول کسایی که خودشون نیستن و سختی راه دو دسته دیگه میبینن بیخیال میشن و میگن مارا همین خوش

دسته دوم که کم نمیارن ولی خب خسته میشن و توانایی ادامه رو ندارن دیگه ولی برگشت به عقب هم ندارن

کنج عزلت با میزان زیادی افسرگی و ناامیدی و پوچی

دسته سوم هموناایی هستن که دسته اول و دسته دوم رد کردن و تا آخرش به جنگیدن ادامه میدن و فرقشون با دسته تو تو میزان امید و باوره

گفت مثال بزن،مثال زدم

دسته اول مثل این کسایی که  کلا هدفی ندارن،دلیلی ندارن،بی برنامه،میرن جلو

ازدواج میکنن،بعدش میبینن اونی که میخواستن نیس به جا قبول اشتباهشون بایکی دیگه وارد رابطه میشن

و....یا اینایی که فقط واسشون پول مهمه و این که پول داشته باشن یعنی همه چیز یا......

دسته دوم کسایی که رویایی رو در سر میپرورونن ولی حجم عظیم مشکلات و نامیدی ها اونارو از رسیدن به رویاشون دور میکنه و رسیدنش دست نیافتنی

مثل نویسنده های پوچ گرا،مثل خیلی از حالتهای خودم

دسته سوم اونایین که بدون توفع و بدون توجه به نامیدی ها،زخم میخورن ولی ادامه میدن،حرف میشنون ولی ادامه

بخوام یک نمونه بارزش هم بگم

همون انیمیشن بود که مرد تو یک زمین خشک و خالی بذر می پاشید و ادامه میداد،همه مسخرش میکردن،ولی اون رویاش جنگل درست کردن بود،همه مسخرش میکردن به خصوص اون مردمی که نماد همون دسته اولی بود که گفتم

آقای بذرپاش پیر شد  و همینجور داشت میرفت جلو بذر می پاشید و بعد مدتی هم مرد

و نتونست جنگلی که پشت سرش به وجود اومده بود ببینه

یعنی میتونست برگرده و اندکی زیر سایه درختاش بشینه

ولی خب میترسید از رویاش دور بمونه

برای همین کاشت و کاشت بدون این که خودش استفاده ای بکنه

در عوض اون نماد دسته اولی ها از جنگل استفاده کردند و استفاده

هرچند که بعد چندسال هم جنگل رو ویران کردند

خلاصه که اون مرد نماد دسته سوم بود،چون از جنس ناامیدی نبود،از جنس کم آوردن نبود و بدون توقع فقط کاری میکرد که میدونت درسته

این دسته سوم شدن خیلی سخته

معمولا خیلی ها بین دسته سوم و دسته دوم میمونن و خسته میشن و برمیگردن دسته دوم

اما خب خوش به حال کسایی که میرن جز دسته سوم

و روزبه گفت هوم

و منم گفتم اوهوم

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۰۲
پیمان

این پست یکجور ادای دین ،یکجور تخلیه شدن،حتی یکجور عقده گشایی میشه گفت یا احترام ،به جواب یا جوابهایی که در مقابل بعضی از پرسش ها که در محافلی خاص مثل دورهمی های فامیلی یا دوستانه و دیدارهایی دونفره  و حتی در چتها  در سینم شکل میگیرن اما حبس میشن و خاک میخورن و نمایششون و بیانشون به حسرتی ابدی تبدیل میشه

جوابهایی که با گفتنش حق مطلب ادا میشه و من ارضا میشم از گفتنش به طور کامل اما خب به دلایل گوناگون از قبیل بی حوصلگی شنونده،آگاهی از عدم درک مناسب شنونده و یا  بی اهمیتی جواب برای شنونده و ..... زده نمیشن و من با لبخندی و با جوابی سربالا و حتی با کلماتی جلف و بی معنی پاسخ میدم و به هیچ جای هیچ کس هم برنمیخوره و انگار سوالی بوده از روی عادت و جوابش هم باید همینجور سطحی و از روی تکرار و عادت باشه

رو این حساب و با توجه به میزان احترام من به خودم و اهمیت خودم برای خودم و حرفهای خودم و اصلا اصالت وجودی شروع نوشتنم(به خصوص برای منی که عاشق پرسش و پاسخ های طولانیم) و متعاقبا احترام به جوابهای نازنین در سینه مانده ام، شاید به این شکل پست ها از این به بعد بیشتر مواجه باشین

البته اگر این بیان جواب من ارضا کنه و راضی باشم از این که حداقل اینجا دیگه کامل بیانش میکنم و به نوعی اون جواب رو شکوفا میکنم

اما اولین پرسش که زیاد ازم پرسیده میشه تو این سن و منی که عاشق تحلیلم و بازکردن موضوع، تا میام جوابش بدم وقتم تموم میشه و یا از این که اون جواب اهمیت و یا ادراکی ازش بشه ناامید میشم

این سوال که

تو نمیخوای ازدواج کنی؟

خب من برای این که جواب این سوال بدم مقداری نیاز به صبر و حوصله شما برای بیانش نیازمندم...ایا این صبر و حوصله رو به من میدین؟

طبیعتااون طرفها هم میگن:بله خواهش می کنم تمام وقت و حوصله و ادراک ما مال شما،بفرمایید

سپاسگزارم،اممممم،خب در این که ازدواج خیلی خوبه و به خصوص برای کسی مثل من که تو سیستم اعتماد سازی میتونه خودش نشون بده و شکوفا کنه طبیعتا یک مرجع رسمی مثل ازدواج یک نقطه عطف فوق العادست،به خصوص برای منی که تو این زمینه کلی ذوق و انگیزه و خلاقیت دارم،اما خب به چه قیمت؟

اولا این بگم که برخلاف چیزی که شما فکرمیکنید اصلا دغدغه مالی برای من مهم نیست و من به محضی که شرایط دیگش مهیا کنم از زیر سنگ هم باشه پول مورد نیازش فراهم می کنم،چرا که وقتی از لحاظ روحی تامین باشی تامین پول میشه یک چیز مسخره حداقل برای کسی مث من

ولی بحث مهمی که هست این که مشکل اصلی من برای ازدواج خودمم

خودم هنوز تو بلاتکلیفم که دقیقا میخوام چیکار کنم،مسیرم چیه،تکلیفم چیه،نقشم چیه

من نمیتونم مثل خیلیا سرم بکنم تو برف بگم الهی به امید تو و دختر مردم بیارم کنار خودم و تو بهترین حالت بندازمش تو یک روزمرگی احمقانه

من اهل ذوق و کیف و لذتم و حس خوب،چیجوری تا نمیدونم با خودم چند چندم به ازدواج فکر کنم

که اصلا  دلیل این همه طلاق هم همین که طرف نمیدونه چی میخواد

پرسیده میشه که ببخشید میشه بیشتر توضیح بدی؟یکم گیج شدم حقیقتش

ببینین من الان نمیدونم دقیقا تو چه جبهه ای دارم میجنگم

چون من با دوتا پیمان  مواجهم

یک پیمان محتاط و یک پیمان جسور و سربه هوا و بازیگوش

نه میتونم یک کدومشون نابود کنم و براساس اون یکی عمل کنم

و نه میتونم به حرف جفتشون گوش بدم

از یک طرف با یک پیمان محتاط  طرفم که باهاش بزرگ شدم..همیشه باهام بوده و باهام عجین و تمامی قوانین اساسی و اصولیم بر پایه اون هست و اگر نباشه اصلا هرج و مرج به وجود میاد درونم و کلا نابود میشم

چون رابطه مستقیم با منطقم داره

و از یک طرف با یک پیمان بازیگوش و با ذوف و جسور که بالای 15 سال در من ریشه دوانده مواجهم

که رسماتمام ذوق و  طراوت و روح و روانم به دست خودش گرفته

چرا اگه بخوام هرکدوم نابود کنم

میتونم به مسیری مشخص برم و اون موقع تکلیفم مشخص میشه که مسیرم چیه

ولی کدوم نابود کنم

پیمان محتاط رو که اگه نابود کنم کل تعادل زندگیم به هم میخوره و میرم ت0و یک حباب موقت و منتظر ترکیدن

یا پیمان بازیگوش رو که اگه نابودش کنم میشم یک ماشین به تمام معنا که بویی از روح نبرده

هرچند که خواستم این کار هم بکنم

سه چهارسال پیش

زمانی که میخواستم بیام تو ارتش

مگه نگفتیم بیخیال رویاها و هرچی هست،بزار بچم به ارزوهاش برسه..خودم هیچ نشد دیگه

مگه نگفتم بیخیال پیمان بازیگوش...بزار یک زندگی اروم بسازم و انرژیم میزارم واسه بچم

چی شد؟مگه حتی تا یک سال بعد از رفتنم به ارتش تو یک جا کار دوم هم نداشتم؟

ولی نشد...چون برخلاف دروغی که به خودم گفتم که این رویاها چندساله بیشتر نیست و زودگذر و بچسبم به زندگیم

اون پیمان بازیگوش اصلا شوخی نبود...مدتها بود در من جوونه زده بود و درختی شده بود  بس تنومند و من فقط به اسم نابود کردنش فقط تنش زدم و لی ریشه هاش نه

اون پیمان بعد یکسال دوباره جوونه زد و رشد کرد و یادم آورد رویاهایی دارم که نابود کردنی نیستن چون ریشه دارن و اصالت

و من دیدم بعله...واقعا نمیشه بیخیالش شد...چون نابود کردن این پیمان هم رسما نابود کردن خوده

و برای پیدا کردن مسیر درست باید این دو پیمان با هم هم سو کنم

دو پیمان لجباز و حق گو با دو سبک متفاوت از دوجنس متفاوت

تو یک جایی که حتی اون پیمان محتاط هم یه ستوه میاره چه برسه به پیمان بازیگوش

حالا تو این وضعیت شما بگین من چیجوری ازدواج کنم

در حالی که یک سلول در بدنم از وضعیت موجود راضی نیست

و یک صدا تمام وجودم میخواد شرایط موجود تغییر کنه

تا  مسیری در پیش بگیرم با سکان داری پیمان بازیگوش و پشتوانه پیمان محتاط

و تا من به صورت جدی و رسمی نیوفتم تو این مسیر و خودم پیدا نکنم نمیتونم ازدواج کنم

چون به ذات مسئولیت پذیرم و ناجوانمردانست تو این تلاطم ها یکی دیگه رو بیارم کنار خودم بیچارش کنم

مگه این که کسی باشه که دریادل باشه و از موجهای دریا نترسه

یکی مثل ویانا مثلا که آلترناتیوی بود از خودم و کنارش جهنم واست بهشت میشد و مشکلات هرچقدر بزرگتر شوخی ای خنده دارتر(البته این جمله از جواب در همه جا سانسور میگردد)

وگرنه که معمولا دخترهای این دوره بدونی چی میخوای اون چیزی نیستن که فکرمیکنی...دیگه چه برسه به این که ندونی چی میخوای و اصلا تو چه مسیری هستی

ولی خب من حیث المجموع هم اون دختر گناه داره تو این شرایط به من اضافه بشه با تموم نیازمندی شدیدی که به وجودش دارم و هم این که من مسئولیت پذیر محتاط نمیتونم این کار که نمونه بارزی از سمبل کردن هست رو انجام بدم

حالا اینجا اون طرف که داره جوابم میشنوه حوصلش سر میره و میپرسه تموم شد؟

راستش کامل کامل نه..چون میدونی خیلی دلیل های زنجیره وار دیگه ای هست که واقعا سهیم هستن در این که من واقعا ازدواج نمیکنم چرا

بعد، آقا به جهنم که ازدواج نمیکنی،به قول گشت ارشاد 2 به مار چپم که ازدواج نمیکنی،اصلا کی به تو زن میده ایکبیری؟ما یک غلطی کردیم احترام گذاشتیم یک سوال ازت پرسیدیم...دوساعت مخ مارو کار گرفتی یک جواب میخوای بدی...خانوم بلند شو بریم فردا اداره داریم باید بگیریم بکپیم

آقا چرا عصبانی میشی؟اصلا شما انگار در جریان نیستی؟من شمارو اوردم اینجا که به عنوان ماکت که به جوابم گوش بدی؟دقت کنی وجود خارجی نداریا..همه چی تو ذهنم داره شکل میگیره..

اقا جمع کن کاسه کوزت..ذهنم ذهنم...یکجور میگه ذهن انگار بقیه ذهن ندارن...بدبخت من دلم سوخت اومدم به ذهنت دیدم کسی جوابت نمیشنوه گفتم من جوابت بشنوم...ولی ماشالا یک نفس ور ور ور بسه دیگه بابا عن قضیه رو در اوردی

اقا درست صحبت کن..اینجا خانواده رد میشه

بروبابا چه خیالشم خوشه کسی اینجارو میخونه....خانوم بلند شو بریم بابا....خدافظ

اقا اقا..شما نمیتونی بری..باید وایستی من کامل جوابم بدم...اقا.اقا..شما ساخته خیال منی..اقا..اقا..نمیتونی بری...اقااااا

 

بعله دوستان عزیز باز دم این گرم تا اینجا جوابم شنید...بقیه که حتی به جمله اولشم نمیزارن برسه

البته خداییشم مشکل از اونها نیست..حجم جواب های من زیاده

تو این دوره زمونه همه چی ام پی تری شده..و همه عادت کردن به پرسش و پاسخ کوتاه

هرچند شایدم تو گذشته هم کسی عادت به شنیدن همچین جواب طولانی ای نداشته

و اصلا واسه همین هم بوده نوشتن اختراع شده

تا جوابها و حرفهایی که در سینه ها میمونه

با نوشنشون بهشون ادای دین بشه

طفلک اما حرفهای که تو سینه ها میمونه و همونجا هم دفن میشه...طفلک...

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۴۴
پیمان

دروددد

و بعله من مجددا برگشتم

با دلی تنگ

با انبوهی از نشدن ها

و مقداری زیاد شرمساری

به خصوص از بعضی دوستان که تبریک سال نو  هم بهشون  نگفتم

امیدورم از این به بعد که کنکورم تموم شده بیشتر باهم باشیم و خوش بگذرونیم

واقعا دوری سختی بود ولی خب چاره ای هم نبود ....خلاصه خیلی دلم براتون تنگید و ببخشید

 

واسه اولین پست تو سال جدید میخواستم پستی انتقادی یا پستهایی دیگه بزارم

ولی خب گفتم سال جدید با خوبی شروع کنه وبلاگم خخخ

واسه همین

گفتم پست اول در سال جدید

اختصاص داده بشه به یک فایل صوتی از خودم که مدتهاست ضبطش کردم و تو اب نمک خوابیده

تا شاید اندکی به خل بازیهام بخندین

یک فایل صوتی که همینجوری ضبط شده

و بیشتر به چرت و پرت میل میکنه تا موضوع خاصی

به بزرگی خودتون ببخشید

میبینمتون

 

این هم از فایل دانلود فایل ضوتی در پایین:


دانلود

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۳:۰۲
پیمان