در مسیرناکجا آباد

مینویسیم تا بدونیم هستیم...
در مسیرناکجا آباد

چه به بازی ادامه بدی،چه بازی ادامه ندی..جهان به بازی خودش ادامه میده،توقفی وجود نداره،پس فکر کنم بهتره سعی کنی بهترین بازیت بکنی و بهترین نمایشت به اجرا بزاری،به جای این که مدام وقتت به غرزدن و کثافت کاری تلف کنی.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

پینکی:میدونی پیمان اگه خدا فرار حرام نکرده بود بهت می گفتم خودکشی کن

هوم؟؟؟؟؟؟؟فازت چیه؟چیزی زدی؟

نه چیزی نزدم..ولی خب چون این دنیا خیلی تلخ تر از توانایی تحمل ذوق ها و روحیاتته...خیلی خشن واسشون..میدونی من و حتی میگ میگ و قوس قوس  با تموم کوچیکیشون داریم میبینیم و درک میکنیم چقدر داری انرژی ای میزاری که هیچکی نمیبینه...واسه هر دست دادنی..واسه هر لبخندی..واسه هر کامنت گذاشتنی..واسه هرچتی ولی آدمها عادت کردن همه روماشین دیدن..تورو مث بقیه میبینن و هیچ وقت این حجم از ذوق و انرژی و احترام واسشون قابل درک نخواهد بود

اوهوم :)

ما داریم میبینیم روز پدر ولی کسی به تو تبریک نمیگه ..در حالی که تو پدرمایی و تمام رویاهات و داریم میبینیم روز به روز چقدر واسه حفظ کردنشون داری پیر و خسته میشی..داریم میبینیم هر روز چقدر تلاش میکنی که ما امیدمون از دست ندیم..هررروز راهی میسازی و براش تلاش میکنی ولی باز میخوری به دربسته..ما داریم میبینیم چفدر میخوری به مانع چقدر میزنن تو ذوقت..چقدر نمیبیننت ولی تو باز هم به ما میخندی و ذره ای از مسئولیتت از داشتنمون کم نمیکنی و هیچوقت از داشتن ماها شونه خالی نمیکنی و مارو نمیندازی دور و نمیری مث بقیه خیلی راحت ی ماشین بشی

خب ادمی که رویا نداشته باشه واقعا هم همون ماشین..طبیعیه باید رویا داشته باشم

اره ولی با این سطح عظیم تو ذوق خوردگی خیلی سخته شرایط...ولی خب پیمان اینارو نگفتم که بخوام تعریف کنم یا هرچیز دیگه ای..اولا خواستم بگم ما داریم میبینیم این حجم از تلاشت و متشکریم بابتش

مرسی :)

دوما این که پیمان لطفا بزرگ شو...دووم بیار..بزرگ و بزرگتر شو..روز به روز بیشتر قدم برداربه طرف مسیر راست و خوبی و بخند با تموم سختیش..خنده هات حفظ کن..روزی ک بزرگتر بشی تموم این نامهربانی ها فراموشت برات خنده دار میشه هرچند که فراموش نمیکنی هیچوقت..ولی واست دیگ اهمیت نداره روزهایی که دست رو هرکسی گذاشتی همراهیت نکرد..اون روز دیگه واستم اهمیت نداره کی همراهیت کرده کی نه..انقدر پوستت کلفت شده از پس ضربه ها

سوما این که تاکیید میکنم تاکیید میکنم به قول عزززززیزدلمون تکرار (طبیعتا با قید فتحه برروی ت)میکنم تمام این رویاها بدون تلاش هیچی نیست...اگه طرحی شروع کردی بنویسش و حداقل داستانش تموم کن لامصب حالا نمایشنامه و فیلنامش بعدا درست مبی کنی...اینقدر نوشته هارو نصفه کاره نزار ..این کلاس شبکت رفتی حاصلش چی بود؟تمرین کن دیگه دهن آسفالت...تحقیقاتتم واسه کافی شاپ بیشتر کن..باید عملی بشه باید عملی بشه...این سفر تهرانم رفتی این تصمیم یهویی یاد گرفتن سه تار عملی کن...تا از سرت نپریده..تو روزهای احتمالی سخت تر اینده به شدت نیاز پیدا میکنی بهش..امسال اون همه پول دادی کنکور هیچیم نخوندی..سرجلسه هم که نمیخوای بری بگم شانسی میزنی...دودوره شبکه رفتی نزاشت بخونی درست..ولی جان هرکی دوس داری دیگه سال دیگه از بعد کنکور استارتش بزن بخون که خیلی لازم داریم ارشد

حالا واقعا ارشد لازمه؟

بعله بعله لازمه..هرجور شده باید ارشدت بگیری...نیاز داریم که یک دید مدیریت گونه پیدا کنیم برای اهدافت و یک سری دلایل دیگه از جمله خوش حال کردن بابا و مامان..فرصت خوبیم هست..تا دو سه سال آینده که خبری نیست دیگه فشار روت باشه بخوای حتما ازدواج کنی و ....

فقط تلاش امید ممارست ممارست و ممارست

تلاش کن واسه این ها بهت قول میدم یک پیمانی بهت تحویل میدم سراسر گلستان با بوی خوب اونم که نه تنها برای خودت بلکه واسه جامعتم مفید باشی

که اون مشتهای گره کردت جواب خوبی باشه به تموم کسانی که همراهیت نکردن و تو غم کنارت نبودن

به کسایی که زدن تو ذوقت

به...

به...

پیشروی کن پیمان مث سربازهای دوست داشتنی نازی که بدون خستگی قدم به قدم داشتن داشتن رویاشون محقق میکردن...با این فرق که زمستون روسیه هم نتونه از پامون دربیاره

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۱:۰۶
پیمان

اعتقاد دارم اون عشقی عشقه

که عاشق درون طرف بشی

عاشق خدای درونش شاید

درواقع عاشق نگاهش به خدا

کلا دربرگیرنده خیلی چیزاست فکرکنم و ای بسا همه چیز

این وسط به هردلیلی نشه که بشه

شما عاشق درونش میشین ولی اون عاشق درون شما نه

بی نهایت تلخه خب

میدونین مث یک بازی فوتبال تماشاگر پسند میمونه

تیم داره عالی بازی میکنه...قشنگ...چشم پسند

ولی نتیجه نمیگیره و میبازین و علاوه بر باختن حذف میشید

میدونین این نوع عشق هم مث همین سبک بازی

تمام چارچوبهای لازمه عاشق شدن به وجود میارین(حداقل اینجوری احساس میکنین)

ولی نتیجه نمیگیرین

نکته مهم تصمیم شماست

که به این سبک بازی بخواین ادامه بدین یا نه

خودم اگه بخوام جواب بدم

مث همیشه شفاف و رک و ساده

با تموم خاطرات تجربه نشده زندگیم

ولی  هیچوقت حس بدی نداشتم به این نوع عاشقی یا همون سبک بازی

ای بسا که حس های خوب فراوونی رو واسم به همراه داره

با تموم نشدن ها و حتی احتمال نشدن های محتما آینده

ولی من جز واسه این سبک واسه سبک دیگه ای ساخته نشدم

چون راستش هروقت یاد پرسپولیس زمان دنیزلی میوفتم از ون بازیها به وجد میام و خاطرات خوبی ازش دارم

حتی با این که دنیزلی هیچ جامی واسه پرسپولیس نیاورد.....

........................................

فکر کنم خدا میدونسته قرار بوده چی بشه تدارکات لازم چیده که بتونم با شرایط جدید کناربیام

اون از اعتکاف که بلافاصله بعد شنیدن خبر من فرستاد اعتکاف اینم از جور شدن یک سفر غیرمنتظره

سفر به تهران که مدتها دنبالش بودم یک دل سیر اونجا باشم

کیه که ندونه من عاشق تهرانم.هوم...

میدونین این سفر نقش همون تیکه گزارشگر معروف داره

چه گلی چه دقیقه ای خخخخ

البته یک هفته هم کمه ولی نباید پررو بشم

کارهای خدا واسم جالب بوده همیشه

همین چندروز پیش بود یکی از دوستان کامنت گذاشت نیاز به سفردارین و من جواب دادم فعلا فرصت و موقعیتش نیست  و واقعا موقعیتش نبود با توجه به وضعیت کاریم

اما خب نمایشگاه کتاب تهران و مامور شدن من به عنوان خرید کتابهای مورد نیاز اداره

کارهای جالب خدا رو ادامه داد و من در آستانه سفر به تهران قرار داد در حالی که واقعا انتظارش نداشتم

بعله

به قول مامانم بی حرف پیش چهارشنبه همین هفته راه خواهم فتاد به سمت تهران

و حدود یک هفته کامل در تهران به سر خواهم برد

خیلی هیجان زدم که میتونم خیلی جاها از جمله تاترهای مختلف و فیلم های مختلف و جاهایی دیدنی مث پل طبیعت که به شدت تعریفش شنیدم برم

مث همیشه منم و ینکی و میگ میگ و قوس قوس

و خب کسیم تهران ندارم

خوشحال میشم دیدارهایی داشته باشم با دوستانی که اونا هم دوست داشته باشن با من دیدار کنن

اگه دوست داشتین همدیگرررو به صرف تاتر یا فیلمی میبینیم

خودم خیلی دوس دارم بستگی به شماها داره چقدر حوصله همچین آدم دیوانه ای را داشته باشید

ضمن این که میتونید شانسی از دور من رو ببینید

چون تو این هفته زیاد تو چهار راه ولیعصر و البته دور تاتر شهر پرسه خواهم زد خخخ

به علاوه این که دوستان تهرانی میتوونن جاهای دیدنی تهران لطف کنن بهم بگن که برم

البته دوستان مهربانی قبلا گفتن ولی خو یادم رفته خو خخخ
۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۳:۳۳
پیمان

دوسه ساعت مونده بود به شروع مراسم اعتکاف

داشتم وسایلام جمع و جور میکردم برای سه روز  چالش دوست داشتنی

اومدم اخرین بار وبلاگ چک کنم و برم تا سه روز دیگه

دیدم یک یک کامنت خصوصی اومده از طرفش

مث کسایی از حرص و طمع و خودشون پرت میکنن سمت یک چیزی

چشمام توجهم و همه حواسم پرت کردم رو کامنتش

به خصوص که مدتی نبود و هیچ پیام و ایمیلی ازش نداشتم

نمیتونم وصف کنم چطور نیشم باز بود

ولی خب چه فایده که خیلی دووم نداشت

به بدترین شکل ممکن سرکوب شد..نیشم

کامنت خوب شروع نشده بود

دوباره قلبش درد گرفته بود  و عمل کرده بود قلبش

و بدتر تموم شد

شکننده تر

ازدواجش با پسرعمش

رفتم تو شوک و بهت

دلم همچو بیشه خشکی تینر ریخته آتیش گرفت به سرعت

حتی فکر و باورش برام سخت بود

گیج و منگ بودم

تو این دنیا نبودم

یک تابلو بازی میدیدم انگار

که روش یک نتیجه زده بود

عشق دو پیمان صفر

عشق دومین گلش بهم زده بود

و من مث یک احمق دست و پابسته به راحتی اجازه داده بودم بهم گل بزنه

شده بودم پر از افکار گمراه کننده و حتی کفرآمیز در گنگی ناتمام

شده بودم ارتشی رو به پاشیدگی

و فقط یادم پینکی تو نقش یک فرمانده و کاپیتان

داشت مانع به هم پاشیدنم می شد

فریاد میزد تشر می زد و سعی داشت

تا از هم نپاشم...

ولی...

ولی حیف که حتی اعتکافمم تحت تاثیر خودش قرار داد....البته اگه الان در حالت نسبتا عادیم شاید تاثیرات همون اعتکاف

و شاید حکمت خدا بوده قبل مراسم خبردارشدنم

تا بتونه تو خلوت خودم جمعم کنه..وگرنه معلوم نبود باز چی می شد...

اگه حوصله کردین و به آخر این پست رسیدین..تو ادامه مطلبش گوشه ای از تشرها و تلاشهای پینکی میبینید برای از هم نپاشیدنم...

 

میدونین چندچیز خیلی من میسوزونه

هیچوقت بهش نگفتم چقدر بهش علاقه دارم و هیچوقت بهش نگفتم تا این حد دوس دارم برای همیشه کنارم باشه

این که ترسیدم بهش بگم دوستش دارم..فقط برای این که با این حرف شاید واسه همیشه از پیشم بره

ترس ترس لعنتی

و فکر کردن به این که تمام رویاهایی که با کنار اون بودن ساخته بودم

حالا یکی دیگه باید به جای من کنار او اون رویاهارو پرکنه....

 

تو اعتکاف مدام دوست داشتم این آهنگ (که  پایین میزارم واسه دانلود واستون و متنش هم پایینش میزارم) گوش بدم ولی نمیشد..اومدم خونه مرتب گوشش دادم...چون به شدت حال این روزهای منه...البته این آهنگ این گروه دور از جونش برای درامر فوت شدشون خوندن..ولی خب من هم به وعی از دستش دادم..نمیدونم چرا ولی خب خیلی باحالم همخونی داره انگار....

میدونم طعم و سبک راک گئنش ممکنه اذییتون کنه به خصوص که انگلیسی زبان هم هست...ولی چه کنم که حال و روز منه..دوست داشتین گوشش بدین..به خصوص اگه دوست داشتین فریادهای من آخرآهنگ بشنوین..

آهنگ So Far Away از گروه Avenged Sevenfoold

 دانلود

 

Never feared for anything
هرگز از چیزی نترسیدم
Never shamed but never free
هرگز خجالت زده نبودم ولی آزاد هم نبودم
A laugh that healed the broken heart
خنده ای که قلب شکسته رو دوا می کنه
With all that it could
با تمام کارهایی که میتونست بکنه
Lived the life so endlessly
زندگی رو چون بی نهایت زندگی کن
Saw beyond what others see
دیدم ورای چیزهایی رو که دیگران میدیدند
I tried to heal your broken heart
سعی کردم قلب شکستت رو ترمیم کنم
With all that I could
با تمام فوا
Will you stay?
می مونی؟
Will you stay away forever?
میشه تا عبد دور بمونی
How do I live without the ones I love?
چطور بدون افرادی که عاشقشون هستم زندگی کنم
Time still turns the pages of the book it’s burned
زمان صفحه های کتابی که به آتیش کشید رو هنوز ورق میزنه
Place and time always on my mind
مکانها و زمانها همیشه در ذهنم
I have so much to say but you’re so far away
خیلی چیزا برای گفتن دارم ولی تو خیلی از من دوری
Plans of what our futures hold
نقشه هایی که آیندهمون در خودش داره
Foolish lies of growing old
دروغهای احمقانه، در حالی که داریم پیر میشیم
It seems we’re so invincible
بنظر شکست ناپذیر میایم
The truth is so cold
حقیقت خیلی سرده
A final song, a last request
آخرین آهنگ، آخرین درخواست
A perfect chapter laid to rest
بهترین فصلی که رفت برای استراحت
Now and then I try to find
از الان سعی می کنم پیدا کنم
A place in my mind
جایی تو ذهنم
Where you can stay
جایی که بتونی بمونی
You can stay away forever
میتونی برای همیشه دور بمونی
How do I live without the ones I love?
چطور بدون افرادی که عاشقشون هستم زندگی کنم
Time still turns the pages of the book it’s burned
زمان صفحه های کتابی که به آتیش کشید رو هنوز ورق میزنه
Place and time always on my mind
مکانها و زمانها همیشه در ذهنم
I have so much to say but you’re so far away
خیلی چیزا برای گفتن دارم ولی تو خیلی از من دوری
Sleep tight I’m not afraid (not afraid)
شب خوش، من نمیترسم، نمیترسم
The ones that we love are here with me
اونهایی که عاشقشون بودم الان پیشمن
Lay away a place for me (place for me)
جایی برای من بجا بذار
‘Cause as soon as I’m done I’ll be on my way
چون تا اینکه کارم اینجا تموم بشه میام به سراقت
To live eternally
تا برای ابدیت زندگی کنم
How do I live without the ones I love?
چطور بدون افرادی که عاشقشون هستم زندگی کنم
Time still turns the pages of the book it’s burned
زمان صفحه های کتابی که به آتیش کشید رو هنوز ورق میزنه
Place and time always on my mind
مکانها و زمانها همیشه در ذهنم
And the light you left remains but it’s so hard to stay
و نوری که از خودت بجا گذاشتی ولی موندن خیلی سخته
I have so much to say but you’re so far away
خیلی چیزا برای گفتن دارم ولی تو خیلی از من دوری
I love you, you were ready
من عاشقتم، تو آماده بودی
The pain is strong and urges rise
درد قوی و داره برتر هم میشه
But I’ll see you, when He lets me
ولی میبینمت، وقتی اون بزاره
Your pain is gone, your hands untied
درد از تو دور شده، دستات بازن
So far away (so close)
اون دورا، خیلی نزدیک
And I need you to know
میخوام بدونی
So far away (so close)
اون دورا، خیلی نزدیک
And I need you to, need you to know
و میخوام که، میخوام که بدونی

 

پ.ن:این پست تو چند بخش نوشته شده...ادامه مطلب قبل از رفتن به مراسم اعتکاف....قسمت اول تا قسمت آهنگ در هنگام اعتکاف..البته به صورت دست نوشته...بازسازی پست و اضافه کردن آهنگ هم همین چند دقیقه پیش

پ.ن:با تشکر از سایت http://www.findlyrics.ir برای متن آهنگ


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۲۷
پیمان

از امشب به مدت سه شبانه  روز نیستم

میرم یک جایی که تجربه ای جدید کنم

خودم یکم تست کنم

ببینم چیکار کردم در طول این سالها

البته ناگفته نمونه که به ازای این سه روز

۵ روز مرخصی تشویقی میگیرم

که البته تاثیر زیادی داشت برای این که قبول کنم رفتن به این چالش

ولی میدونین خودم بیشتر یک چالش میبینمش

خیلی دوس دارم بتونم نو این فرصت یکبار قرآن فقط با ترجمه بخونم

خیلی دوس دارم خلوت کنم با خودم

خیلییییییییی وقته درست حسابی اشک نریختم

خیلییی دلم تنگه

امیدوارم فکر بد راجبم نکنین

دوست دارم تجربش کنم و هر لحظه که بهش نزدیکتر میشم بیشتر دوس دارم شروع بشه

سه روز نیستم و من رسما سه روز نمیبینین

پس مواظب خودتون باشین

 

روز پدر و مردهم به پدرها و مردهای زندگیتون مبارک

حتی اونایی که جسما نمیبیننشون ولی روحشون شخصیت ثابت زندگیتونن

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۳۴
پیمان