در مسیرناکجا آباد

مینویسیم تا بدونیم هستیم...
در مسیرناکجا آباد

چه به بازی ادامه بدی،چه بازی ادامه ندی..جهان به بازی خودش ادامه میده،توقفی وجود نداره،پس فکر کنم بهتره سعی کنی بهترین بازیت بکنی و بهترین نمایشت به اجرا بزاری،به جای این که مدام وقتت به غرزدن و کثافت کاری تلف کنی.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۹ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است


Amelie



اصن شما قیافه رو نگاه کنین

جرات دارین اصلا عاشق نباشین؟

دیوونه،ساده،شیطوون و بازیگوش،پویا و پرتلاش و پرامید

خاص

همش داره

دختر باید اینجوری باشه از نظر من

فوق العادست این شخصیت

حالا که این طور شد،این اهنگ حتما گوش کنین بعدش برین ادامه پست

یعنی اگه گوش نکرده برین ادامه پست حلالتون نمی کنم

مگه این که واقعا و بدون هیچ بهونه شرایط دانلود کردن نداشته باشین

این هم لینک دانلودش

 

دانلود

 

 

خب گوش دادین؟

مطمئن؟

حالا که گوش دادین  و امیدوارم حالتون منغلب شده باشه میریم سراغ معرفی فیلم 

 فیلم Amelie که اسم کاملش هست سرنوشت شگفت انگیز آملی پولن

محصول کشور فرانسه در سال 2001 اثری ماندگار از ژان پیر ژونه

میدونم احتمالا خیلیهاتون دیدینش

میدونم احتمالا تو ذهنتون بگین بابا تو دهن مارو آسفالت نمودی انقدر در جای جای مختلف

اسم این فیلم آوردی و تیکه تیکه های زیادی تو پستهات استفاده کردی ازش

اما خب واقعا نمی تونستم تو بحش جدید معرفی فیلم یک پست اختصاصی بهش تعلق ندم

نمی تونستم چون واقعا باهاش اشک ریختم

اشک ذوق که شکر خدای را که می توان در این جامعه هم عشقی پاک و ساده داشت

تعریفی دیگر  و متفاوت از عشق در عصر مدرن

که حتما باید دیده بشه

اگر عاشقین و حداقل طرفدار عشق باید این فیلم ببینین

روح برای تازه شدن برای نفس کشیدن نیاز داره به همچین فیلمهایی

به تفسیر زیبا و ساده از عشق

 فیلم  داستان زندگی شخصیتی به اسم آملی پولن(با بازی اودره توتو) نمایش میده که خیلی سادست و معمولی

که روزمرگیهای زندگی رو برنمی تابه و به نوعی دنبال عشقی تازست

که این نگاهش نه تنها به زندگی خود بلکه و زندگی اطرافیانش از جمله پدرش تاثیرگزاره

آملی ساده نگاه میکنه و قشنگ و پرطراوت

نگاهش به همه چی تازست و انرژی بخش و همیشه در تلاش و امیدوار تا نه تنها خودش به مقصد برسونه بلکه دیگران رو به سمت مقصد هدایت کنه

فیلم با دیدی طنزگونه و شاداب با رهبری آملی پولن میاد مسائلی که ما الکی گنده و پیچیدش کردیم درطول روز رو خیلی ساده حل می کنه

فیلم از ترکیبات رنگی زیبایی بهره می بره و تو روحیه تماشاگر خیلی تاثیر مثبت داره

فیلمبرداری کار خیلی تو این امر تاثیر گزاره

و  جدا از کارگردانی خوب و فیلمنامه عالی  و سایر عوامل که تو خوب شدن فیلم تاثیر گزار بودن

نباید از موسیقی متن ساخته Yann Tiersen که یک دونش واستون گذاشتم واسه دانلود غافل شد

فیلمی یکپارچه،یکدست و زیبا در جهت اعتراض به روزمرگی های بیخود و کمرنگ شدن عشق در جوامع

امیدوارم این فیلم ببینید و ازش لذت ببرید

۱۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۴ ، ۲۱:۴۳
پیمان

سرد بود هوا و دوس داشتم سریع سوار تاکسی شوم

فاصله فلکه برق تا فلکه آب را

نمیدونم چون تاکسی هنوز پر نبود یا فکر اقتصادی که 1000 تومن هم هزارتومن

باعث شد قید تاکسی بزنم و بگم جهنم ضرر پیاده می رم این فاصله رو

حتی در سرما

گام اول برداشتم ولی شوکه شدم

واضح تر از همیشه  روبروم وایستاده بودی

زل زده بودی انگار

گام دوم برداشتم

گام سوم..

و تو همچنان داشتی نگاهم می کردی

فراموش کردم تو خیابونم

پیاده رو و امنیت و همه رو گذاشتم کنار و صاف نگاهت کردم

صاف نگاهت می کردم و می آمدم جلو تو خیابون

برخلاف دفعه های گذشته نه زرق و برق مغازه ها من رو گرفت

و نه حتی حانومهای پرزرق و برق چادری و غیرچادری

گامهای پشت سرهم و نگاهمون که قطع نمی شد

به من فهماند که دیگر امروز طلبیدی

بعد از چهارروز از ورودم به مشهد

آن که چه گذشت در بینمان تا رسیدم بهت

رو یادم نمیاد

همونجور که که گذر زمان رو

فقط میدونم تا رسیدم بهت

زیارتم تمام شده بود

بدون این که کلمه ای بینمون رد و بدل شده باشه...

۲۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۴ ، ۱۵:۵۸
پیمان

اگر دوس داشتید در هنگام خواندن پست ،آهنگ معروف(که صد در صد تا حالا گوشش دادین) Yumeji's Theme اثری از Shigeru Umebayashi  را گوش دهید و گرنه که  اگر با احتمالی ضعیف گوش ندادید حتما خود اهنگ را دانلود کنید  و گوش کنید

موسیقی متن فیلم شاهکار حال و هوای عشق اثری بینظیر از وونگ کار وای و محصول سال 2000

لینک دانلود نگذاشتم از قصد،چرا که انقدر غریب  و خوب هست این آهنگ که اندکی برایش به زحمت بیفتید ارزشش را دارد


............................

قول داده بودم به خودم که رویای داشتنت

عینا و مو به مو با نداشتنت فرق نکند

تا وقتی در برابر سیل عظیم نبودنت هایت قرار می گیرم

حس کنم کشتی ای قوی هستم در برابر طوفان های مهیب نامرد

قول داده بودم نه گلایه ای باشد و نه اعتراضی

توقع که گناه کبیرست دیگر

قول داده بودم بخندم و سرشار باشم از نیروی عشقت

حتی گر بدانم رسیدن به تو همچو توهم آسایش است در پس ذهن یک کارتن خواب

قول داده بودم کامل شوم و سیراب شوم از حسهای خوب

به تبرک حسهای خوب آسمانیت

آری قول دادم نشکنم و کمر خم نکنم

حتی وقتی دشنه های تیره جایی سالم در بدنم نگذاشته اند

اگر واقعا سرشار باشم از عشقت

قول دادم قدم بردارم در جستجوی مسیر کمال

دست بدم به معرفت

و دست گیرم به مهر

و هزاران قول دیگر در پس نیروی عشق روحانیت

اما چگونه نازنین

که وقی انقدر در اثر نبودنت هایت و نداشتن هات

خیابان ها،کوی و پستوها و دنیاها را بی تابانه می پویم

با هرچه پویش بیشتر ، نجستنی کمتر و بی تابی بیشتر

و بغض همچو رفیقی دیرین مرا درمعرفت خویش جای می دهد

که خدا نیز در پی پیدا کردن پستوییست غریب

تا کسی نفهمد خدا هم گاهی اشک می ریزد

به حال....
۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۴ ، ۱۲:۳۷
پیمان

الان حدود دو ساعتیه که من شله خوردم

اینجور که  تو کتابهای قدیمی مشهد نوشتن

فقط عده کمی بودن که انقدر خوش شانس بودن

که تو اولین روز ورودشون به مشهد بعد مدتی

همون روز شله بخورن

حالا  چی شد که داستان رسید به اینجا

بعد از این که بدوبدو از اداره آمدیم خانه و بدوبدو باقی وسایل را جمع کردیم

و بدوبدو تاکسی دربست کردیم و بدوبدو رسیدیم به قطار 3:40 بندرعباس تهران

همچنان بدوبدو سوارش گشتیم

و وقتی به درون کوپه نگاهی انداختیم و به هم کوپه ای های محترم سلام عرض نمودیم

فهمیدیم بدو بدوها حداقل تا زمان نماز مغرب و عشا و استرس پیاده شدن از قطار حداقل به پایان رسیده

اما ای دل غافل که خبر همی نداشتم که قرار هست شب سختی را تجربه کنم

شب سختی برای من با دنیایی از حسرت و حسادت و مقداری عقده خواهد بود

فانتزی من این بود که که از اونجایی که قطار یکی محلهای مناسب برای مردن ببخشید خوابیدن است

کمبود خواب دوساعته شب پیش را بر سر قطار طفلک خالی کنم و حجم عظیم خستگیم را بردوشش بیفکنم

اما زهی خیال باطل که دهه هفتادی ها بازهم به هنرنمایی خویش ادامه می دادند

آقا ما تو خیال خودمون گفتیم بشینیم تاقطاربایسته واسه نماز مغرب و عشا و بعد از خواندن نماز و دعا..

پینکی:الان اسم نماز و اینارو اوردی بگی خیلی با ایمانی ریاکار؟

میگم خنگی میگی نه،اخه الان دیگه این چیزا ریا حساب میشه؟الان این چیزا امل بودنه دیوونه

پینکی:برو یره مو تورو میشنسوم یرگه ریاکار

بیشی....

میگ میگ:آقااا آقااا این چه وضعیه میگ میگ...ادامه داستان برین دیگه میگ میگ...اعصاب نمیزارن واسه آدم میگ میگ

پینکی::-l

بچه پررو(با اهستگی)....

خلاصه که که قطار وایستاد و  اون کارهای ریاکارانه بوووووووووووووووق انجام شد و مقدار کمی بدوبدو اومدیم تو کوپه و ساعت نزدیکای 6:45 دقیقه بعد از مدت کمی نشستن تخت بالارو اوکی کردیم و رفتیم که بکپیم ببخشید بخسبیم ببخشید بخوابیم

که چشمتون روز بد نبینه بنده از هفت تا خود یک بامداد به جرات میتونم بگم 15 دقیقه شاید به صورت پراکنده چرت زدم

که به دلیل زیاد شدن نوشته اون قسمت میره تو ادامه مطلب و شما در صورت تمایل میتونین در ادامه مطلب جویا بشین

خلاصه چرت ناکام همان و با سردردی مقطعی خوابیدن در ساعت یک بامداد همان

رفتیم برای صبح و ساعت نزدیک به ده رسیدن به تهران

کلا تهران دوس دارم و  یک ساعت توش موندن حتی در ترمینال و راه آهن هم واسم لذت بخش

نمیدونم چرا هردفعه میگم از اتوبوس متنفرم

نمیدونم چرا هردفعه پشت دستم داغ میکنم سوار اتوبوس نشم

باز هم یادم نمیمونه و زارت میرم بلیط اتوبوس میگیرم

کاری به این ندارم که انقدر دلم واسه خونه تنگ میشه که فقط میخوام با هروسیله ای برسم به خونه

ولی خب

پینکی: ولی خب نداره دیگه،مطمئن باش بازهم اتفاق بیفته و قطار نباشه همین کار میکنی

با این که اصلا ازت خوشم نمیاد ولی باهات موافقم البته اینبار بچه پرررو(با اهستگی)

ولی چقدر کابوس این اتوبوس اصن نمیخوام یادم بیاد میگذریم و رسیدیم مشهد در ساعت 2 بامداد

دقت کنین فقط یک ربع به دوازده ظهر از تهران حرکت میکنین

مسیر خیلی باشه دوازده ساعته

بعد شما دو بامداد میرسین مشهد

عاشقتم اتوبوس

دوبامداد میرسین و عذرمیخوام دیگه نمیتونم این کلمه رو سانسور کنم

سگ لرز میزنین(عذرخواهم بابت این اصطلاح عامیانه ولی خب واسه عمق فاجعه کلمه دیگه نداشتم)

با یک کاپشن ورزشی  و فقط یک پیراهن آستین بلند زیرش

و پشیمون میشین چرا اینقدر با پدر و مادر خویش تعارف میکنین که نیاین دنبالم

مثلا میخوای بگی خیلی روی پای خودمم آخه

ولی خداییش بدموقع بود و خیلی هم بدموقع بود و گناه داشت بابام

خلاصه با همون اصطلاح که اسمش نمیارم چمدون و اینارو گرفتم و رفتم تو سالن و خارج که شدم

دید اقتصادگرایانه رو گذاشتم کنارو اولین تاکسی که دیدم گفتم آقا چقدر میبرین تا فلان جا؟

گفت تاکسی متر و حدودا 13 تومن میوفته

نگفتم چرا و چگونه و فقط سوار شدم

رسیدمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

مامان دیدمممممممممممم

جان به فدایش بیدار بود......


میخواستم بگم بخواب صبح میحرفیم..نشد نشستیم به حرف زدن

احوالپرسی

بابا هم بیدار شد خخخخ

بابا هم نشست به حرف زدن خخخ

تا ساعت سه و خورده ای بامداد

همونجا بود که فهمیدم که مامان دیشب عزاداری شله گرفته خخخ

نیشم باز شد خخخ

صبح پاشدم و ساعت یازده صبح شله گذاشته شد جلوم و شدم سرشار از حس خوب

چون احساس کرده ام خونه ام

من عاشق خونه ام

خیلی نوشته آبکی بود،حق میدم،بزارین به پای شور و هیجان رسیدن

راستی برفا هم آب شده،فکر میکنم حرف داداشم چیزی جز وعده نبود حرفش خخخ


ولی خب این چیزی از حس خوبم کم نمیکنه

به قول رادیوی روشن تاکسی دیشب در ساعت دو بامداد

اینجا مشهد است.............


پ.ن:بعد مدتها بعد نوشتن این پست احساس کردم واقعا 14 سالمه،خیلی حس خوبی داره،کاش بتونم کوچیکتر احساس کنم سنم و آلایش های  زنندهی زیاد شدن سن


۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۴ ، ۱۸:۵۰
پیمان

سلام

فردا عازم مشهدم

البته ابتدا تهران و از تهران به مشهد،بلیط مستقیم نشد

برخلاف دفعه های گذشته

تو سکوت

یکجورایی برخلاف دفعه های گذشته که برنامه ریزی شده بود

این دفعه خیلی مطمئن نبودم به این تاریخ

ولی شد

امروز مامان و داداشی گفتن مشهد برف اومده

داداشم تو اینستاگرامش فیلم کوتاهی از بارش برف گذاشته بود

واسش کامنت گذاشتم امیدوارم تا میام آب نشه

همونجا تو جواب گفت

آب هم بشه میبرمت جایی که آب نشده باشه

خیلی حس خوبی بهم داد..تو دلم بچه گانه ذوقیدم

به همین راحتی

گاهی وقتا احساس میکنم

خدا همه چیزهارو بهانه ای قرار داده تا بنده هاش حس خوبی داشته باشن

بعله...فردا آغاز سه هفته  مرخصی زمستانست

سه هفته سراسر دوس داشتنی

البته با توکل به خدا

اگه مشکلی پیش نیاد تو مشهد با نت داداش خخخهم بر پای وبلاگمان خواهیم بود

پس فعلا اگه صبح ظهر یا شب ندیدمتون

صب و ظهر و شبون بخیر


میگ میگ
۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۴ ، ۰۲:۰۱
پیمان

این پست می توانست یک صحنه  از یک نمایشنامه باشد

یک صحنه از دومین نمایشنامه زندگیم

نمایشنامه ای به اسم

اینجا ادمها حرفی برای گفتن ندارند

اما صحنه نشد

در نطفه خفه شد

بعد از مشورت با دهنده طرح

به این نتیجه رسیدیم که این صحنه باید حذف شود

این پست شاید یاد بود یا دلجویی است از صحنه ای

که در نطفه خفه شد و جز اینجا دیگر مجالی برای شکوفایی ندارد

نه مجالی برای بازی دادن،نه حتی مجالی برای ارائه دادن

امیدوارم شما حداقل حوصله کنیدو بخوانیدش

چون یک صحنه است و زیاد نسبتا
۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۴ ، ۱۸:۰۳
پیمان

میشه عادی نگاهش کرد

میشه خاص نگاهش کرد

جفتش در دید ظاهری حداقل یکیه

زندگی رو میگم

مثلا

یک مسیر پونزده دقیقه ای تا سرویس هرروز صبح

میشه هرروز به این دید نگاه کرد که

وای  حداقل یک سال باید این مسیر طولانی تحملش کنم،تازه تابستون بندر چیکار کنم

میشه هم هرروز

تو این پونزده دقیقه هرروز یک چیز جدید تو مسیر ببینی و منتظر اتفاقی تازه باشی

یک گریز بزنم به این جمله مسیحی ها و باز برگردم سرحرف اصلیم

که میگه در لحظه زندگی کن

اول ها من فکر میکردم این جمله فقط معنی خوش گذرونی میده

از اونجایی که اونها می خوار و گوشت نجس خوار و این سری هجمه ناخواسته وارد شده از سمت متعصبان بی فکر به ذهن ما بودن

ولی وقتی عین این عبارت در اشعار و گفته های بزرگان خودمونم دیدم

شیرفهم شدم که این در هر لحظه باید برای اون لحظه زندگی کرد

و اگه بخوای به قبل و بعدش فکر کنی فقط شرایط واسه خوت سخت می کنی

باتوحه به این که هدف تعیین شدست و برنامه ریزی شده

ولی هر لحظه رو بنا به شرایط اون لحظه باید زندگی کرد

و اونجور باید نگاه کرد

اینجاست که اون نگاه ها به کار میان

میشه بهشون گفت نگاه های موقعیت ساز

که یا میتوننن اسم نگاه های تکراری به خود بگیرن

یا میتونن هم اسم نگاه های کنجکاو به خود بگیرن

به  نوع عادی یا خاص بودنشون

این شمایین که تعیین میکنین

دوس دارین چیجوری نگاه کنین

دوس دارین چیجوری فکر کنین

حتی دوس دارین چیجوری حس خوبتون بسازین

یا

دوس دارین چندروز زندگی کنین

برای خدا
۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۴ ، ۰۲:۰۵
پیمان

سه روز که رسما اومدم خونه جدید

اولین جدایی کامل از خانواده اما نه به خاطر ادواج

اولین تجربه خونه مجردی

تو این روزها حس های تازه اولیش

بیشتر از هرچیز به این فکر می کنم که

امان از معادلات پیچیده خدا

از دنیای ابدیت اسمت واسه یک ماموریت روی زمین فرامیخونه

با چشمی پراشک شرح میده واست باید چیکار کنی

هیچکس نمیدونه چرا با این همه علاقه و ترس از دوری از عشق

و با این که میدونه ممکنه وقتی برمیگرده اینقدر پاک نباشه

اما میفرستت به سرزمین عجایب

ماموریت شروع میشه و میشی یک نطفه

که بعد از نه ماه سرو کله زدن با پوست و گوشت و خون

تو شکم یک مادر

رسما کارت شروع میشه دنیای عجایب

انگار رئیس جمهور مملکتی هستی

همه مواظبتن،دل سوزتن،اسکورتت میکنن انگار

همه حواس ها بهت جعمه تا مبادا ذره ای غم دنیا تورو فرانگیره

تا چند سال وضعیت همین است و جهان اقلیم و تو پادشاهش

کم کم نگاه ها جدی تر می شود

مواظبت ها سخت گیرانه تر

کنترل ها اذیت کننده تر

اماا باز هم احساس میکنی این مواظبت ها برای حفظ توست

همزمان با این ها اما تفکراتی در تو شکل می گیرد

استقلال

کش مکش استقلال و حمایت ها تا مدت ها ادامه پیدا می کند

که معمولا با پیروزی استقلال مواجه می شود

استقلال اما بهایی سنگین به تو داده میشود

بهای سنگین استقلال طلبی

از دست دادن محسوس دلسوزی ها و به فکر بودن ها و حمایت ها و......

حالت دوچرخه ای را پیدا میکنی که نه تنها پایه ندارد

بلکه نمره اش 26 است و فرصت برای زمین خوردن فراوان

تویی و یک دفعه های فراوان

تویی که روزگار میگذرانی با یک دفعه ها

و سرشار میشوی از آنها

حال دیگر فقط خود را داری که دل بسوزانی برای خود و خای خود

کم کم اما نیز هم پیدا می شود

نیاز به کسی که باهم دل بسوزانید برای هم

و باز زمانی هم برای آن

و بعد از پیدا کردن و رفع نیاز دلسوز داشتن

نیاز پیدا می کنی حالا خود دلسوز باشی برای کسی

و حالا خود میشوی دلیلی  برای ماموریتی دیگر

و سرآغاز چرخه دلسوزی ای دیگر

با تموم این ها اما هیچ گاه سردرنخواهی آورد

از معادلات خدا

چرخه ها و چرخه ها و چرخه های فراوان

با این افکار

باز هم گذشت زمان و فرو رفتن در دل سوزاندن برای دیگران

آنقدر که پیشکسوت می شوی در این زمینه

آنقدر که خسته می شوی و جانی در بدن نه

آنقدر که اینبار خوسته یا ناخواسته باز میروی زیر پوشش دلسوزی دیگران

و میرسی به آخرین زمان های چرخه

و منتظر

برای پایان ماموریت

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۴ ، ۱۹:۴۰
پیمان

سلام

قبل از این که شروع کنم به نوشتن یک توصیه بهداشتی  فنی  داشته باشم به ساکنین محترم تهران و دوستانی که به هردلیلی تهران زندگی می کنند

طی یکی دوباری که خودم گذرم خورده و طی اخبار مستندی که  از چندین دوستم چه  تعمیرکار و چه در  نقش مشتری و بازدیدکننده از بازار علاالدین تهران شنیدم

توصیه اکید می کنم،توصیه اکید می کنم،اگر روزی گوشی خواستین بگیرین یا خدای نکرده گوشیتون خراب شد هرگز به این بازار مراجعه نکنید  که با نامردی هرچه تمام تر دولا پهنا باهاتون حساب می کنن

ببینید بعضی چیزها تو تعمیرات طبیعیه،مثال میزنم،عوض کردن سوکت شارژ بین خودمون باشه کلا سه چهارتومن بیشتر هزینه نداره برای فروشنده،ولی فروشنده باید برجی 4 میلیون کرایه بده پس منطقیه بیست بیست و پنج تومن هزینه عوض کردنش بگیره ولی این که چهل پنجاه شصت تومن به بالا بخواد بگیره دزدیه و حرام

یا تو مورد عوض کردن تاچ و ال سی دی یا حتی گذاشتن روکش صفحه که دیگه بدتر

و از همه اینها بدتر برای خانومها که اطلاعات شخصیشون تو گوشی هست ،یکی از دوستان که قشنگ دیده دختری گوشیش رو داده و رفته و طرف خیلی ریلکس دوستشم گفته بیاد نشستن به دیدن عکسها و فیلمهای خصوصی اون بنده خدا

کاری نداریم که بعضی دوستان خانوم دوس دارن و خودشون میخوان و در بهترین حالت مشکلی ندارن که عکسها و فیلمهاشون یک نامحرم ببینه،ولی واسه اون دسته از بانوانی میگم که واسشون خیلی مهمه این چیزا

با این اوصاف برادر و خواهرم برای هیچ مسله ای مربوط به گوشی موبایل و تبلت و غیره سمت این بازار نرین،نمیگم بازارهای دیگه مثل بازار موبایل ایران پسر پیامبرن نه،ولی درصد نامردیشون به اینها نمیرسه

این پست اصلا ربطی به این نکته نداشت خیلی هم طولانی شد ببخشید ولی خب چون خیلی وقت بود این موضوع روم فشار میاورد  و دیدم که دوستان تهرانی هم  زیاد داریم،گفتم تذکر بدم این نکته رو تا خدای نکرده هیچ ضرری حاصل نشوند


خب برسیم به سراغ این پست

یکی دوسال سال پیش اگه یادتون باشه (دوستان معدودی که از اون دوران باقی موندن البته) یک پستی دادم با این مضمون که آفا بیایم فیلمهای خوب و آهنگهای خوبمون با هم به اشتراک بزاریم

یادمه چند پستی هم به این روال پیش می رفتم هر از چندگاهی که خب بنا به تغییراتی در زندگی کلا این پروژه کنسل شد و حتی نوشته هامم با تاخیر ثبت می شد

چند روز پیش که رفتم تو وبلاگ روزمرگی   و پستی  درمعرفی و تعریف فیلم اینتراستلار دیدم دوباره این جرقه خورد تو ذهنم که چقدر من با این معرفی کردن و تبادل اطلاعات ارتباط برقرار می کنم

رو این حساب باز همینجا اعلام می دارم که قصد دارم دوباره این سنت حسنه رو جامه عمل بپوشانم و هر از چندگاهی بنا به حس و ذوق مضاعف مبنی بر آن فیلم یا آهنگ پستی را ساطع می کنم

تا شاید شما هم خوشتون اومد و تونستیم حس های خوبمون به اشتراک بزاریم و از انرژی بیشتری بهره مند بشیم

بنابراین عنوانهای این ها مبی بر آهنگ بودن یا فیلم بودن اون پیشنهاد با این تیتر برای شما نمایش داده خواهد شد البته تازمانی که اون فیلم یا آهنگ با اون تیتر بخونه که در صورت نخوندن تیتر عوض میشه،خلاصه که عناوین اون پستهای مشخص اگر با موضوعیت فیلم باشه که با تیتر

((فیلمهایی که با آنها اشک ریختم))

که میام راجبش حرف میزنم و تحلیل می کنم و در اصل میخوام بگم آره من خیلی فیلم بین هستم،خیلی با کلاسم،من خیلی کولم،من هنرمندم،اصن من خیلیم و از این جوگیربازیهای نامعلوم


و اگر با موضوعیت آهنگ باشه هم با تیتر

((اهنگهایی که روحم را می نوازد))

که میام واستون اگه خارجی باشن ترجمشون میزارم و توضیحاتی که لازم داشته باشه و چیزهایی که ازش احساس می کنم و باز هم همون ادا اطوارهای لوس و ایرانی هم که باشن تقریبا به همین منوال

اما میخوام شروع کنم اولین فیلمی که باهاش اشک ریختم

طبیعتا این میزارم فیلم اول چون خیلی نوستالژیه

فیلم کلاه قرمزی

اولین فیلم کلاه قرمزی

فیلمی یکپارچه و عالی که از همون اولیش نشون داد فقط ژانر بچه نیست

شاید حتی رگه های سیاسی پسرخاله رو از همون جا می شد حدس زد

نمیدونم شاید پیش خودتون بگین مشکل داریااا مگه کسی هم با این فیلم اشک میریزه

ولی خب حقیقت این که ده پونزده باری که این فیلم دیدم دقیقا در سر همون صحنه خاص اشک ریختم

از کودکی تا نره غولی

خیلی ساده اشک میریزم براش

کدوم قسمت؟قسمت پایانی

همون جایی که که کلاه قرمزی با یک شاخه گل رز می ره سمت  آقای مجری میره به عیادت آقای مجری و میبینه دورش پره دور تخت و کسی حتی یاد کلاه قرمزی هم نیست

ناراحت میشه و میره سمت ترمینال

مجری بعد مدت میفهمه و میره سمت ترمینال

 و اونجا هم....

میدونین یک غربت و تنهایی و دلتنگی خاصی همیشه این قسمتش هست که من به اشک ریختن وامیداره حتی تو این سن

خب این مقدمه ای بود بر یک سری پست ها که ایشالا اون ها مفصل تر و پربارتر خواهد بود

امیدوارم همراهی کنید

و شما هم از این طرح استقبال کنید

تا درنهایت حس های خوب را با هم شیر کنیم


۱۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۴ ، ۰۱:۲۴
پیمان