در مسیرناکجا آباد

مینویسیم تا بدونیم هستیم...
در مسیرناکجا آباد

چه به بازی ادامه بدی،چه بازی ادامه ندی..جهان به بازی خودش ادامه میده،توقفی وجود نداره،پس فکر کنم بهتره سعی کنی بهترین بازیت بکنی و بهترین نمایشت به اجرا بزاری،به جای این که مدام وقتت به غرزدن و کثافت کاری تلف کنی.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

پستی دوگانه

پنجشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۲، ۰۸:۳۰ ب.ظ
جمعه بیست و چهارم آبان ۱۳۹۲ . 23:45این پست میخواست جور دیگر آغاز شود اما...

اما وقتی دو مطلب میخونی..با یکی امیدوار میشی به وضع جامعه که هستند کسانی که روح ببخشند به جامعه و با خواندن مطلبی دیگر حسرت میخوری به حال انسانهایی که خدا خودش را شخصا لحظاتی چند را در این دنیای فانی برای آنها نمایان می کند..وگرنه مگه میشه با دیدن همچین نشونه هایی یاد خدا نیفتاد،یاد بزرگیش،یاد...

خدایا شکرت...من که تاحالا تو کنکورهای درسی زندگیم موفق نبودم حداقل اونجور که میخواستم..ولی خودت کمک کن تو این کنکور دنیایی موفق بشم..که بسیار ضعیفم و محتاج رسیدن تقلب از سوی تو...

خب و اینک پست به مسیر اصلی خویش بر میگردد...

عکس؟؟؟کلا یکی به زور گرفتم...خب قبل رفتن آره خیلی احساس میکردم دیگه اونجا پر سوژست واسه گرفتن عکسهای بسی متفاوت..وقتی رفتم دیدم خیر..البته به جز چند سوژه خوب اما خب موقعیت عکس گرفتن نبود

اگه بخوام راستش بگم دور فامیل بیشتر خندیدیم تا عزاداری...ولی خب بازهم چیزهایی بود

در کل اگه تو شام غریبان مث ایام بچگیم شمع روشن میکردم میتونستم بگم خیلی خوش گذشت

اما مشهدی باشی و تو ایام محرم شله نخوری؟

خب همونجور که یکی از محالات و از آن جا که دوستم به رسم هرسالشون که شله نذری میدن دعوتم کرد که انصافا هم خوب شله ایه ...خانواده قرار حرکت رو که تهش دیگه قرار بود  چهارشنبه ساعت 10 صبح باشه به یک بعد از ظهر تغییر داد که سرفرصت به همه کارهایمان برسیم..والا..چه خبره مگه حتما باید سر وقتش حرکت کرد؟مگه عجله داریم آخه؟..والا...

بعد دوسال رفتن به بردسکن شنیدن لهجه های غلیظ خیلی شیرین میتونه باشه و هیچ جورنمیتونی جلوی خندت بگیری و از اون بدتروقتی سر صبح تو زیارت عاشورا بعد از 3 تا مداح چهارمی بیاد بگه هرجور شده باید گریه کنی....هرکاری میکنی فقط گریه کن..منم از اونجایی که خوب میتونم خودم نگه دارم سرم بردم پایین و به حالت هق هق سرم داشت تکون میخورد...

من حیث المجموع  بااحتساب شب عاشورا ، صبح عاشورا ،ظهر عاشورا، شام غریبان..تا حدی کم از مراسم سینه زنی و تا حدی بسیار زیاد از نواختن فلوت لذت بردم در این حد که تا آستانه اشک مرا برد..اما کصافط زود تموم کرد مرا برگرداند

ظهر عاشورا هم ناهار قیمه بود..و آنقدر شور بود ، کوفتی نزاشت بفهمیم چی داریم کوفتمون میکنیم.

ضمن این که باید به این نکته اشاره کنم که امسال بی نظم ترین سالی بوده که این مراسم به چشم خویش دیده..دراین حد که وسط عزاداری تو ظهر عاشورا یک هیئت یک دفعه زنجیر زدن و نوحه خوندن قطع کردن بلند شدن رفتن دنبال کارشون....جالب بود تو اولین حضور من اتفاقی افتاد که تاحالا نیفتاده بود..مرسی پاقدم.

نتیجه کلی  این که تجربه خوبی بود...ولی امیدوارم سالهای دیگه تو شهرها و محلهای دیگه این مراسم شاهد باشم..سوا از اعتقادات و اینجور چیزها گاهی وقتا میشه معرفت تو یک شکل و شمایل جدید دید والبته نه صرفا تو این مراسم اما خب  بعضی چیزها خیلی واقعیه و بدون اغراق..نزدیک به معرفت.


پی نوشت:با اشاره یکی از دوستان گفتم  تنها عکس رو هم که بسیار کیفیت و تکنیک پایینی داره رو هم اضافه کنم به پست..بزارید به حساب این که من همیشه دنبال نکته های مخفی و گوشه کنار مراسم برای پیدا کردن سوژه می باشم :دی

آپلود عکس

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۲۳
پیمان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">