در مسیرناکجا آباد

مینویسیم تا بدونیم هستیم...
در مسیرناکجا آباد

چه به بازی ادامه بدی،چه بازی ادامه ندی..جهان به بازی خودش ادامه میده،توقفی وجود نداره،پس فکر کنم بهتره سعی کنی بهترین بازیت بکنی و بهترین نمایشت به اجرا بزاری،به جای این که مدام وقتت به غرزدن و کثافت کاری تلف کنی.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان
یکشنبه بیست و چهارم آذر ۱۳۹۲ . 20:6فکر کنم نزدیک به4 سال پیش

بار سوم بود که به محیا پیشنهاد میدادم، هم کلاسیم

و بار سوم هم محیا مث یک گل که به یک تیم فوتبال میزنی و به اون گل میگن تیر خلاص بر پیکره تیم

گفت: نه

مستاصل سوار خط 18 شدم و رفتم پارک ملت

اونجا تو استگاه خط 17 منتظر بودم که برم خونه

هنوز نیومده بود و من دقیقا مثل یک لشکر شکست خورده کز کرده بودم و با بلیط اتوبوس ورمیرفتم

اون زمان هنوز من کارت نیومده بود،اتوبوسا بلیطی بود هنوز

تو فکر بودم،اندازه یک دنیا غم داشتم،واقعا اندازه یک دنیا غم داشتم،چون اون زمان واقعا محیا واسم یک فرشته مطلقا پاک بود

و من نمیتونستم اون فرشته مطلقا پاک داشته باشم و فکرمیکردم که امکان نداره هیچوقت همچون دختری پیدا کنم تو زندگیم،امکان نداره،امکان نداره

بلیط لوله شده بود تو دستم،تو فکر بودم و از روی استیصال بازش کردم و پشتش خوندم،کاملا ناخوداگاه

نمیدونم دقیق این بود یا نه ولی مفهموش این بود که:تلاش سرآغاز هرچیزی است.

خیلی کم حس خوبی بهم داد،این که باید خودم جمع کنم و دوباره بایستم،ولی باید قبول کرد که تو اون زمان هیچ جور نمیشه برگردی سرآرمانهات و حرفهای قشنگ شعار گونه

چون واقعا داغون بودم

بعد از اون زمان 3 سال  نه چندان جالب به خصوص تو دنیای مجازی داشتم،خیلی کثافت کاریها،خیلی...بیخیال

ولی خب به جرات میتونم بگم که خدا همیشه هوام داشت که به گل نشینم، که تا لب خط قرمز برم،افتادن در لب پرتگاه احساس کنم،ولی نیفتم تا خیلی چیزارو درک کنم و شاید روزی برای کسایی که دوس دارن بازگو کنم

دنیای مجازی با تموم چیزهای منفیش ،چندتا تجربه خیلی خوب واسم داشت

یکی از مهمتریناش در رابطه با جنس مخالف این بود که:

در اثر رفتن یک چیز حتی خوب،با امید و تفکر پاک بازهم چیز خوب دیگه خواهد اومد بدون شک

من به قسمت هیچوقت اعتقاد نداشتم و ندارم،ولی به حکمت خدا و صلاح دید خدا بی نهایت اعتقاد دارم

همیشه خدا بهترین صلاح رو برای انسان میدونه،و این وظیفه انسان که یک روز درک کنه اون بهترین چیز بوده که واسش میتونسته اتفاق بیفته

من حداقل احساس میکنم این درک کردم وقتی محیارو،همون دختر پاک چادری رو،همون کسی که سبک چادر پوشیدنش مثل اینایی نبود که چادر سمبل میکنن خیلی مرتب بودو دقیقا چادر همونجوری که منطقش بود می پوشید و اتفاقا این بود یکی از دلایل دوس داشتنش رو،همون فرشته مطلقا پاک اون روز هارو

در حال سوار شدن به یک پراید در دوکوچه اونورتر دانشگاه،که رانندش یک پسر چارشونه چاق کصافط عوضی بود

که احمق با اون شکمش گفته بود بهش من خلبانم،ارواح عمش مرتیکه ننه........

آره..خب از کجا میدونم؟..شاید داداشش بوده پسرعمویی کسی بوده؟ولی خب عزیزم ته توهش درآوردم در حد شناسنامه..که این آقای نامحرم قول ازدواج داده ،فعلا دوستن، بره خونه پسره عب نداره..چون عید میخواد بیاد خواستگاریش و......

محیایی که به من گفت من اهل هیچ گونه رابطه ای نیستم، به زبون بی زبونی فقط گفت اول خواستگاری

به هرحال خداروشکر که نشد،این اولین و آخرین عشق زندگی من حداقل تا اکنون

اما خب این همه نوشتم که یک چیز بگم

وقتی جریان و داستانهای عشقی و به خصوص شکستهای عشقی این جوجه بچه های هرچقدرساله رو میخونم

یا میشنوم،که ای بسا تو بعضی هاش خداییش هم دختره خوبه هم پسره

یاد همون دوران خودم میفتم که چقدر شکستم و چقدر دوران بدی داشتم و با پوست وگوشت و استخونم درک میکنم حالشون

دلم میخواد از خدا بخوام..خدایا معنی احساس و عشق و عاشقی و اینجور کوفتیارو

تا وقتی این جوجه بچه های هرچقدر ساله (که کلی هم ادعای دانایی و فهمیدن میکنن )نتوستن درک کنند

 احساس و عشق و عاشقی(حالاچه واقعی چه غیرواقعی) رو ،بهشون نده لطفا

اما همین که میخوام این درخواست از خدا بکنم

به خودم یادآور میشم که اگه قرار باشه اینجوری باشه و البته خیلی چیزهای دیگه که بحثش اینجا نیست

پس انسان چیجوری میخواد به تعادل برسه تو زندگی

پس لازمه که همونجور که من درک کردم که اگه این نشد دلیلی برای نامیدی وجود نداره و به امید خدا حتما یکی بهترش میاد

این جوجه بچه های هرچقدر ساله هم درک کنن،اگه شکست عشقی یا هرچیزی مربوط به احساس داشتن

اونها هم برسن به این نکته که واقعا این آخر خط نیست و تا وقتی خدا هست همه چی هست،حتی عشقی به مراتب از عشق قبلی والاتر

فقط امیدوارم خیلی از دوران گندی که من داشتم که البته مال نفس ضعیف خودم بود اونها نداشته باشند

هرچند که خیلی راه درستش میرن زیر نظارت خونواده و احتمال این ضربه خوردن خیلی خیلی کمتر میشه،هرچند که عشق هم هست....

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۹/۲۳
پیمان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">