در اتظار یکی یا پوچی؟
همش منتظریم یکی بیاد یه کاری بکنه..یکی بیاد...
حتی اگه فقط تو حرف باشه..میگی : آره خب کسی که نمیاد پس چرا الکی زر میزنی؟
میگم:ولی اگه میومد میخواستی...میگی خب آره
میدونی خدا پیش خودش میگه پس من چیم اینجا؟..خب خدا هم دل داره دیگه..دلش میشکنه
همونجور که ما وقتی جایی باشیم و دیده نشیم دلمون میشکنه
چرا عادت کردیم..حتما یکی باشه..یکی بیاد..یکی نیست
چرا اینقدر حقیر شدیم که حتما باید آغوشی باشه تا بدنمون گرم باشه..حتما باید لبی باشه تا لبمون گرم بشه..حتما باید فلان جایی باشه تا فلان جامون گرم بشه
چرا شوخیهای خدارو جدی گرفتیم..
چرا با اولین تعارف خدا هول شدیم و آش با جاش برداشتیم؟
خدا اون یکی داد که ...که استعاره ای از خدا داشته باشیم،یک مثالی از خدا،یک تشبیه ناچیز
که بیشتر به خدا نزدیک بشیم...نه که در حسرت اون یکی بیشتر فراموشش کنیم
راستش همین دلی که ما داریم مال خداست
پس همونجور که دل ما میشکنه و خوب بلدیم واسش تفسیر ببافیم
دل خداهم میشکنه..حتی با تموم بزرگیش
خسته ام از در حسرت یکی بودن ها
وقتی هم خسته باشی تکرار و شعار و این چزها حالیت نمیشه
یکی خوبه..خیلی هم خوبه..وقتی به خاطر چیزی که هست دوستش داشته باشیم،و همون یکی باشه که باید باشه
نه به خاطر مطلق کردن یکی
من ببخش خدا که سالها در انتظار یکی بودم و دروغ چرا هستم هنوز
ولی تو را نمی بینم..تورا که اصل کاری هستی اما
با اینکه خیلی وقتها قلمم به سمت تو می چرخد
ولی در دل هنوز انتظار یکی را می کشم
ببخش مرا که اینقدر نمک میخورم و نمکدون می شکنم....
البته میدونم این حرف بلافاصله در ذهن نقش می بندد که آقا اصلا خدا انسان را جفت آفریده،اصلا جفت هم نه خودش در خیلی جاها تشویق به صله رحم و پیدا کردن دوست خوب و این چیزها تشویق کرده،پس چرا اینجوری میحرفی؟وخب خب توضیح تکمیلی هم اینجاست در این که همه این ها هست شکی نیست،ولی این یکی همون تعارف خداست،متاسفانه ماها این روزها تا اون یکی نیست همش در انتظارشیم که خدارونادیده می گیریم،وقتی هم هست که دیگه سراسر زندگیمون میشه و اون و باز خدارو بنده نیستیم و این اصل جوانمردی نیست حتی بین یک انسان با انسان،چه برسد به رابطه انسان با خدای خودش،حرف فقط یک چیز چه یکی باشه چه یکی نباشه انسان خداروداره و بایدمتوجه حضورش باشه،وقتی هم یکی بود با هم متوجه حضورش باشن و باهم لذت ببرن.