در مسیرناکجا آباد

مینویسیم تا بدونیم هستیم...
در مسیرناکجا آباد

چه به بازی ادامه بدی،چه بازی ادامه ندی..جهان به بازی خودش ادامه میده،توقفی وجود نداره،پس فکر کنم بهتره سعی کنی بهترین بازیت بکنی و بهترین نمایشت به اجرا بزاری،به جای این که مدام وقتت به غرزدن و کثافت کاری تلف کنی.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۳۴۳ مطلب توسط «پیمان» ثبت شده است

سه شنبه دهم بهمن ۱۳۹۱ . 13:3سلامی این بار به فارسی معیار

یه ایده ای تو ذهنم....میخوام مصادف با یک سالگی وبلاگ یک سری چیزهایی اضافه کنم..نه نه

اشتباه نکنید..قرار نیست به سادگیش دست بزنم...چون اگه بخوام سادگیش بگیرم دیگه خودم

نیستم و این وبلاگ معنی ای نداره..همه چیز به همون سادگی که دلم هست باقی خواهد

موند..منتها تو این فکرم که همونجور که پایه اصلی به وجود اومدن این وبلاگ دل نوشته های خودم به

این صورت که خب هروقت احتیاج به نوشتن دارم میام و اینجاحرف دلم می نویسم..حالا می خوام

آهنگ رو هم اضافه کنم..شاید احساس کنید  این کار در راستای جذب بیننده می کنم که البته با توجه

تعداد نظرات وبلاگ و سوت و کور بودنش احساستون منطقیه..ولی خب آهنگهایی که بزارم صرفا

آهنگهای به روزی نیستند چون اون آهنگها هم عین نوشته هام دل نوشته حساب می شن هرچند که

دل بزرگ دیگهای ساختشون......پس مطمئن باشید صرفا چیز جذابی ازلحاظ ظاهری نخواهد بود که

بخواد تعداد بیننده رو ببره بالا(البته صرفا کسایی که واسشون ظاهر و مطالبوبلاگواسشون

مهمه)....صرفا دلنوشته هام منتها این بار به زبان آهنگ دلی دیگر@


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۱ ، ۲۰:۳۰
پیمان
یکشنبه هشتم بهمن ۱۳۹۱ . 16:5بگذار دو سوال کلیشه ای ازت بپرسم

جنسیت قبل انسانیت است یا انسانیت قبل جنسیت؟

و دیگر آن که

ظاهر در پس تک هدف مهمتر است یا درون؟

و البته یک خواهش

خواهشا نسبیت را در اولین قدم حرام نکن

جوابشان را اگر بدانی دیگر مرا از روی جنسیت و ظاهرم قضاوت نمیکنی

.....

چه شیرین حسی آن هنگام که از پس پرده که قطره اشکی فرومی افتد

احساسی قوی و قلبی بهم می گوید

خدایا تو مرا حداقل نه از روی ظاهر قضاوت میکنی نه از روی جنسیت

و اندکی که با فهم ناچیز خود فکر می کنم

می فهمم چه زیبا باطن هاییند عاشقان انسان نمای تو...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۱ ، ۲۰:۳۰
پیمان
سه شنبه نوزدهم دی ۱۳۹۱ . 21:13از سوی من دعوت نامه ای برای یک دوست

دعوت نامه هایم اما چه  بس بی شمارند از گشوده نشدن

قصه ایست تکراری روال زندگی من

از پس هرروز

دعوت نامه ای از سوی من است که گشوده نمی شود

غرور است که مدتها ز یادم رفته

آه استیصال....که چه پررنگ خود را جلوه داده است

آماده کردام مدتهاست تک دعوت نامه ای

آغشته شده است کاغذش زبوی معرفت

که چقدر دل را می سوزاند این بوی معرفت

دستانی لرزان و اراده ای نامحکم

و نگاه خدایی که همچنان به صندوق پست دوخته شده است...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۱ ، ۲۰:۳۰
پیمان
سه شنبه دوازدهم دی ۱۳۹۱ . 21:12دووم بیار مرد

حتی اگه نگاه ثابت و ارزشمندی رو تو نیست

مطمئنا نگاه خدایی روی تو هست

...

وای به اون روزی که نگاه اون دیگه رو تو نباشه

حتی اگه همه نگاه ها رو تو باشه

وای به اون روز

دووم بیار مرد...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۱ ، ۲۰:۳۰
پیمان
یکشنبه بیست و هشتم آبان ۱۳۹۱ . 20:29ببین...

میدونم قرار نیست که خبر خوشی واست بیاد

میدونیم قرار نیست خبر خوشی واست بیاد

پس دل به قاصدک نبند

دل به اومدنش نبند

خودت خبر خوب بساز

خودت خبر خوب بباش

چه شیرین اگه در این حین خبر خوش هم بیاد

چه شیرین اگه تفکراتت به واقعیت تبدیل شه

ولی میخوام همه اینهارو بسپاری به خدا

فقط خودت خبر خوش بساز

حال دیگر می دانیم خبر خوش همان تلاش توست

و این تداعی کننده امید راه راست آیادانی

و مقصد

جایی که همه دوستان جمع اند آنجا به وفور

که اکنون موقع ساختن@



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۱ ، ۲۰:۳۰
پیمان
سه شنبه چهارم مهر ۱۳۹۱ . 16:25راستش بخوای نمیدونم چیجوری یا چرا شروع شد....

ولی حالا که شروع شده ترجیح میدم تا آخرش باهات بجنگم

آره تا پیروزی...

و بدون شک هم یک نفر پیروز میشه...انقدر میجنگیم تا بشه

حداقل اگه قرار نداشته باشمت

خیالم راحت باشه که جنگیدم و ازت باختم

کی که ندونه اینم یه افتخار

کی که ندونه اینم یه پیروزی

کی که ندونه اینم یه عشق...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۱ ، ۲۰:۳۰
پیمان
پنجشنبه سی ام شهریور ۱۳۹۱ . 17:20وقتی قرار نیست کسی خبر خوبی واست بیاره


وقتی خودتم نمیتونی حامل خبر خوبی واسه هیچ کس باشی


حتی توانایی انرژی مثبت دادن یه کسیم نداری


باید گفت دچار گره کور شدی


میتونی رکاری بکنی بکنی که از شر این گره خارج بشی حتی خودکشی


ولی خب فقط نباید اسیر روزمرگی بشی...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۱ ، ۱۹:۳۰
پیمان
شنبه چهارم شهریور ۱۳۹۱ . 0:37پرسید فرشته از شاعر عاشق


همیشه اینقدر سخت بوده عاشقی؟


جوابش اما شاعر سکوتی اشک بود.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۱ ، ۱۹:۳۰
پیمان
چهارشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۱ . 0:9
برایش نان بود آب بود  زندگی بود

تیتر قلبش یاسی تنها قطب زندگی

اما او سرد بود پوچ بود

و غروری که بر که بر لبهایش جاری

یاسی اما بس پرنور و دلی گرمابخش

بال پروازش بود روح سرشارش بود

سنگ بود روزگارش اما

درک نمیکرد یاسی چه بهایی دارد

آخر هم یک روز رفت در پس تک ظاهر

یاسی اما تنها یاسی اما بس پرنور

هیچوقت کسی نفهمید چه گذشت بر یاسی

نه حتی یک روزن دل پردرد یاسی

که یک روز خبر آوردند

در پی چشمه معرفت یاسی خندان دور شد

ظاهر اما هیچ وفایی را نیست

نا امید و اندوهناک از ظاهر برگشت

به خیال آن که یاسی همواره هست

با ذوق برگشت یاسی اما رفته بود

نه نشانی و نه از او ردی

یک کاغذ اما تنها یادگار یاسی

متن کاغذ میگفت :

گر مرا میخواهی ناکجا آباد را بیاب

خنده تلخ او و ندایی که میگفت

ظاهری دیگر در انتظارتوست

یاسی بس بزرگتر زتوست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۱ ، ۱۹:۳۰
پیمان
شنبه بیست و یکم مرداد ۱۳۹۱ . 0:59در واقع همه ما سعی میکنیم فرشته خوبی باشیم

این که چرا اومدیم؟

چرا برای اومدنمون تصمیم رفته شده

حتی لغزش در تصمیم پدرومادری

اگر هستم پس هستم

شک یا هر ابهامی تلف کننده فقط وقت

درود یا لعن هدف پیش رو

فقط باید فرشته خوبی باشیم



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۱ ، ۱۹:۳۰
پیمان