در مسیرناکجا آباد

مینویسیم تا بدونیم هستیم...
در مسیرناکجا آباد

چه به بازی ادامه بدی،چه بازی ادامه ندی..جهان به بازی خودش ادامه میده،توقفی وجود نداره،پس فکر کنم بهتره سعی کنی بهترین بازیت بکنی و بهترین نمایشت به اجرا بزاری،به جای این که مدام وقتت به غرزدن و کثافت کاری تلف کنی.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان
شنبه پنجم مرداد ۱۳۹۲ . 16:59میخواستم یک مطلب شاد بگذارم به همراه آهنگی امیدوارکننده تر..نه برای این که ازاون حال و هوا خارج شدم یا همه چی اوکی شده...نه واسه این که نشون بدمهیچوقت اهل کم آوردن نیستم..قولی که قبل اومدنم به این دنیا به خودش دادم و بایدسرحرفم بمونم..پس حتی باوجود درد باید ادامه بدم و بگم که پیمان هنوز هست...امادیدم شبهای احیا داره میشه و  نه این که اهل عزاداری باشم یا اعتقادی بهسوگواری و  غم داشته باشم که اصلا وقتی خود مولا علی (ع) گفت به خدای کعبهکه رستگار شدم پس چرا غم؟چون چه چیز بهتر شیرینتر از رستگاری...پس دلیلیواسه سوگواری و عزاداری ندارم ولی واسه احترام به عزیزانی که قدم میگزارن به اینوب و اونها اعتقادی به تفکر من نداشته باشن و  با عزاداری ارادتشون به مولا علی(ع) نشون میدن مطلب واسه بعد شبهای احیا آماده میکنم ضمن این که به این بهونهاز همه عزیزانی که لطف میکنند و قدم میگذارند بر این وب بدون هیچ تعارف و کلیشهای ملتمسانه تقاضا میکنم این بنده ناپاک  رو دعا کنند تا ناپاکیها و نقص های زندگیشمسیر خروج پیش بگیرند و مسیر کمال رو دنباله گر باشم.با تشکر


پ.ن 1:آهنگی ن انتخاب کردم تا بتونم دوگروه رو راضی نگه دارم که هرچند به صورت مطلق هیچوقت امکان پذیر نیست.

پ.ن 2:مطلب طنزی که برای بعد شبهای احیا در نظر گرفتم اگر عمری باقی بود به احتمال فراوون ادامه شوخی با خدا باشه تحت عنوان شوخی با خدا(2) که برای اطلاع از چند و چونش باید شوخی با خدا(1) خونده باشین(چه تبلیغی کردم :دی)و درجریان قراربگیرین اگه واستون مهم داستان چی به چیه.

پ.ن 3:این همین الان چون حس بدی بهم دست داد گفتم باید اضافه کنم..یک یادآوری به پیمان..که هیچوقت آدمهارو از مدرکشون و اسم و ظاهرشون قضاوت نکن و البته توقع نداشته باش..از هرکی به اندازه معرفتش توقع داشته باش پیمان..که البته اصلا توقع داشتن کار خوبی نیست ولی خب عامیانه بهت گفتم که دیگه اینجوری دلت نگیره..از آدمها به اندازه معرفتشون . چیزهایی که بدست آوردن انتظار داشته باش..از منطقشون  از درون قویشون..نه از اسم ونام و مدرکشون

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۲ ، ۱۹:۳۰
پیمان
چهارشنبه دوم مرداد ۱۳۹۲ . 11:10هیچ گاه نداشتم فرصت یک شدن برای هیچ کس

جز برای خدا و جز برای مادرم

خدا که میلیاردی برای خویش یک آفریده بود

مادر اما می بایست جز من به بقیه بچه هایش،به بقیه یک هایش می رسید

که بقیه بچه ها این روز ها چه بسیار محتاجند بیشتر  به اعلام یک بودن از سوی مادرنسبت به من

حال من مانده ام و علاقه ه ای به یک بودن

روانشناسی می گوید گر پیش خود یک باشی بیشک در دنیا یکی

اما مشکل همینجاست که من پیش خویش نیز یک نیستم

این روال همیشگی زندگیم بوده است

بدون اعتراض به چیزی و یا در پی مقصر

اما خیلی وقت است در خود میشکنم

که هرچند شکستنی موقتی اما دردناک

چاره کار اما شاید رفتن است

راستش دلم،رفتن می خواهد

رفتن از پیش مردمانی  که برایشان یک نفر شاد بودن به از همگی شادبودن

رفتن از پیش مردمانی که فراموشت نمیکنند هیچ گاه حتی....

رفتن از جایی که نه تعارف بشنوی نه انتقادهای آبکی

رفتن به دنیای مردمانی که بی توقع برایشان یکی

رفتن به جایی یادت نیاورد حتی پیش خویش یک نیستی

رفتن به جایی که فقط سادگی باشد در اوج بی یکی

رفتن شاید در هنگام دلگرفتگی هم یادت نیاورد حتی نزد خویش یک نیستی

رفتن شاید فرار نباشد این بار

رفتن شاید این بار برای نزدیک شدن به خویش

نزدیک شدن شاید به خدا...

رفتن............

...........................................

پ.ن1 :با تشکر از تموم دوستانی نظر می گذارندو با لطف خویش و البته تعارف خویش شرمنده می کننداینجانب را..اما استثنا این باراگر میخواهیدنظری بگذارید از کوچکترین تعارفی و حتی لطفی دریغ کنیدلطفا و با عرض پوزش البته و البته دوستانی که برای اولین بار قدم بر این وب می گذارند و نظراتی الکی و کپی شده و تکراری مثل تبادل لینک و این مزخرفات می گذارند ای بسا با توهین اینجانب مواجه گردند.

پ.ن2 :گر خواهید به طور کامل حس و حال اینجانب را درک کنید پیشنهاد میکنم این آهنگ را  که در بدو وررود به وب به گوشتان می رسد راالبته با کیفیت بهتراز لینک زیر دانلود بفرمایید..آهنگی که شاید برای شما نیاز یک بار گوش دادن باشد اما برای من نیاز هزار بار شاید...آهنگی که نوحه نیست اما چه زیبا اشک را به مرحله ظهور در می اورد.

http://www.uplooder.net/cgi-bin/dl.cgi?key=96b99815ebb8f79b8f4dd54bb7473db5



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۱۹:۳۰
پیمان
شنبه بیست و نهم تیر ۱۳۹۲ . 22:15

با بهونه های نامعلوم و بس اندوهناک

سالهاست اشک می ریزد با خویش لیلا

ای خدا این چه وضعست و چه حالی است زمن

آن چرا این گونه و این چرا آن گونه است

چون که خواهم باشد هرچیزی که من خواهمش

باید آن باشد دقیق هرآن چه که من خواهمش

غیر از این باشد حتی اگر یک وجب یا صد وجب

ناگزیر من فقط مرگ خواهم ای خدای عزووجل

زان که دیگر نمانده طاقتی در پس این سالها

تو خدایی باید بدی مرگی اگر دوست داری لیلا

ای خدا کم آورده ام کم اورده ام اندکی درکم کن مرا

این زندگی را نمی خواهم و نتوانم تحملی دگر راحت کن مرا

و خدا هم همواره با لبخندی شاهد ماجرا

که ناگه صبرش تمام شد و عقده گشایی کرد خدا

بنده ام رزومه ات را نگاه کردم در فایل ها

گیج شدم گیج شدم در پس این همه نا شکری ها

تن سالم دادمت با وضع مالی خوب

اندیشه ای پاک دادمت و زندگی ای مرغوب

حال گله مندی بر عدالتم؟

که چرا ندادمت چیزهایی که در زندگیت کم است

که ای بسا اصلا ندادمت

خود بگو بنده ام این عدالت بود که می دادم همه آن چه را که میخواستی

که اگر هم بود عذر میخوام چه انگیزه ای برای تلاش در ادامه می داشتی

بندگان دیگرم نیز ندادم خیلی چیزها

ای بسا همچون درد تو وای بسا دیگر خیلی دردها

عده ای از این دردها همچون تو شکایت می کنند

عده ای نیز حتی لذت برده و اطاعت میکنند

رک بگویم بنده ام چند و چون زندگی آدمیان را از پیش بنوشته ام

هرچند که عاقبت را به نزدیک ترین فرشته ام نیزنگفته ام

حال ای لیلای من گر خواهی ادامه دهی و گر خواهی ادامه ندهی

زندگی ادامه خواهد داشت بدون حتی توقفی

http://www.up2www.com/uploads/1374354196821.jpg

http://www.up2www.com/uploads/1374354196842.jpg

شنیدم که میگفتی کم آورده ام و نمی خواهی این زندگی

مرگ می خواهی آن هم در اصرع وقت و فوری

من که باعشق و معرفت این گونه ساختمت زیبا

خود بگو پس برای چه آوردمت به این دنیا

آری ندادمت آن چیز که برایش بیتابی میکنی

تا که خود پیدایش کنی و از آن لذت ببری

البته هیچوقت نمی دهمت دقیقا همان چیز زان که تکراری شود زندگی تو

می دهم اما چیزی همواره در خور شان و تلاش تو

که اصل را همین قرار دادم برای بندگان

که هرچیز را ندارند به نسبت تلاش و امیدشان آرند فراهم

حال ای لیلای خوبم میتوانی بر درخواست مرگ از من پافشاری کرده و لبخندم را نیز محوتر

میتوانی هم پاک کنی اشکهایت و کنی من را به آینده امیدوارتر

که البته چه بسیارند انسانهایی همچون تو معترض

انسانهایی که مرگ می خواهند و امیدی که ولمحتل

اما کاش بدانید بندگان خوب من

ای جگرگوشه های زیبای ساخت دست من

هرچیزی که ندادمتان در زندگی

زان که خواستم تازگی و تنوع بیاورد برایتان در زندگی

زان که گر میدادم زندگی ای بی نقص و کمال

مطمئن باشید زندگیتان بود هرروز سرشار از روزمرگی

پس تلاش باید کنید و امید هم

و بدانید پشتتان هستم من همواره بندگان خوبم....


((برای دوست خوبم لیلا))

..........

پ.ن:تصاویر جدا شده از موزیک ویدئو paranoid android از گروه Radio head

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۲ ، ۱۹:۳۰
پیمان
چهارشنبه بیست و ششم تیر ۱۳۹۲ . 18:45من نیازم تو رو هرروز دیدن

از لبت دوست دارم شنیدن


((فریدون فروغی))

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۲ ، ۱۹:۳۰
پیمان
یکشنبه بیست و سوم تیر ۱۳۹۲ . 19:7شادی را گرفتند ازم

کلی حرف موند در دلم

 نگویم که پاک بودم در هربند عمق بطن

اما نامردا صداقت که داشتم در هرلحظه ای که گذشت

به خیال  یک مقدار بیشتر چاپلوسی

فکر کردند می توانند بگیرند از من روزی

ای کاش می گفتند باید بری چون نداری هیچ اطلاعات

یا که یاد نمیگیری هیچ رقم اطاعات

ای کاش نمی سوزاندنم با دلایل نامعلوم

ای کاش می دیدند طراوت این دل بس مظلوم

هرچند که خدا می داند رضایتم از آن محل

پشتکاری خوب برای حظ آن محل

اما معادلات چیزی بود جز معرفت

سادگی کوله بارش را بسته است

که با وجدانی راحت روان شدم به بیرون

که روزی دست اوست و خویش  همواره پشت من

این چند روز هم بگذرد و ماند سیاهیش به ذغال

اما نباید فراموش کنم من هم ندارم زیاد تجربه و اطلاعات

نگویم باید نامرد بود و زیرآب زد

زان که بایدتلاش کرد  یاد گرفت و به پایمردی کمر بست

که یک روز دیگر نتوانند بگیرند از من طراوت را

که آن روز هست روز نشان دادن استعدادها

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۲ ، ۱۹:۳۰
پیمان
جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ . 20:52تو که باشی در خیالم

دل نگرانی سیری چند

تو که باشی پشت خط مقدم

ترس از پاتک دشمن سیری چند

نتوان انکار خواستن آمدن آن روز

که من با رویایش خوشم..دگر چیز را سیری چند

فریاد منطق به گوشم رسید

آن کس که در دل و مغزت است مارا بس

پس ناکامی و نامیدی را سیری چند....؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۲ ، ۱۹:۳۰
پیمان
دوشنبه سوم تیر ۱۳۹۲ . 0:43هرج و مرج است در درونت , چشمانت می گویند

همه چیز خوب است اما اعتراض برای چه؟!!

 سوال گنگ دولت واحد

اصلا لبخند دارند معترضان اما چرا؟

پلاکاردهایشان اما مغایر با لبخندهایشان

آزادی پایان , استعمار تمام , همگی در یک زمان

وای که  شعار با لخند چه جان گداز حس خوبیست

معنی شعارها اما حاکی از آن اند , پایان حکومتم بردلت

که حتی گر شعارها واقعی باشد

با ذوق به تماشا می نشینم اعتراضهای برضد خویش را

به تماشا می نشینم حاصل استعمار خویش را

.........

امروز اما سالها میگذرد از آن موج اعتراضات

هرروز پرشورتر از روز قبل بود و هست و احتمالا خواهد بود

سفید گشته همه موهای رئیس دولت واحد , موهای من هم ای بسا بیشتر

بعید می دانم بداند اکنون کسی  هدف شروع اعتراضات

گویند هدف وقتی گم شد که هرج و مرج به درون من نیز کشیده شد

و پیوستگی معترضین با هم

اکنون من و تو در کانون اصلی اعتراضات

اما براستی کیست که کتمان کند داریم ما توانایی مقابله با آنها

که شاید همین اعتراضات سند مقبولیت دولتهایمان

سالها دو دولت پرهرج و مرج درکنار هم

و لبخند خدا که خیلی وقت است نمیخواهد قطع شود انگار...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۲ ، ۱۹:۳۰
پیمان
شنبه بیست و پنجم خرداد ۱۳۹۲ . 17:31نزدیک غروب آفتاب است , و من صبح را دوست


دارم.((محمد خاتمی))



نرفتم رای بدهم راستش

در دلتنگی از دست رفتگان 88 شاید

دلم اما می دانست چه کسی را میخواهد

در میان وفور اندک کاندیداها

دلم اما شاد است در این لحظه

حتی با حاضر نشدنی دردناک برپای صندوق رای

دلم اما  طراوت و تازگی بسیار دارد در این لحظه

ای بسا شاید  با امیدی واهی و خوشحالی ای زودگذر

دلم فقط می خواهد پذیرای حس خوب باشد در این لحظه

در پس خستگی های ناجوانمردانه این چندسال

دلم فقط خوشحالی بعد از گل می خواهد در این لحظه...



                               سلامی دوباره به اسطوره سبز

                         
                         که هرچند دربند اما همواره با قلبی سبز

آپلود عکس


                                  و  سلام دولت تدبیر و امید

آپلود عکس

آپلود عکس

پی نوشت: با تشکر از دوست خوبم  برای فراهم کردن تصاویر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۲ ، ۱۹:۳۰
پیمان
پنجشنبه نهم خرداد ۱۳۹۲ . 22:59

بیکار بود خدا انگار

حوصله اش سرفته بود بدون انکار

که جبرئیل را صدا زد بی گدار

و جبرئیل با چشمانی خواب آلود گفت جان پرودگار؟؟!!

فکری خطور کرده است مرا

که حوصله ام را صیقل می دهد حتی

و جبرئیل نیز گفت نوکرم و فرمانبردار

ببین جبرئیل راه می اندازیم کار خانه ای

که انسان هست محصولش آن هم در حد تیم ملی

یک نوعش مرد با دماغی گنده و گردالو

نوع دیگرش زن ای بسا در حد هلو

استعداد و معرفتی منحصرالفرد می دهم به تک تک شان آن هم از نوع خفن

آره اصن تو بگو در حد بمب افکن

و مسیر زندگیشان هست همین

پیداکردن نسبی استعداد و معرفت در مسیر

و برای خالی نبودن هیجان این مرتیکه شیطان را می گذاریم برایشان در کمین

می خریم از این الی ای دی های چندین و چند اینچ

میگذاریم یک کاناپه و لم می دهیم روش خیلی شیک

آخ راستی یادم نبود در اثر تحریم ها پول نداریم در بساط هیچ

بیخیال همان تلویزیون سیاه و سفید مارا بس

ولی جان جبرئیل چقدر بخندیم به این بندگان بس ساده لوح

بندگانی که فراموش خواهند کرد مرا خیلی هم تابلو

که چه خوش خواهد گفت روزی بنده ای معلوام الحال و پیمان نام

((عجیب است کار این مردمان بی بندوبار

که جدی گرفته اند کار این دنیارا با حال و وار

نمی گویند که جهانی دیگر باقی خفته است بدون انکار

که گویی قاعده بازی را فراموش کرده اند انگار))

بگذریم پروردگار و در طنزمان حس خرابی مکن

چندخطی دیگر بیشتر نمانده لطفا ناهنجاری درست مکن

آری بگذریم جبرئیل و از فردا دست به کار شویم

طرح هایمان را عملی کنیم 

که یک دفعه ای دیدی خودمان نیز رستگار شدیم

خلاصه  اینجوری گویمت که نسخه های اولشان هست بدون لباس و  آزمایشی

پس نامرد دید نزنی که جلوی فرشته های دیگر ضایع شی

و فردا شد با بریدن ربان افتتاح

آغاز گشت کار ساخت بنده های خدا

همه چی  خیلی خوب و عالی

شروع گشت منتها تنها تا اشتباه قابیل...



این داستان ادامه دارد......

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۲ ، ۱۹:۳۰
پیمان
دوشنبه ششم خرداد ۱۳۹۲ . 1:39ناگهان اومدی

گفتی احتیاجت دارم در جایی روی کره زمین

بدون حتی سوالی و جوابی

می دانستی که عاشقتم و نه گفتن در برابرت محال

پوشاندی لباس رزم برتنم بدون توصیف حتی نقشه کارزار

بعد از مدتی بود که فهمیدم

ثبات خوبی هست هدف ماموریت

دانستن هدف اما فهمیدنش مشکل نبود آنقدر ها

نگفتی اما چقدر درد دارد دوریت

و چقدر دردهای چینی که پیدا می شوند مشابه درد اصلیت

که اصلا همین هست یکی از دردهای اصلی

و بدتر آن که نگفتی قرار است عشقی باشد بر روی زمین

نمیدانم...

میخواستی شاید  قدر عشقت را بدانم که  گرفتارم کردی این چنین

نمی دانم نمی دانم

و حتی نمیدانم چرا  باقی حرف ها در اشک هایم گم شد

این را بدان..عاشق در جهنم هم عاشق است

حتی اگر در عشقی زمینی تو را جستجو کند

....

امروز ساعت اکنون

دل بی صبرانه انتظار خانه را می کشد

حتی با بی شمار دغدغه زمینی و ....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۲ ، ۱۹:۳۰
پیمان