در مسیرناکجا آباد

مینویسیم تا بدونیم هستیم...
در مسیرناکجا آباد

چه به بازی ادامه بدی،چه بازی ادامه ندی..جهان به بازی خودش ادامه میده،توقفی وجود نداره،پس فکر کنم بهتره سعی کنی بهترین بازیت بکنی و بهترین نمایشت به اجرا بزاری،به جای این که مدام وقتت به غرزدن و کثافت کاری تلف کنی.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان
پنجشنبه بیست و هشتم شهریور ۱۳۹۲ . 11:20در دوران دو نفره های قشنگی قرار گرفته ایم

در سمتی مذهبیون قرار گرفته اند که با کلاه شرعی ای محترمانه بر سر ازدواج صیغه را برای دونفره شدن علم کرده اند
در سمتی دیگر آزاد اندیشان قرار گرفته اند که با تعاریف جدید خویش از عشق ازدواج را در مقابلش حقیر شمارده اند
و با چیزی به نام بی اف جی اف خود را به قله روشنفکری  گره زده اند
کاری نداریم که هرکدام از این دودسته مدارج و مرحله های گوناگونی دارند به گونه ای که عده ای تا ته می روند و عده ای نه
شاید به خاطر بهره برداری منحصر به فرد خویش از اخلاق و منطق
این وسط برایم جالب است که تکلیف اشخاصی همچو من چه می شود که نیمچه آزاد اندیشی ای دارند و نیمچه اعتقادات مذهبی
که صرفا به ازدواج فکر میکنند و عشق را در وصالی ابدی،خواه ابد یک ثانیه باشد خواه پنجاه سال
البته مرگ را عرض مینمایم یک ثانیه عاشق بودن تا مرگ و یا پنجاه سال عاشق بودن تا مرگ بی شک نباید فرق کند خیلی
هرچند که باز استثنا هم داریم
راستش فکرش را که می کنم از خنده ریسه می روم
که آن دنیا فرض بر این باشد که  یک گروه بهشتی و یک گروه جهنمی
این وسط بنده حقیر که یک پا به آن سمت است و یک پا به سمت دیگر
موقعیتی نه چندان جالبی پیدا می کند
و اوج خنده زمانی که از پس جداشدن دوگروه و رفتنشان به سمت بهشت و جهنم
کار ازجر خوردن خشتک هم فراتر می رود.
بعله
پینکی:خدا هم دل داره دیگه
میدونی چقدر از این موزیانه خندیدنت بدم میاد؟
پینکی:چشم دیگه نمی خندم
بعله
این چنین است که ازدواج دائم با حفظ ایده الهای نسبی و منطقی حکم مطلق دارد.
پینکی:میشه یک سوال بپرسم؟
جان بپرس
پینکی:خب مثلا تکلیف این خانومها  یا آقایونی که طلاق گرفته اند یا دخترها و پسرهایی که شرایط ازدواج رو ندارند چی میشه
خب این ها جز شرایط خاص حساب میشن...کسایی که طلاق می گیرند خب به خاطر این بوده اون ایده الهای نسبی و منطقی رو رعایت نکردن پس اشتباه کردن و باید انقدر منطقی باشن و پای اشتباهشون وایستن و صدماتی که به روحشون وارد شده رو جبران کنند و اون دخترها و پسرها هم اگه واقعا هم بخوان تلاش میکنن و شرایطش بوجود میارن حالا نه اونقدر مجلل و درحدی که بشه زندگی کرد
پینکی:خب اونهایی که واسشون تصمیم گرفته شده..دخترهایی که تو سن کم عروسسشون کردن بدون اختیار خودشون..یا حتی تو سنی تصمیم گرفتن که خب نمیفهمیدن کسی هم نبوده بهشون مشاوره بده این ها هم این حقشون؟
ببین اینجا بحث عدالت خداوندی پیش میاد و با تموم  حرفهایی که دارم از حوصله این نوشته خارج..فقط این بگم که به هرحال اشتباه رخ داده و باید جبران بشه
پینکی:ولی جواب من این نبود

بیخیال 

پینکی:فرار یعنی؟

فرار که نه ولی خودت که دیگه خبر داری از خستگیام..بزار بعدا حرف میزنیم

پینکی:چی بگم..چه میشه کرد...باشه

مرسی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۲ ، ۱۹:۳۰
پیمان
سه شنبه بیست و ششم شهریور ۱۳۹۲ . 22:42همانطور که رفتن امروزم به سرجلسه دفاع دوستم به رفتن به حرم تغییر کرد،پست آماده به اکران هم به این پست تغییر کرد.

امروز حاضر شدیم بر کنار ضریح امام رضا و نه دقیقا شبیه کلیپ زیر ولی شبیه به همچین شکلی خدمت آقا تبریک تولدشون گفتیم(خداییش هم که توقع ندارین دقیقا همینجوری تبریک بگم هااا؟اونم جلوی این همه جمعیت)

http://s3.picofile.com/file/7940130428/%E2%80%AAHappy_Birthday%E2%80%AC%E2%80%8F.flv.html

و خب جز تبریک و روبوسی و این ها مقداری و درد و دل و دعا و ... نیز بود.

مقداری حرف بعضا طنزگونه (حداقل از نظر خودم)دیگه هم بود که البته نوشتمشون ولی هرکاری کردم نتونستم از وزارت ارشاد شخصیم مجوزش بگیرم و این شد که این با مقدار زیادی سانسور روانه میدان شد.فقط دیگه هرکاری کردم از پس سرگذشت امروز نتونستم دیگه این دوتا سوال پیش آمدم مطرح نکنم:

اول این که واقعا چرا بانوان بعضا بالای 35 سال ایرانی این همه چاق و پهن می باشند؟و دین و مذهبشون فقط تو پوشش موی سرشون و نماز خوندنشون و تمام؟

دوم این که واقعا چه اتفاقی میفتاد اگه حرم امام رضا به جای مشهد قزوین بود؟

بنده که با یک ابروی بالا همچنان با توجه به امروز در تفکر می باشم.

ضمن  این که خالی از لطف نیست گفتن این که در برگشت هم همان دوست عزیزی که قراربود برم سر دفاعش و نرفتم هم دیدم و بعد از صرف یک عدد ساندویچ به سینما نقل مکان کرده و مشغول تماشای فیلم دهلیز شدیم.فیلم خوبی بود و در 5 مین  آخر فیلم نیز اشکمان که فاصله نسبتا دوری هم با مشکمان دارد (شاید به خاطر مرد بودنمان) جاری شد به خاطر بازی خیلی خوب این پسرک پدرسوخته نمیدونم چی چی شیرخانلو..خداییش با سن کمش خیلی قشنگ نقشش درآورد و تاثیرگذار بازی کرد.

و این که نمیدونم چرا تو حالم(با توجه به این که خیلی خیلی فیلمهای خوب و حتی بهتر تو ذهنمه) دعوتتون کنم به تماشای فیلم Les Misérables یا همون بینوایان خودمون ساخته 2012...که اومده از نگاهی جدید داستان نگاه کرده بدون این که به اصل داستان لطمه ای بزنه...مهمترین نکتشم این که تمام فیلم دیالوگها آهنگ وار و به صورت شعر ادا میشه و جز کلماتی محدود بقیه دیالوگها همش با آهنگ خونده میشه و خیلی به قشنگی فیلم اضافه کرده.

در ادامه هم چند عکس از حرم امام رضا در امروز....

آپلود عکس

حرم امروز

آپلود عکس

و باز حرم امروز

آپلود عکس

و همچنان حرم امروز



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۲ ، ۱۹:۳۰
پیمان
شنبه بیست و سوم شهریور ۱۳۹۲ . 21:10و من همچنان مسافر ایستگاهم

شاهد رفتن و گذر کردن مردم

کم کم شاید اسم مسافر را نیز ازم گرفته شود

اما بی شک من هنوز یک مسافرم

اگر بپرسی چرا؟

می گویم خودم انتخاب کردم این وضعیت را

همچون برخلاف مسیر آب شنا کردن را

بدون این که بخواهم کتمان کنم گندهایی که تا الان زدم را

میدونم میخوای بپرسی درد نمیکشی از این وسعت تنهایی

عادت کردم راستش

اما وقتی در گفتگو با مسافرهای دیگه می نشینم

آنها هم تنهایی ای دارند به وسعت یک عالم

هرچند حجم تنهاییشان را به وسعت تنهایی خویش نمیبینم

که ای بسا حتی طرف خود را بگیرم

اما ارضا می شوم از عدالت خداوندی

می دانی،درست است که سالهاست مسافری بدون سفر در ایستگاهی متروکم

اما من هنوز هم یک مسافرم و در انتظار سفر

هرچند که  مدتهاست مسافر ایستگاهم

آپلود عکس رایگان و دائمی

((درکیات من حاصل از گوش دادن آهنگ  Stationary Traveller  هرچند شبیه سازی واقعی با زندگی واقعی خودم رو در دستور کار قراردادم))

آهنگ Stationary Traveller  از آلبوم Stationary Traveller ساخته گروه Camel به سال 1984

پ.ن 1:مطمئن نیستم تو ترجمه اسمش اشتباه نکرده باشم اما اون هم صرفا چیزی بود که من برداشت کردم از آهنگ

پ ن 2:این عکس، عکس کاور آلبوم  Stationary Traveller  می باشد .

پ ن 3:لینک دانلود آهنگ واستون میزارم که اگه دوس داشتین دانلود کنین و گوش بدین.من که توصیه میکنم اگه گوش ندادین تاحالا حتما دانلود کنید و گوش  بدین و لذت ببرید(البته بستگی داره شایدم خوشتون نیاد)..اما توصیه میکنم اگه خواستین دانلود کنید و گوش بدین موقع خواب و زمانی که سکوت مطلق هدفون بزارید تو گوشتون و گوش بدین..تاثیرش دوبرابره.

لینک دانلود :

http://s2.picofile.com/file/7936215050/Stationary_Traveller.mp3.html




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۲ ، ۱۹:۳۰
پیمان
چهارشنبه بیستم شهریور ۱۳۹۲ . 18:40بعد از 6 سال دوهفته نت نداشتم..البته اگه مثلا سفرهارو که طبیعتا به نت دسترسی نداری یا مثلا خونه خواهر تو بندر که اونا هم نت ندارن رو در نظر نگیریم.راستش خیلی حس خوبی داد که وقتی اومدم دیدم 13 تا نظر دارم خیلی کیف داد یعنی در حد ذوق مرگ

پینکی:جنبه داشته باش پیمان

بابا خب چرا دروغ اولین باره این همه نظر یک جا میبینم خو...بعدفکر کن تک  تکشون بخونی و تایید کنی و خصوصیهارو  مجبور باشی بعد خوندن حذف کنی

پینکی: اصن به نظر من سخت ترین قسمتش همین پاک کردنشون

حالا خداروشکر من پسرم و نظرهای اونجوری واسم نمیزارن تو خصوصی...یعنی صرفا صلاح دید بعضی دوستان که  صرفا به خاطر یک احوال پرسی نمیان موضوعیت یک پست خدشه دار کنن..اصن به نظرم اساس پیغام خصوصی هم واسه این..هرچند متاسفانه به خصوص واسه بعضی خانومها این پیغام های خصوصی سرسام آور و اذیت کننده میشه..بگذریم، راستی در بین این 13  دو نظر از آقایون بود...بعله بعله بعله یعنی الان باید اون فرضیم که آقایون کلا نظر ههمجنسشون جواب که هیچ اصلا محل نمیدن و فقط جواب خانومهارو میدن زیر سوال ببرم..و این خیلی خوبه و امیدوارم تداوم پیدا کنه..واقعا خوشحالم از این اتفاق که دو آقا واسم نظر گذاشتن

پینکی: حالا انقدر خوشحال نشو که یک دفعه دیدی بهت انگ اهم اهم زدن

بی ادب برو اصن جنبه نداری..آدم یکم بهت میخنده رسما..

پینکی: باشه بابا حالا یک شوخی کردیما..حالا بقیه حرفات بگو دیگه جناب تین ایجر نره غول

آره دقت کردی تو نوشتنم این دفعه چه ذوق و شوق این تین ایجرهارو داشتم...

پینکی: والا سطح  فکرتم خیلی بالاتر از همین تین ایجرها نیست

باز چهارتا دیالوگ بهت دادم روت رفت بالا...کاری نکن این یه بار بشه آخرین بارها..نزار باز بکنمت تو همون دفترجه تا مادام العمر با  بوی جوهر محشور شی ها

پینکی:با این که اساس من کم آوردن نیست بنده به خاطر لوس شدن این نوشته و صد البته ادای احترام به شما سکوت را به مرحله انتخاب در می آورم

خداییشم راست میگی باز طبق معمول لوس شد...خب کجا بودیم..آها بعله در این دوهفته که بنده احساس میکردم چقدر سخت بگذره..هیچ اتفاقی نیفتاد بنده خیلی بیشتر بیرون رفتم در دنیای واقعی سیر کردم و بیشتر نوشتم و نوشته هام کامل کردم به خصوص نوشته ای که تیکه ایش تو پست بعدی میزارم که امیدوارم بتونم کاملش کنم و بشه که بفرستم واسه یک جشنواره ای چیزی(نمیدونم چرا الان حس کردم استاد مزروعی گفت آره جون عمت عین همون مقاله ای که میخواستی بفرستی همایش برق) ، و این که کلی فکر واسه چگونگی های نشدن های خواسته های قشنگم در زندگی ، و البته چند روزی هست که بحث استخدامی نیروی دریایی ارتش اومده که باز دوران خوب و بد بندرعباس واسم تداعی میکنه،شرایطش کاملا بهم میخوره همه چیش مگه این که تو تست سلامت جسمانی ردم کنن،راستش دودلیل اصلی داره که احساس میکنم باید برم یکیش خب طبیعتا این بیکاری اعصاب خورد کنم و یکی دیگش این که  حداقل باید 6 سال تو بندرعباس یا شهرهایی با آب و هوای بد باشم و خب احساس میکنم تو این 6سال خیلی میتونم رو خودم کار کنم واسه آیندم واسه زندگی آیندم...فرصت این دارم که مرد بشم با وجود سختیهایی که به جون میخرم(هرچند مامانم میگه خودت سختی بکشی اوکی زن و بچت چی؟،راستش مامان حقم داره از 18 سالگی از خونه و زندگیش  جدا شده رفت اونور کشور تا 50 سالگی که بابا بازنشست شد و برگشت مشهد)،راستش دلم میخواد میخواد تو این 5 6 سال که اونجا هستم ازدواج نکنم فقط کاش میشد که هرچند توقعی زیاد ولی دوس داشتم یک دختر تو این 5سال به پام میشست،قبول دارم بازهم دارم رویایی و توهم وار فکرمیکنم ولی خب دوس داشتم یک دختر پیدا میکردم که تو این 5 6سال هم خوب میشناختمش..بیخیال انسان همیشه باید به چیزهایی که خدا بهش داده تکیه کنه و چیزهایی که درحال حاضر داره...هرچی خدا بخواد همون میشه،اگه شد و رفتم شاید دوران خودسازی خوبی باشه و البته فرصتی برای ادامه تحصیل و تحقق رویاهام، آخ باز زیاد حرفیدم،انشاللله تو نوشته هایی بعدی بیشتر میشرحم.

پینکی:اجازه هست این آخرش من یک چیزی بگم؟

جان بگو...ولی وای به حالت باز بخوای مزخرف بگی

پینکی: تولدت مبارک پیمان

آخی مرسی...مرسی عزیزم هرچند بعد از 6 روز ولی ممنونم خیلی ممنونم

پینکی:خواهش میشه آقا پیمان

حالا بسه دیگه ملت فکرمیکنن این پسره چقدر عقده ایه هیچکی بهش تبریک نگفته...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۲ ، ۱۹:۳۰
پیمان
سه شنبه پنجم شهریور ۱۳۹۲ . 14:19

Such a lonely day

عجب روز تنهایی

And it’s mine

و این روز مال من است

The most loneliest day of my life

تنهاترین روز زندگی من

Such a lonely day

عجب روز تنهایی

Should be banned

بایستی ممنوع میشد

It’s a day that I can’t stand

این روزی است که نمی توانم بیاستم

The most loneliest day of my life

تنهاترین روز زندگی من

The most loneliest day of my life

تنهاترین روز زندگی من

Such a lonely day

عجب روز تنهایی

Shouldn’t exist

نبایستی که وجود داسته باشد

It’s a day that I’ll never miss

این روزی است که اصلاً از دستش نخواهم داد

Such a lonely day

عجب روز تنهایی

And it’s mine

و این روز مال من است

The most loneliest day of my life

 تنهاترین روز زندگی من

And if you go

و اگر بروی

I wanna go with you

می خواهم که با تو بیایم

And if you die

و اگر بمیری

I wanna die with you

می خواهم با تو بمیرم

Take your hand And walk away

دستانت را بگیرم و دور شوم

The most loneliest day of my life

تنهاترین روز زندگی من

The most loneliest day of my life

تنهاترین روز زندگی من

The most loneliest day of my life

تنهاترین روز زندگی من

Such a lonely day

چه روز تنهایی

And it’s mine

و این روز مال منه

It’s a day that I am glad I survived

این روزیه که من توش خوشحالمو زنده میمونم


آهنگ Lonely Day از گروه System Of A Down ..... اصلیترین دلنوشته این روزهای من از زبان یاری دگر

این نیز لینک دانلودش درصورت علاقه شما به گوش دادنش با کیفیت خوب :

http://s1.picofile.com/file/6244205230/System_Of_A_Down_Lonely_Day.mp3.html

.......

پ.ن1:از 4سال پیش که این آهنگ واسه اولین بار شنیدم تا الان...شاید بهترین روایتگر هرروز من بوده

پ.ن2:با تشکر از سایت mihanlyrics که من تو زحمت ترجمه کردن ننداخت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۲ ، ۱۹:۳۰
پیمان
دوشنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۲ . 19:44میدونی..گاهی وقتا تو زندگی پیش میاد..بدون این که توجیه بشی به خودت فحش بدی

قبل از این که شروع کنم به گفتن باید بگم تو این نوشته نه قصد مظلوم نمایی دارم و نه حتی تبرئه خودم و ضمن این که دختری که میخوام راجبش حرف بزنم به پاکی برگ گل و به زلالی آب روان..این گفتم که صرفا با محتوای اون دختر آشنا بشین نه این که امید داشته باشم با خوندن این متن برگرده که میدونم هیچوقت به وبم نمیاد دیگه که بخواد بخونه و با خوندنش برگرده...هرچند ناامید فقط شیطان

میخوام یکم اعتراض کنم به این دنیای مجازی لعنتی و از مجازی بودنش گلایه کنم و بگم خیلی سخت وقتی نتونی حرفی بزنی و حرف دلت ترجمه کنی به صورت واقعی..و نتونی هیچ چیز به صورت واقعیش نشون بدی..و حتی هیچ فرصتی..

الان که دارم مینویسم اصلا نمیدونم این حرفها واقعیه مال من یا نه...چیزهایی تاحالا تو وب که نوشتم مال من یا اینها هم دروغی بیش نیست...راستش راست دروغ خودم گم کردم...راستش به جایی رسیدم که فکر میکنم خودمم دارم به خودم دروغ میگم..حتی همین کلماتی که دارم مینویسم با اتفاقهایی که افتاد فکر میکنم همش الکیه...تو بحران سختی قرار گرفتم....دختری که بهش نیاز داشتم..ایده الم بود و به جرات میگم تمام چیزهایی که میخواستم داشت...شاید با یک خیانت یا سوتفاهم یا ...به بدترین حالت ترکم کرد...میدونین پای یک آی دی دیگه وسط بود که اون دختری که بهش نیاز داشتم دوستش برای آزمایش من فرستاده بود...دروغ چرا کسی که سابقه گندههای فراوون تو زندگیش  تو نت داشت جلوی دوست اون دختر شل نشون داد خودش و خب این دلیلی مناسب برای ترک من...اون دختر جی افم نبود که ارزشی بالاتر داشت کسی که بی شک میخواستم تک اسطوره زندگیم باشه.... به هیچکی هیچی نگفتم چون ازم خواسته بود که نگم...میدونین وقتی به خودم و اتفاقات افتاده و گذشته فکر میکنم...فکر میکنم یک حیوونم که هیچ حرفش درست نیست..هیچیش سرجاش نیست و هیچیش واقعی نیست...شاید مث نگاه نامید بک سردار به لشکر شکست خوردش......بدترینش سختیش این که فکرکنی حتی نگاهتم به آسمون واقعی نیست...

خب واسه آدمی مث من که تو دنیای واقعی رابطه زیادی با خانومها نداشته..شاید بدیهیه که تو ذهنش باشه دختری رو فقط واسه خودش بدست بیاره...حالا وقتی پای دختری دیگه بیاد وسط و دقیقا از چیزهایی که اون خوشش میاد تعریف کنه..شل بشه...شاید این هم واسه همچین آدمی طبیعی باشه ولی اسمش خیانت..البته احتمالا این حیوون هم میدونه این کار خیانت ولی شاید باید این حق بهش بدم که خودش باور کنه و نقصش جبران..آره میدونم این حیوون خیلی طبیعیه که هرچه این رابطه با دوست اون دختر جلوتر میرفت بیشتر وا می داد و خیانت بیشتری میکرد...ودقیقا همین جاست که خودم نمیتونم بشناسم و فکر میکنم کلا یک دروغ بیشتر نیستم

نمیدونم شاید اگه خرم حیله نداشت نمیودم و اینجانمیگفتم حرفارو تا کسی بخونه.. ولی خب راستش نتونستم تو دلم نگه دارمو احتیاج داشتم بنویسم یک جا....شایدم واسه این که بفهمین نوشته های چه حیوونی میخونین که رگه های زیادی از یک بیمار روانی داره..و شاید این که اخطار بدم نزدیکش نشین که مبادا درگیر دروغهاش بشین

ولی این فکرمیکنم که یک چیز این حیوون راست باشه..شاید...که این حیوون خیلی خستست..خیلی خستست..خیلی خسته

دوستان ترخدا نمیخوام بهم حق بدین و حتی دلتون نسوزه به حالم..فقط بشناسین که به وب چه موجود خطرناکی میاین..هیچ چیز تو این دنیای مجازی لعنتی واقعی نیست..شاید من هم

دوس داشتم خودکشی گناه نبود(که شاید نه جرات و نه لیاقتش دارم) تا میتونستم جهان از شر این حیوون شوم راحت کنم

اما حالا که خودکشی گناهه..باید بمونم و تلاش کنم به ساختن...

امیدوارم یک روز به راه راست هدایت بشم و آدم بشم....


این نوشته صرفا داستان  حیوونی دروغین و خسته بود که تمام آرزویش این بود که ای کاش این داستان فقط داستانی خیالی با پایان غمگین بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۲ ، ۱۹:۳۰
پیمان
پنجشنبه بیست و چهارم مرداد ۱۳۹۲ . 23:32سنگ باش اما یک سنگ با احساس

مخزن حس خوب باش اما خوش نگذران

عاشق نشو و عشق را دور کن از خویش

بگذار تنها فقط بریزد اشکهایت در تنهایی فقط به هنگام تماشای سکانس های  آخر کلاه قرمزی (1) و 20 دقیقه آغازین انیمیشن آپ و...

اگر دلت گرفت خودت را گم و گور کن به بهانه ای و نشان نده هیچ آثار غم

می دانی ،مردم این دنیا عادت دارند به افراط و تفریط

خسته شدی حتی صدایش را درنیاور..حتی شده بشکن دردرون خویش

نمی دانم چرا دارم این ها را برایت می گویم

فقط می دانم اگر سنگ باشی نه ضربه میزنی نه ضربه میخوری

اما یک روز فریاد خواهی زد

و تمام این سکوت ها را خالی خواهی کرد

آن گاه ناتوان میافتی در آغوش خدا

فکر کنم موقع آن نه اهمیت دارد بهشتی باشی یا جهنمی

حتی شده برای یک لحظه آرامشیست وصف نشدنی

در این لحظه است که میگوییی اکنون من آزادم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۲ ، ۱۹:۳۰
پیمان
شنبه نوزدهم مرداد ۱۳۹۲ . 1:29درساعت یک نصفه شب ، تاریکی مطلق شب

به نظر پیجامه پوشیده بود خدا

به هوای درد و دل  صدا کرد خدا جبرئیل را

وارد شد  جبرئیل بایک لیوان آب

و قرصی به نام قرص اعصاب

در حالی که نمیتونست جلوی خندش بگیره جبرئیل

گفت بیا قرصات واست اوردم خوش تیپ

این چندمین باره داری وارد  میشی و تیکه میندازی بچه پررو

هی من اعصاب ندارم تو هم رو اعصاب من رژه برو

بیا بشینیم یک دست شطرنج بزنیم

همینجوری دل همایونی را نیز خالی بنماییم

باز چی شده جناب خوشتیپ غرغرو

چند تا بنده آفریدی

خدایی قبول داری دهنشون سرویس کردی؟

خو  اره اون که طفلکا بعضیاشون حتی صداشونم در نیومد

نمونش همین روز پیش نامردا کشتند بنده ام منصور حلاج نام

که حتی موقع مرگ هم نیفتاد از لبش اسمم ، تازه آن هم با لخند

ولی نامردا بعضیاشون خیلی دیگه دهن سرویس ان

با اسم من مث آب خوردن سر مردم  شیره میمالند آن هم با لخند

تو هم که همیشه دل پری داری پروردگار ای بابا

نشد یک بار درست شطرنج بازی کنیم عجبا

خب پر میشود این دل هم شیطون بلا

آخر جنسش همان است که دادم به آدمها

دانم ای بزرگ پروردگار

ناسلامتی من هم دارم میبینیم از این بالا چند و چون این روزگار

اما گر من و تو نخندیم از کجا بیاوردند زمینیها مواد خام کارخانه تولید خنده

بیا پس طنز باشیم تا شاید نشیند بر لب آن پایینیها چیزی به اسم خنده

در ضمن یک روز باید بشینیم راجب نسل بعدی انسانها حرف بزنیم

آری یادت باشه که واست بگم

چه پیشرفتهایی خواهند کرد تو نسل جدید 

که خیلی هاشون چقدر قشنگ با استفاده از ابزارهای گوناگون می رسند به من

اما احمق ها خیلیاشون هم به اسم ظاهر چه جدی میگرند این دنیای زیبای ساخته دست من

پس تا اون موقع این کیش را داشته باش

بعدا به قول زمینیها برو تعریف کن واسه بچه محلهات

تو انگار نمیخواهی دست برداری از این کلیشه های مزخرف سریالهای ایرانی زمینی

آخ که نمیدونی چقدر خورد میشه اعصابم وقتی فکر میکنم چه پیشرفتهایی خواهند کرد و چه مزخرفاتی می سازند این آدمهای زمینی

ها؟نمنه؟مگه چی گقتم پروردگار

هیچی بابا فقط بیا زودتر تموم کنیم داستان را که اصلا حوصله ندارند خوانندگان این روزگار

آها باشه یعنی سمبل دیگر

ای یه چیز تو همین مایه ها

پس؟

طبیعتا مات

.

.

.

(پشت صحنه)

وا خیلی خنک شد که اینجوری

دفعه بعد من نیستم اگه بخواد باشه اینجوری

بابا قافیه کم آوردم اندکی

یعنی با این هوشی که بهت دادم انقدر نمی فهمی؟!!!!

آها از اون لحاظ؟


حالا بیا ادامه شطرنج ببینیم که برندست کی بازنده

باشه ولی جر نزنی نامرد مث دفعه قبل

آخه بچه پرروکه میکنی این گونه کل کل ، من اگه......

.............


((و این داستان دامه دارد.....))

 

پ.ن۱:خب بلاخره نوشته ای که قراربود دوپست قبل بزارم گذاشتم و بسی عذرخواهم بابت بدقولیم..امیدوارم ازش لذت ببرین.

پ.ن۲:اهنگ بانوی من از رضا یزدانی...خیلی دوس دارم این آهنگ چون یک آهنگ رمانتیک خاص و تصویری زیبا از احساس به نمایش درمیاره..امیدوارم مطلوبتون باشه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۲ ، ۱۹:۳۰
پیمان
دوشنبه چهاردهم مرداد ۱۳۹۲ . 23:12غرق در افکارمم

هه حتی از فیفا  هم نمیتوانم لذت ببرم با این فکر مشغول

خستگی همچون صاحبخانه که چندین ماه اجاره اش را طلبکار است

هر از چندگاه به سراغم می آید رفیق

نگاهم نکن اینجوری که می دانی ، که می دانم مشکل کجاست

و برای چندمین بار بدبختی هم همین جاست

فکر می کنم می دانم و هنوز باورم نشده نمی دانم

شاید گر انرژی ای که گذاشتم تا مورد قبول دیگران گردم

باید می گذاشتم تا خویش را باور کنم

می توانستمم بفههم من احمق دقیقا چه غلطی میکنم در این دنیا

میتوانستم فراموش نکنم آری به همین سادگی می شود همه چیز خراب

درک میکردم مرز پاکی و ناپاکی به مو بند است

که نمی توانند ببینندت دیگران تو را که غرق در افکار بر روی یک تیکه چوب روی دریا شناوری

تا بفهمی پایت را باید جایی محکم بگذاری

گر خواهی دلت نلرزد به هر رد شدن سایه ای در تاریکی ، حجمه بادی ناگهانی و یا حتی سرآبی به شدت خیالی

که با خشم فریاد می آوردم برخویش که گر اعتقاد بر این جمله است ""الا بذکرالله و تطمئن قلوب""

پس چگونه جولان دادن خستگی همچون صاحب خانه ای طلبکار و بس بی ریخت

چه باک است از زدن به دل سیاهی

چه ترس از...

این روزها که جنگ داخلی همه جا دارد بیداد میکند

ولی تو نگذار جنگ داخلی شود درونت

نگذار این همه ذوق آواره کوچه پس کوچه های ظاهر نگری شوند

نگذار قشنگی ها به دست خیال سپرده شوند

نگذار احساس کنم منطق و احساس عمیقت حتی برای خویش  گیرد بوی شعار و شاید حتی غلو شده

و رویاهایت بازیچه تحقیر و اشکهایی که به پوچی میل می کنند

بگذار در پیش فرضم همان مردی باشی

که با آسودگی خیال فریاد زنم

""چه خوب است که هستی اینجا در کنارم""

که این خستگی ها فقط نقشی باطل از خیال اند و رفتنی....


پ.ن1:عذر میخوام که هنوز به بدقولیم پایبندم...راستشش خودمم خیلی دوس دارم اون پست طنز بزارم و اون پیمان شاداب و پشتش اما خیلی وقت اوکی نیستم و نتونستم هنوز رفعش کنم اما همواره امید به خودش.

پ.ن2:این آهنگ مال یک سریال که چندسال پیش شبکه دو تو محرم میگذاشت.خوانندش که مشخصه علیرضا قربانی ولی اسم سریالش هرچی فکر میکنم یادم نمیاد.از اون دست آهنگهایی که عجیب بهاش نزدیکم و انگار روایتگر حال وروز این روزهام و خیلی دوسش دارم هرچند حس این آهنگ خیلی پاکتر و بزرگتر از من هست.

هرچه داغ را به دل سپرده ام هرچه درد را به جان خریده ام در عبور سال ها.....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۲ ، ۱۹:۳۰
پیمان
چهارشنبه نهم مرداد ۱۳۹۲ . 17:54امروز دستم رسید به ضریح

شوک بود شوکه بودم...،در اخر اما اشک بود

بذار برایت از اول بگویم

دیشب حوالی سحر و من طبق معمول در نت

و طبق معمول با رفیقان همیشگیم jet adudio  تنظیم شده بر روی پخش Randomو درایو بینظیر موزیک

که خیلی اوقات عجیب اهنگهای خاطره سازی را برای آدم زنده میکند

که روحم را در حالتهای مختلف به تحرک وا می دارد

به یک بار بعد آهنگی راک آهنگ این قطعه از بهشت که برای امام رضا خونده شده اومد

می خواستم ردش کنم راستش ، تو فازش نبودم خب

گفتم اما خیلی وقت است گوش ندادمش ، بگذار گوشش دهم

گوش دادن همان و زنده شدن دلتنگی همان..،کار ندارم که خواننده اش چه زیبا هوسش دیدن رویش را به دل می انداخت

ناخودآگاه مجدد هم  گوش کردمش و آنجا که میگفت...دل به یک لحظه نگاهم بده..رضا جان

دلم بی صبرانه گفت فردا باید بریم حرم

منم گفتم باشه اگر زودتر بلند شدیم میریم

سحری را خوردم و در فکر این که فردا حوصلش را دارم یا نه ...از اون عطش کم شده بود راستش

خیلی جالب نبودم شاید برای سردرد و در هنگام خواب گفتم بدون گذاشتن ساعت ، صبح اگرحدود 10 بیدار شوم احتمالا میروم

و صبح  راس ساعت 10:15 بیدار شدم

جالب بود واسم اما  بازهم دودل بودم بین رفتن و ماندن

اما خب دلم شاکی شد و رفتم 

تو اتوبوس راستش مطلبی دیگر بود در ذهنم برای امروز هرچند که قرار چیزی دیگر بود

فقط گذاشتن دوبیت از آهنگ آیینه فرهاد مهراد

((آینه میگه تو همونی که یک روز میخواستی خورشید با دست بگیری

ولی امروز شهر شب خونت شده  داری بی صدا تو قلبت میمیری))

حال و هوام این بود راستش ...و این گونه موند تار رسیدن به حرم

زمزمه آهنگ ول کنم نبود

بعد از ........ زیارت مختصر و....رفتم تا به طبق معمول از در سوم به قصد حاجت خواستن

اما برخلاف انتظار جلوی ضریح نسبتا خلوت و ندایی که میگفت فقط بیا

رفتم به درون و موج جمعیت و دستم رسید

انقدر خوشحال بودم که نمیدانستم چه بگویم و حتی دعایی

همه چیز شوق بود فقط شوق

زبانم و مغزم جملگی قاصر بودند از به میان  آوردن هیچ دعا

و بعد که فاصله گرفتم فقط اشک بود اشک

نه به خاطر صرف دست زدن به یک تیکه آهن

بلکه به خاطر طلب شدن شدن از سوی

به خاطر گرفتن حس خوب

به خاطر خاالی کردن خستگی حتی برای لحظه ای

که حتی باشد گر بهانه ای غیر منطقی هم باز منطقی و زیباست

من سرشار حس خوب بودم در آن لحظه

بیخال همه خستگی ها ، درده ا و حتی تفکرات ارزشمند منطقی....

.....

پ.ن:خب آره خلف وعده کردم و پستی که قرار بود نگذاشتم...یعنی خب هم شبهای احیا تموم نشده هم نتونستم این مطلب نزارم..چون واقعا دوست داستنی بود واسم..البته هنوز هم اون حالت روحی ندارم که بتونم با طراوت بنویسمش...میخوام موقع نوشتنش خودم باشم و راستش فعلا از اون پیمان شاداب خبری نیست ولی ایشالا اوکی میشم و مینویسمش.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۲ ، ۱۹:۳۰
پیمان